علی چاوشی
دلم قربانِ شادیِ تو، قربان غمت حتی
زیاد است از سرِ ناچیز من ای جان! کمت حتی
اگرچه «دوستت دارم» شنیدن از تو شیرین است
تو را من دوست دارم با نگاه مبهمت حتی
تو زیبایی ولو با اشک، اما گریه را بس کن
تو گلبرگی و میگیرد دلم از شبنمت حتی
تو زیبایی اگر خندان، اگر گریان بخند اما
که سیلی میشود در جانم اشک نمنمت حتی
خیابان بود و سرما بود و تنها بودم و شب بود
کنارِ خود، تو را احساس کردم؛ دیدمت حتی
در ابتدا اعلام شد که آقای چاوشی این شعر را به همسرش تقدیم کرده و پس از پایان شعرخوانی، رهبر انقلاب خطاب به وی گفتند: «خیلی خوب بود، آفرین. شعر که شعر خوبی بود. اینکه خطاب به همسرتان این شعر را گفتید، خوبترش هم کرد. خدا انشاءالله خودتان و خانمتان و بچهتان را حفظ کند و بچههای متعدد دیگر هم به شما بدهد».
اعظم سعادتمند
ای دهانت لانه گنجشکهای شاد پر چانه
کودک من ای تمام حرفهایت فیلسوفانه
صد گره وا میشود از بغضها و اخمهای من
میزنم هر بار بر موهای تا سرشانهات شانه
تازگیها نخستین دندان پیشین تو افتادهست
رفته یعنی از زمان مستی ما هفت پیمانه
با تو بازی میکنم دیوانه بازی میشوم هر وقت
از نبایدها و بایدهای عقل خویش دیوانه
تا شبیه کودکیهایم بفهمی حرف گلها را
بستهام روبان موهای تو را هم مثل پروانه
رهبر انقلاب پس از پایان شعر: آفرین! چه خوب! سرود مادرانه کاملاً از دل برخاسته
شیرین.