حسن رضایی: سرگذشت محمدعلی نجفی و آنچه با همسر دومش کرده است را به سختی میتوان در قالب کلمات منتقل کرد. در زندگی همه ما لحظاتی هست که کلمات برای توصیف آن ظرفیت لازم را ندارند. آدم نمیداند دقیقا باید چه بگوید، برای کدام بخش ماجرا غصهدار شود یا برعکس، بهتزده به کدام بخش، خیره بنگرد تا شاید به خودش بقبولاند که همه اینها یک شوخی است! اکنون قاتل بسیار مشهوری داریم که صراحتا به قتل همسر دوم خود اعتراف کرده است. همان همسری که چندی پیش با مسرت دربارهاش گفته بود: «اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد/ من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم».
اینکه چطور در یک مدت کوتاه، رابطهای که قرار بوده بنیاد لشکر غم را به جرم «قصد خون عاشقان کردن»، براندازد، به اینجا میرسد، خود یک تراژدی تمامعیار است. کسانی اما ظاهرا دوست ندارند به این حد از هیجان قانع باشند و هنوز کفن مقتوله خشک نشده، پلیس و مقام قضایی پایان تحقیقات و دادرسی را اعلام نکردهاند، در حمایت تمام قد از قاتل، مرتبا حکم خیانت جنسی، جاسوسی و چند مورد گناه شنیع دیگر را برای جسدی آرام گرفته در خاک سرد گورستان صادر میکنند!
برای یافتن دلیل این لشکرکشی بیاخلاق رسانهای، باید به جایگاه و کارنامه بلندبالای قاتل در یک جبهه سیاسی خاص رجوع کرد. محمدعلی نجفی؛ وزیر فرهنگ و آموزش عالی در دولت میرحسین موسوی، وزیر آموزشوپرورش در دولت سازندگی، رئیس سازمان برنامه و بودجه در دولت خاتمی، نماینده اصلاحطلبان در شورای شهر سوم تهران، نامزد نخست تصدی وزارت آموزشوپرورش در کابینه نخست روحانی، رئیس سازمان میراث فرهنگی در دولت یازدهم، دبیر ستاد هماهنگی اقتصادی دولت یازدهم، سرپرست وزارت علوم دولت یازدهم و در نهایت شهردار اسبق تهران به انتخاب اعضای لیست امید است. بر این اساس، نجفی تنها یک قتل نکرده، بلکه تمام این سوابق کمنظیر را هم به قتل رسانده است. سوابقی که تنها از آن خود او نبوده و طبعا باید برای کمتر آسیب دیدن آنها فکری کرد!
اینها البته تمام وزن نجفی در جبهه اصلاحات نیست. نجفی در زمره نزدیکترین افراد به محمدخاتمی است که از سال 84 بدین سو همواره و در تمام انتخاباتها به عنوان یکی از مهمترین گزینههای ریاستجمهوری جبهه اصلاحات مطرح بوده است. فیالمثل، 13 بهمنماه 87 یک منبع نزدیک به میرحسین موسوی، چنین روایتی از محتوای دیدار انتخاباتی محمد خاتمی و میرحسین موسوی به مطبوعات ارائه کرد: «خاتمی با تاکید بر اینکه باید وضعیت کاندیدای اصلاحطلبان هر چه سریعتر و در نهایت تا پایان دهه فجر مشخص شود، خواستار این موضوع شد که پس از اعلام کاندیداتوری وی 3 کاندیدا از سوی اصلاحطلبان به عنوان آلترناتیو در نظر گرفته شوند... خاتمی از میرحسین موسوی، محمدعلی نجفی و محمدرضا عارف به عنوان 3 گزینه جایگزین خود در انتخابات ریاستجمهوری دهم به نمایندگی از طیف اصلاحطلب نام برده و اعلام کرده در صورتی که قادر به حضور در انتخابات ریاستجمهوری نباشد، باید کسی بیاید که قدرت درگیر شدن با مشکلات را داشته باشد».
