printlogo


کد خبر: 210090تاریخ: 1398/3/12 00:00
مروری بر رمان «دنیای قشنگ نو» اثر آلدوس هاکسلی
«تمدن صنعتی» میوه درخت ممنوعه!

حسام  آبنوس: «تمدن خوردم. تمدن مسمومم کرد؛ آلوده شدم. خطاکاری خودم را خوردم.» این جملاتی است که در یکی از فصل‌های پایانی رمان «دنیای قشنگ نو» اثر نویسنده انگلیسی آلدوس هاکسلی توجه من را به خود جلب کرد؛ جملاتی که ابتدا فقط برایم جالب بود ولی به مرور که تکرار شد به تداعی آیه‌ای از قرآن کریم در سوره بقره منجر شد.
خداوند سبحان در آیه سی و پنجم از سوره بقره به آدم خطاب می‌کند که در «جنت» ساکن شود و از هرچه خواست بخورد ولی به «درخت» نزدیک نشود که اگر نزدیک شود از «ظالمان» است (و لا تقربا هذه الشجره فتکونا من الظالمین). این آیه در مرور جملات بالا از رمان یک نویسنده انگلیسی به ذهنم خطور کرد. آدم پس از اینکه فریب شیطان را می‌خورد و به درخت مورد اشاره در آیه فوق نزدیک می‌شود و از میوه ممنوعه آن تناول می‌کند از بهشتی که در آن ساکن بوده رانده می‌شود. در صورتی که اگر فریب شیطان را نخورده بود در «جنت» مأوا داشت ولی انسان به خاطر گناهی که مرتکب شد و آن نافرمانی از دستور حق بود از بهشت رانده و روی زمین سرگردان شد تا زمانی که توبه او پذیرفته شد.
هرچند این قیاس بی‌ربط است و شاید نویسنده انگلیسی «دنیای قشنگ نو» روحش هم از وجود چنین آیه‌ای بی‌خبر بوده ولی با این حال جملاتی که از زبان شخصیت «وحشی» کتاب مطرح می‌شود یادآور آیات فوق بود؛ شخصیتی که طبق آموزه‌های دنیای جدید تعلیم ندیده و به عبارتی شرطی نشده و به همین خاطر وحشی معرفی می‌شود.
«تمدن مسمومم کرد» و این مسمومیت جز با خوردن چیز خوردنی حاصل نمی‌شود و این یادآور میوه درخت ممنوعه است. «خطاکاری خودم را خوردم» نیز اشاره به خطایی دارد که انسان در فرمانبرداری از دستور الهی مرتکب شد و با خوردن از میوه درخت ممنوعه از بهشت رانده شد و در زمین سرگردان شد.
در این رمان که شهید سیدمرتضی آوینی به آن توجه داشته و در مقالاتش ارجاعات بسیاری به آن داده است، تصویری از دنیا در سال‌ ۲۴۰۰ میلادی ارائه شده است. نظمی آهنین جایگزین روابط انسان شده و انسان برای تسکین دردهایش ماده مخدر مصرف می‌کند تا فراموشی بر او مستولی شود و خوش باشد. دنیایی که ثبات در آن حرف اول را می‌زند و انسان‌ها در حد بردگان دنیای جدید که همان دنیای متمدن صنعتی است تقلیل یافته‌اند. خدا در آن تفکری کهنه معرفی می‌شود و همه‌چیز در مسیر افزایش کارکرد است.
مصرف حرف اول را می‌زند و هر چیزی که مصرف را توجیه کند ولو بیهوده، ارزشمند است. رفتارهای ضد مصرف که زمینه کاهش آن را فراهم می‌کند با عنوان رفتارهای ضداجتماعی طرد می‌شود و همواره مصرف دایر بر مدار برنامه‌های رهبران دنیای جدید است. در این دنیا تعلقاتی نظیر خانواده، مادر، پدر، میهن و... رفتارهایی شرم‌آور معرفی می‌شوند و نویسنده بخوبی دنیای جدیدی را که پایه آن سود اقتصادی است ترسیم کرده است.
انسان تنهایی که تمدن او را بلعیده و تبدیل به برده ثبات کرده با مصرف مواد مخدر خود را تنها نمی‌بیند. روابط انسان‌ها در حد کامجویی جنسی تقلیل یافته و هرگونه وابستگی عاطفی در این دنیا منفی و ممنوع است. افراد با آموزش‌هایی که از دوران نوزادی تا بزرگسالی می‌بینند، شرطی می‌شوند تا آنطور که ثبات دنیای نو حکم می‌کند زندگی کنند و در آن نفس بکشند. تغییر در این دنیا اگر قرار باشد ثبات را برهم بزند محکوم است و به همین خاطر کار کارگران هم با وجود پیشرفت‌های تکنولوژیک در جهت حفظ ثبات است.
حسی که پس از مطالعه این اثر به خواننده دست می‌دهد حسی شبیه دنیای کنونی ما است؛ دنیایی که شاید هاکسلی آن را خیلی دور تصور می‌کرده ولی در کمتر از یک قرن به واقعیت پیوسته و آنچه شاید برای هاکسلی کابوس تلقی می‌شده امروز دنیای انسان‌های ساکن بر کره زمین را تشکیل داده است؛ انسان‌هایی که در نظام آهنین لیبرال سرمایه‌داری محکوم به تنفس هستند و مفری برای زندگی مطلوب خود ندارند و باید در تنهایی خود با شبکه‌های اجتماعی شریک باشند.
 


Page Generated in 0/0066 sec