یونس مولایی: شاید زمانی که «فیودور داستایوسکی» رمان مشهور خود با عنوان «جنایت و مکافات» را به رشته تحریر در میآورد تا بگوید مکافات درونی یک جنایت ولو آنکه قتل یک پیرزن رباخوار باشد باز هم آدمی را به مقام تنبه میرساند و او را معترف به اشتباه خویش میکند، تصوری از روزگار قدرت یافتن رسانهها نداشت؛ روزگاری که میتوان با تفسیرهای عجیب از یک جنایت شخصی آن را از وادی مکافات به وادی مماشات برای تغییر دادن جایگاه قاتل و مقتول رساند. تا پایان سال 98 بیش از 9ماه زمان مانده است اما این فاصله زمانی مانع از آن نمیشود خبر شوکآور قتل «میترا استاد» و اعتراف «محمدعلی نجفی» به ارتکاب این قتل را از جنجالیترین اخبار سال بدانیم. چه خوب و چه بد، چه صحیح و چه ناصحیح، اخبار جنجالی هیچگاه محدود به یک خط خبری کوتاه نمیشود و اثرات تبعی آنها باعث میشود فراتر از یک اتفاق مورد بحث و بررسی قرار گیرد. حکایت «محمدعلی نجفی» و همسر مقتول وی نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ مستثنا نبودنی که بیش از هر چیز به جایگاه سیاسی قاتل و پیشینه خبری ازدواج وی با همسر دومش باز میگردد.
با این اوصاف شاید چیزی که بیش از همه این قتل را تبدیل به یک آزمون سیاسی کرد، واکنشهایی بود که نسبت به آن شکل گرفت؛ واکنشهایی که میتوان آن را بهعنوان مشتی از خروار مواجهه گروههای سیاسی با حادثهای در محیط پیرامونیشان دانست. اصالتبخشی به مصالح جناحی یا عدالت و محکومیت حادثه یا شخصیسازی آن برای فرار از پاسخگویی از مهمترین این نمونههاست. هرچند پرونده قتل «میترا استاد» باز است و صادر کردن حکم پیرامون آن بر عهده دادگاه اما نوع واکنشها به این قتل و سیر تحولاتی که نجفی را به جایگاه فعلی رساند، میتواند فضایی را برای قضاوت عمومی نسبت به این فقره ایجاد کند. گزارش پیش رو را میتوان حکایتی از نوع برخورد همقطاران سیاسی نجفی با موضوع قتل میترا استاد و نقش آنان در رسیدن سرانجام نجفی به وضعیت فعلی دانست.
چه کسی زندگی شخصی نجفی را سیاسی کرد؟
از زمانی که تنها چند روز بعد از انتشار خبر رقص تعدادی نوجوان در یکی از مراسمهای برج میلاد که واکنشهای متعددی را برانگیخت، شهردار وقت تهران درخواست استعفای خود را به شورای شهر ارسال کرد، اما و اگرهای زیادی به وجود آمد. عمده رسانههای اصلاحطلب این استعفا را نتیجه فشارهای پشتپرده تفسیر کردند و حتی آن را نشانهای از انتقام دولت پنهان(!) از رای مردم به لیست امید دانستند. در این میان هر قدر که شهردار تاکید بر بیماری و مسائل شخصی بهعنوان عامل استعفای خود میکرد اما رسانههای اصلاحطلب این ادعا را نمیپذیرفتند و از نجفی بیشتر درخواست میکردند به مقاومت و ایستادگی خود ادامه دهد. سرانجام نیز شورای شهر تهران بهرغم تاکیدات فراوان نجفی با استعفای او مخالفت کرد تا بحث پیرامون این مخالفت بالا بگیرد. برای مثال مرتضی الویری که تمام تلاش خود را برای انتساب استعفای نجفی به عوامل بیرونی کرده بود، با یادآوری تجربه استعفای خود از شهرداری تهران و ضرباتی که بابت آن به اصلاحطلبان وارد آمد، گفت: «این باعث لطمه به شهر و اصلاحطلبها