شاید همین ترجیح میرحسین موسوی بر نجفی بود که در نهایت وی را همراه مابقی اعضای کارگزاران سازندگی به اردوگاه شیخ یاغی آن روزهای این جبهه سیاسی کشاند. شیخ مهدی کروبی در آن مقطع، بارها تاکید کرده بود به نفع هیچ یک از کاندیداهای اصلاحطلب کنار نخواهد رفت و واقعا هم کنار نرفت! نجفی به عنوان مشاور اقتصادی و برنامهریزی مهدی کروبی معرفی شد و قرار بود در صورت پیروزی او در انتخابات، مرد شماره یک اقتصاد کشور باشد. کروبی رای نیاورد، با این همه، تمایل اصلاحطلبان به گزینش نجفی و کاندیداتوری وی در سالهای بعد هرگز فروکش نکرد. شهریورماه 91 صادق زیباکلام در مصاحبهای میگوید: «محمدعلی نجفی کاندیدای مطلوب من است که از عارف بیشتر قبولش دارم». آبانماه همان سال اما با انتشار پوسترهای تبلیغاتی «هواداران دکتر نجفی!» در فضای مجازی، مسأله رنگ جدیتری به خود گرفته بود.
چندی بعد، وقتی نشریه اصلاحطلب «آسمان» در گزارشی با عنوان «اصلاحطلبان وارد انتخابات ریاستجمهوری میشوند»، از محمدعلی نجفی بهعنوان گزینه مطرح این جریان برای انتخابات سال آینده نام برد و تأکید کرد که «نجفی در مقایسه با دیگر کاندیداهای احتمالی چهره مقبولتر و احتمالاً رایآورتری خواهد داشت»، خبرها از اجماع تمام طیفهای اصلاحطلب بر نجفی حکایت داشت، اقبال او اما این بار هم به نام کسی دیگر- محمدرضا عارف- ثبت شد! اصلاحطلبان اما هنوز از نجفی ناامید نبودند. دهم آبانماه 94 اکبر منتجبی با انتشار تصویری از محمدعلی نجفی در صفحه اینستاگرام خود، او را بهترین گزینه برای سرلیستی اصلاحطلبان در انتخابات مجلس دانست. منتجبی نوشته بود: «نجفی برای انتخابات ریاست جمهوری سال 88 و نیز انتخابات سال 92 از سوی برخی اصلاحطلبان جهت کاندیداتوری دعوت شد ولی این دعوتها را رد کرد».
اواسط سال 95 باز هم نام نجفی به عنوان یکی از کاندیداهایی شمرده میشد که اصلاحطلبان در آب نمک خواباندهاند ولی در نهایت با حضور اسحاق جهانگیری در قامت کاندیدای پوششی روحانی، این زمزمهها فروکش کرد. مردادماه 96 اما اعضای اصلاحطلب شورای شهر تهران با اصرار پیدا و پنهان خاتمی؛ نجفی را بهعنوان شهردار تهران انتخاب کردند. قریب یک ماه پس از انتخاب نجفی، وزارت کشور اما هنوز حکم آقای شهردار را صادر نمیکرد! چرا که ظاهرا نتیجه استعلام نجفی از همه نهادهای امنیتی بالاتفاق منفی بود. اصلاحطلبان ولی بیتوجه به روندهای قانونی، مطالبه پرفشار رسانهای از رحمانیفضلی را در دستور کار قرار دادند. وزیر کشور در آن مقطع، علت تاخیر در صدور حکم نجفی را «طی تشریفات و مراحل قانونی» عنوان کرده و گفته بود: «درباره حکم هم هر وقت نتیجه استعلام به ما برسد ما در خدمتیم و منتظر نتیجه استعلام هستیم».
