حسنا محمدزاده: شاعر به منزله نقاشی است که باید تصاویر ذهنیاش از واقعیات یا جهان انتزاع را به بهترین شکل ممکن نقاشیکند. «مریم کرباسی» در مجموعه «خبرهایخوب» مضامین اشعار را غالبا از جهان زیستهاش میگیرد. او تمایل زیادی به بیان حالات روحی خود و بازتاب حقیقی غم، عشق و آنچه در اطرافش میگذرد، دارد و اصالت واقعیت برایش از هر چیزی مهمتر است. حتی وقتی که شعری مذهبی با محوریت حضرت رقیه(س) مینویسد از دنیای اطرافش جدا نمیشود: «یک شمع، یک عروسک و یک روسری سبز/ آوردم و کنار اتاقم گذاشتم/ روی دلم که حسرت دختر همیشه داشت/ این شعر را به نیت مرهم گذاشتم». او مفاهیم ذهنیاش را با بیپردهترین شکل ممکن آن هم با صداقتی دوستداشتنی بیانمیکند: «من یقیندارم به تعداد تمام شاعران/ بارگاهت تا همین امروز شاعر داشته» یا «خستهام از راه طولانی بگو جا میدهی/ گوشه خاک خراسانت «نجفآباد» را؟» از طرفی میدانیم که در پرتو تغییر و تکامل ساختارهای فرهنگی در دنیای امروز، همسر در نقش معشوق، جایگاه قابل تأملی در شعر یافته است که عاشقانههای «خبرهای خوب» هم از این شاخصه برخوردارند: «مینشینم در آشپزخانه که بیایی و بعد عصرانه/ هم به فکر من و خودت باشی، هم به اوضاع خانه فکرکنی». با یک بررسی اجمالی میتوان پی برد که مریم کرباسی تمایلی به پیچاندن مفهوم در لایههای تصویر و تخیل ندارد؛ بهعلاوه کمتر سراغ بازیهای زبانی برای تشخص بخشیدن به شعرش میرود. اما چند نمونه موفق از این دست لابهلای ابیات به چشم میخورد که نشان میدهد شاعر میتواند از ظرفیتهای هنریاش بخوبی کار بکشد. یکی از این ظرفیتها، آشناییزدایی است که نوعی هنجارشکنی در حوزه زبان است. در واقع شاعر با غریبه کردن مفاهیم آشنا و مشکل کردن فرمها میتواند لحظه ادراک مخاطب را به تعویق بیندازد و باعث ایجاد لذت و ذوق ادبی در او شود: «چقدر پنجره خشکیده پشت گلدانها/ چقدر چشمه شد آواره از روایتشان»، اولین ویژگی این تصویر، تناقضی است که ذهن مخاطب را درگیر میکند. معمولاً گلدانها پشت پنجره خشک میشوند. پس چگـونه شاعـر، پنجره را پشت گلدانها خشکیده میبیند؟ و چه اتفاقی در دنیای بیرون ممکن است باعث اینگونه دیدن شود؟ یا اینکه چشمهها معمولا خشک میشوند، چگونه میتوان چشمه را آواره تصور کرد؟ در واقع پنجره خشکیده و چشمه آواره، چارچوبهای عادت را در ذهن و ضمیـر مخاطب میشکند. در غزلی که به شهید محمد حجتی تقدیم شده میخوانیم: «پرنده رفت و نیامد، پرنده بال نداشت/ پرنده آمدنش دیگر احتمال نداشت». این هم غزلی تصویری است. اما شبکه خیال آن، سادهتر است و ابهامی را برای خواننده به دنبال ندارد. پرنده، تصویر نوجوانی است که شهادتش کوچی بدون بازگشت قلمداد شده، در واقع این تصویر در سطح، شکل گرفته است. تصویری واقعی و قابل درک در قلمرو محسوسات که نیازی به تبیین آن نیست یا تصاویری که در این بیت است: «داشت در من زندگی شور قشنگی مینواخت/ رفتی و هم دل شکست و هم شکستی ساز را»؛ همینطور تشخیص و جانبخشی که شاعر برای تانکها قائل شده: «چه نخلها و رطبهای نارسی که نکرد/ دهان پر طمع تانکها رعایتشان». هرچند سالم نبودن زبان (حذف «را» مفعولی و فاصله افتادن میان اجزای فعل مرکب) توانسته اندکی از لذت تصویری شعر بکاهد اما توانایی شاعر را در خلق تصویر نمیتوان انکار کرد. مسلما هدف از این نوشتار، بارز کردن برخی اشکالات زبانی و فرمی نبوده است، بلکه مقصود بررسی جهان ذهنی شاعر و تحلیل نگاه او است. مریم کرباسی میداند که یک شعر، برای تأثیرگذاری بیشتر و ماندگاریاش باید از حیث تخیل عمیقتر باشد و شاعر باید با شگردهای گوناگونی که در دست دارد خواننده خود را به فضاهای ذهنی و انتزاعی سوق دهد. او میداند که باید به سالم بودن زبان اهمیت بیشتری بدهد و علاوه بر آن به هنجارشکنیها و نوآوریهایی در حوزه زبان هم نیاز دارد. مجموعه «خبرهای خوب» توسط انتشارات شهرستان ادب در بهار 95 منتشر شده است.