شد، لذا باید دقت کنیم و براحتی فکر نکنیم که کسی بیماری دارد و مدیر دیگری میگذاریم». حسن رسولی دیگر عضو شورای شهر نیز دلیل تاکید بر ادامه فعالیت نجفی بهرغم بیماری و ناتوانی جسمانیاش را این چنین توضیح داد: «نگذارید بگویند اصلاحطلبان محکوم به تجربه شورای اول هستند؛ با قدرت به استعفا رأی منفی بدهیم. ما به مردم قول دادهایم غیر از مرگ از شورا خارج نشویم و شهردار هم به ما قول داد که بماند». مواضع قاطع سیاسی اعضای شورای شهر برای مخالفت با استعفای نجفی باعث شد این استعفا بیش از پیش تبدیل به بخشی از حیثیت سیاسی یک جناح سیاسی شود اما این حیثیتی شدن امور هم مانع از آن نشد نجفی چند ساعت پس از مخالفت شورا با استعفایش، مجددا درخواست استعفا نکند. در نهایت محسن هاشمی مجبور شد پس از موافقت شورا با استعفای دوم نجفی، مخالفت با استعفای اولیه وی را نشانهای از تقدیر از «زحمات» وی بداند! با این همه نجفی خیابان «بهشت» را ترک کرد اما عمده رسانهها و فعالان سیاسی اطلاحطلب کماکان استعفای نجفی را نشانهای از وجود توطئهای سازمان یافته علیه وی و رای مردم در انتخابات پنجمین دوره شورای شهر تهران میدانستند. در چنین فضایی و بعد از تکرار مکرر گمانهزنیها به یکباره خبر ازدواج دوم شهردار اسبق تهران جنجالآفرین شد و این چنین هویدا شد که مسائل «شخصی» نجفی حتی بیش از بیماری او در استعفایش نقش داشته است. موج منفی این خبر در افکار عمومی و واکنشهای موردی به این اتفاق باعث شد به یکباره رسانههای همسوی وی که استعفای او را نشانهای از توطئه پنهان برای انتقام از رای مردم میدانستند، سکوتی استراتژیک پیشه کنند. «میترا استاد» نیز در چنین فضایی سکوت را شکست و در مصاحبه با کانال خبری امید مردم گفت: «آقای دکتر نجفی از من خیلی محترمانه خواستگاری کردند و من هم بعد از مشورت با خانواده به ایشان جواب مثبت دادم. این زندگی سر گرفته است، دلیلی ندارد عدهای دنبال حواشی باشند؛ هر موضوع و مسالهای پیش بیاید با مدرک و سند از آقای دکتر نجفی در رسانهها اعلام میکنم؛ ما اردیبهشت 97 با هم ازدواج کردیم و متاسفانه بر اساس عکس زناشویی ما گفتهاند چون رابطه نامشروع داشته با او ازدواج کرده است. تهمتزنندهها را به خدا واگذار میکنیم». اما مهمترین واکنش را به این مصاحبه «فاطمه دانشور» عضو سابق شورای شهر داشت که با انتشار پستی در صفحه اینستاگرام خود بعد از محکوم کردن قبحزدایی همسر دوم نجفی، از فرهنگ
چند همسری نوشت: «اما به عنوان عضو سابق شورای شهر تهران با جناب دکتر نجفی سخنی دارم؛ آقای دکتر! کار خوبی کردید که استعفا کردید! چون مردی که پای عهد با همسری که یک عمر به پایش نشسته نایستد، پای عهدش با مردم و شهروندان شهرش هرگز نمیایستد». در چنین فضایی بود که بازتاب سیاسی ازدواج دوم شهردار چند ماهه تهران از تمام ابعاد دیگر پیشی گرفت و افکار عمومی را بیش از یک مساله زناشویی درگیر یک وصلت سیاسی کرد. سایه سنگین سیاستی که محصول نسبت دادن درخواست استعفای نجفی با بازیهای سیاسی از سوی رسانههای حامی وی بود، در نهایت او را درگیر این زندگی خصوصی عمومیت یافته کرد.
