محمدحسن جمشیدی
در دعای اهل دل باران فراز آخر است
گریه کن در گریه عاشق صفایی دیگر است
عاشقان با اشک تا معراج بالا میروند
بهترین سرمایه انسان همین چشم تر است
در جواب بیوفایی خلوتی با خود بساز
دست کم تنها شدن از دل شکستن بهتر است
شد فراموش آنکه بیش از قدر خویش آمد
به چشم
آنکه با گمنام بودن سر کند نامآور است
صحبت از پرواز جانکاه است وقتی روح ما
مثل مرغ خانگی زندانی بال و پر است
گرچه چندی چهره خورشید را پوشاندهاند
در پس این ابرهای تیره صبحی دیگر است
رهبر انقلاب پس از خوانده شدن مصراع
« آنکه با گمنام بودن سر کند نامآور است»:
مثل شهید ابراهیم هادی؛ میخواست گمنام زندگی کند اما امروز در تمام آفاق فرهنگی کشور نامش پیچیده
اکرم هاشمی سجزیی
نشست روی زمین، پهن کرد دریا را
کشید پارچه را، متر کرد پهنا را
درست از وسط آب، قایقی رد شد
شبیه قیچی مادر، شکافت دریا را
صدای تَقتَتَتَق... تیر بود میبارید
صدای تِقتِتِتِق... دوخت چتر خرما را
کنار قایق بابا که خورد خمپاره
بلند کرد و تکان داد خُرده نخها را
فرو که رفت در انگشت مادرم سوزن
کسی دقیق نشانه گرفت بابا را
و آب از کف قایق سریع بالا رفت
و تند مادر هی کوک زد همانجا را
بریده شد نخ و از بین قاب بابا دید
میان دامن خود چرخ میزند سارا
رهبر انقلاب: طیبالله! خیلی خوب! انشاءالله که موفق باشید. شعر نمادین و سمبلیک.
زنده باشید.