در نهایت اما رسانههای زنجیرهای خبر صدور حکم شهردار تهران را به دروغ مخابره کردند. سخنگوی وزارت کشور ابتدا به تکذیب خبر پرداخت. فشار رسانهای اصلاحطلبان اما در نهایت نتیجه داد و وزیر کشور شبانه حکم نجفی را صادر کرد! نجفی پیش از این 5 ماه ریاست سازمان میراث فرهنگی را بر عهده داشت ولی به دلیل بیماری استعفا کرده بود، برای اصلاحطلبان اما مهم بود که او با همین وضعیت جسمی هم، شهردار تهران باشد. شهرداری او اما چندان دوامی نیاورد و کمتر از 7 ماه بعد، مجددا زمزمههای استعفا شنیده شد. نجفی میگفت بیمارم، اصلاحطلبان اما باز هم با بیاخلاقی تمام و حتی ورود به مسائل خصوصی زندگی نجفی، سعی کردند استعفای او را حاصل فشار نهادهایی از بیرون مجموعه شهرداری معرفی کنند. غلامحسین کرباسچی میگفت نجفی آنقدر شهامت دارد که اگر چنین چیزی باشد، آن را علنی کند، گوش کسی در جبهه اصلاحات اما بدهکار این حرفها نبود. چندی پس از رفتن نجفی از شهرداری اما مسأله ازدواج دومش از سوی اصلاحطلبان رسانهای شد و نجفی در واکنش به جنجالها، با انتشار عکس نامتعارف خود و همسر مقتولش، آن پست معروف خود را در اینستاگرام گذاشت: «اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد/ من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم».
اصلاحطلبانی که همیشه مدعی دفاع از حقوق زنان بودند اینبار در مواجهه با طلاق همسر اول و تجدید فراش یکی از مهمترین شخصیتهای تاریخ خود، تنها سکوت و تایید را برگزیدند. سپس مدعی شدند نباید در مسائل خصوصی دیگران دخالت کرد! نوع مواجهه جبهه اصلاحات با «نجفی قاتل» اما حتما رسواترین شکست اخلاقی آنها پیرامون این سیاستمدار را نشان میدهد. همحزبیهای سابق نجفی در کارگزاران سازندگی ظاهرا باز هم معقولترین مواضع را در این زمینه اتخاذ کردهاند. غلامحسین کرباسچی در همین زمینه گفته است: «ماهیت تأسفبار حادثه قتل میترا استاد هر چه باشد نمیتوان مسؤولیت کسانی را که 2 سال قبل بهرغم اصرار و تذکر برخی دلسوزان و مراکز مسؤول، این چاه ویل را برای اصلاحات و نجفی حفر کردند، نادیده گرفت». اکبر منتجبی، معاون سردبیر روزنامه سازندگی نیز میگوید: «از نجفی قدیس نسازید. یک بار ساختید، او را به این روز انداختید. دوباره نسازید. دوباره نگویید که پرچم مبارزه با فساد برداشته بود. او غرق شده بود». خلاف این تکمضرابها اما کلیت جریان اصلاحات دوست دارد حالا هم از نجفی قاتل و مغروق، یک قربانی مظلوم بسازد که در دام نهادهای امنیتی گرفتار شده است! کسانی که تا دیروز ژستهای ضدخشونتی میگرفتند و به نامردی علیه لایحه قصاص مطلب مینوشتند، حالا از چسباندن اتهام خیانت جنسی به مقتول و متعاقبا مهدورالدم دانستن وی هم ابایی ندارند!
نجفی به تناسب سرگذشت تراژیک خود، فرد قابل ترحمی است و ابدا هیچ کس از وضعیت امروز او شادمان نیست. با این وجود، شلیک او در ساختمان 1702 تنها شلیک به قلب میترا استاد نبود، او به قلب اصلاحطلبانی شلیک کرد که با وجود انذارها او را بر صدر نشاندند؛ اکنون خوب است رسانههای اصلاحاتچی با دفاع ناشیانه از یک قاتل، بیش از این به جسد اصلاحات شلیک نکنند. حتما نخواهند توانست عملیات جداسازی شلیک نجفی از جسد اصلاحات را با موفقیت پایان دهند. این عملیات، اسمش جداسازی نیست، شلیکهای بیشتر است. دست از این جسد بردارید!