نرمالیزاسیون یک فقره قتل سیاسی
«مقصریم؛ هلش دادیم فساد قالیباف رو پیگیری کن، وقتی اون پسر امنیتی تو یوتیوب فیلمی منتشر کرد که میترا نامی برای او تولد گرفته، کنایه بارونش کردیم. دادستان مجبورش کرد استعفا دهد. به او گفتیم چرا مقاومت نکردی؟ میترا عکسهای خصوصی را منتشر کرد، نجفی را تقبیح کردیم، طردش کردیم». «میترا استاد با رسانهها نجفی را تهدید کرده و نجفی هم با اسلحه. نجفی چندین ماه پیش با همین رسانهها سلاخی شده بود و دیروز میترا استاد با اسلحه کشته شد. دچار شک شدم که خطاب مدیران رسانه میتواند هم اندازه اسلحه به زندگی افراد پایان دهد». «کدامیک از ما همسرانمان را پیش از نجفیها نکشتهایم؟! برای پایان دادن به چرخه خشونت اعتراف به خطا نخستین گام میتواند باشد. پیشنهاد میکنم همه ما که همسرانمان را آزردهایم با این هشتگ اعتراف کنیم، چه آزار کلامی و چه فیزیکی. # من _ نیز _ همسرم _ را _ کشته _ ام». «چشمهات پر از غروره و اطمینان از مسیری که انتخاب کردی. فدای کشتن میترا نشدی، بلکه با بزرگواری خودت رو فدای آگاهسازی جامعه از نقش بیهویتهایی کردی که با ورود به زندگی افراد معتبر مثل خودت ماموریت نابودی دارند. احسنت به تو اما کاش جز کشتن انتخاب بهتری داشتی». شاید بدبینترین افراد هم زمانی که با حیرت در حال خواندن خبر قتل «میترا استاد» همسر دوم نجفی و اعتراف وی به ارتکاب این قتل بودند، تصورش را نمیکردند که حامیان رسانهای او در کمتر از 24 ساعت از زمان رخداد قتل چنین واکنشهایی نشان دهند و بعد از همزادپنداری با وی در همسرکشی، او را در حدفاصلی از میان یک قهرمان با «چشمهای پرغرور» که خود را «فدای آگاهسازی جامعه» کرده تا یک قربانی مظلوم که به علت پیگیری فسادهای اقتصادی در دام یک زن افتاده، تصویر کنند. گویا نرمال نشان دادن همسرکشی بخشی مورد اجماع برای تبرئه اجتماعی نجفی از جرم مرتکب شده بود. تغییر پیدا کردن جایگاه قاتل و مقتول به قاتلی قربانی و مقتولی فریبکار تا جایی ادامه پیدا کرد که یک خبرنگار اصلاحطلب برای نخستین بار شائبه «مهدورالدم» بودن همسر دوم نجفی را مطرح کرد تا در ادامه باقی خبرنگاران و رسانههای همسوی نجفی برای حمایت از او بدون ارائه هیچ سند و مدرکی براحتی تهمتهای اخلاقی متعددی را به همسر او وارد کنند. در چنین پروسهای روزنامه آفتاب یزد نیز پا را فراتر گذاشت و در یادداشتی با عنوان «از شهید بهشتی و هاشمیرفسنجانی تا ناطقنوری و نجفی» با ارجاع به نقل قول تکذیب شده شهیدبهشتی که در مستند مرحوم هاشمیرفسنجانی استفاده شده بود، نوشت: «سال 1384، مرحوم هاشمی روبهروی دوربین کمال تبریزی مینشیند و با بغضی تلخ میگوید: روزی در جمع یاران به بهشتی گفتم: این تهمتهای تلخ آزارت نمیدهد؟ نگاهم کرد و گفت: این آسیاب به نوبت است، نوبت تو هم خواهد رسید. چقدر این روزها بیشما سخت میگذرد دوستان. من تا نیمه راه آمدهام، مشیت این بود که بمانم تا نوبت به من برسد. تا در سنگ زیر و بالای آسیاب، صدای شکستنهای خود را بشنوم و بچشم. دلم که میگیرد، گاهی یاد امام آرامم میکند. این روزها همه از اصلاحات و کارگزاران و نجفی و آن 5 گلوله میگویند. این روزها هرکسی انگشت در کرده و در این سرزمین رسوایی میجوید. انگار از یاد بردهاند که؛ آسیاب همچنان به نوبت...». این بار همان رسانههایی که یکسال قبل با حیثیتی کردن استعفای شخصی نجفی و هزینهزا کردن آن به دنبال کاسبی سیاسی از کنارهگیری او بودند، صورت مساله را به شکلی ترتیب دادند تا باز هم نجفی را بهعنوان قربانی دستهای پشت پرده نمایان کنند.
چه کسی گفت نجفی «باید» شهردار شود؟
در میان اظهارات فعالان اصلاحطلب در مظلوم، قربانی و قهرمان نشان دادن محمدعلی نجفی از یکسو و مهدورالدم، نفوذی و دارای مشکل اخلاقی نشان دادن میترا استاد از سوی دیگر اما اظهاراتی تاملبرانگیز نیز از سوی اعضای حزب کارگزاران سازندگی و فعالان رسانهای آنها منتشر شد. غلامحسین کرباسچی تنها چند ساعت پس از انتشار خبر قتل در توئیتی نوشت: «ماهیت تاسفبار حادثه قتل میترا استاد هرچه باشد نمیتوان مسؤولیت کسانی را که 2 سال قبل بهرغم اصرار و تذکر برخی دلسوزان و مراکز مسؤول این چاه ویل را برای اصلاحات و نجفی حفر کردند نادیده گرفت». توئیت کرباسچی که دلالت به وجود هشدارهای قبلی از سوی مراکز تاییدکننده صلاحیت نجفی میداد، بار دیگر این سوال را مطرح کرد که دقیقا چه کسی تاکید وافری بر این امر داشته است که نجفی بهرغم هشدارهای مراکز مسؤول باید به کرسی شهرداری تهران تکیه بزند؟ در همین چارچوب اکبر منتجبی، معاون سردبیر روزنامه سازندگی نیز در توئیتی نوشت: «از نجفی قدیس نسازید. یکبار ساختید، او را به این روز انداختید. دوباره نسازید. دوباره نگویید که پرچم مبارزه با فساد برداشته بود. او غرق شده بود. اصلاحطلبانی که از روابط نجفی اطلاع داشتند و موقع شهردارشدنش پنهانکاری کردند، پاسخگو باشند».
کرباسچی همچنین در توضیح روند تایید نجفی به روزنامه اعتماد گفت: «من شخص آقای جهانگیری و دوستان حزب اتحاد و مشارکت را با همه ارادت و رفاقتی که داریم در این امر مقصر میدانم. ما باید با مردم و نظام صادق باشیم. مسؤولیت خطاهایمان را بپذیریم و سعی نکنیم با یک جو جدید که راه میاندازیم و به هیچ وجه واقعیت ندارد، مساله را به گردن این نهاد و آن ارگان بیندازیم».
تابستان 96 و پس از تشکیل نخستین جلسات شورای پنجم بود که نام «محمدعلی نجفی» بهعنوان گزینه شهرداری تهران طرح و پس از برگزاری چند جلسه بهعنوان منتخب نهایی اعلام شد. در این میان تاخیر در تایید حکم نجفی از سوی وزارت کشور تبدیل به سوژهای جنجالی شد، گمانهزنیها از وجود مشکل شخصی یا توطئه دستهای پشت پرده، او را در میان رسانههای اصلاحطلب تبدیل به سوژهای مهم و حیثیتی کرد تا عدم تایید حکمش اقدامی هزینهزا محسوب شود. در چنین فضایی و پس از تایید نهایی حکم او و استعفای ناگهانیاش تنها چند ماه بعد از آغاز به کار، سوالات بیپاسخ زیادی را در این باره مطرح کرد که توئیت کرباسچی تا حدی جواب بخش زیادی از این سوالات را داد. از همین جهت توئیت مذکور با واکنشهای تندی از سوی دیگر اصلاحطلبان مواجه و در نهایت باعث شد حسین مرعشی در قالب موضعی حزبی بگوید: «در پی بروز برخی اختلافنظرها میان فعالان رسانهای و شبکههای مجازی اصلاحطلب درباره ابعاد ماجرای غمانگیز آقای نجفی، بدین وسیله از هواداران، اعضا و کارکنان نشریات و نهادهای وابسته به حزب کارگزاران سازندگی و همچنین کلیه کسانی که به مصالح عمومی ایران و وحدت و تقویت روزافزون جبهه اصلاحات تعلق خاطر دارند، تقاضا میشود که از طرح اظهارات یا پاسخگویی به نظرات که فضای تنشآلود و مبهم کنونی را تشدید کند، خودداری کنند». نهایتا فارغ از موفقیت یا عدم موفقیت این فرمان سکوت، اظهارات فوق روشنگر نکتهای مهمتر است. یقینا سوژه نجفی فارغ از هر قضاوتی نسبت به زندگی شخصیاش خود نتیجه یک بازی رسانهای و فشار سیاسی جناحی بوده است. از یکسو گروههای اصلاحطلبی که با حداکثریترین حالت ممکن به نهادهای تاییدکننده او فشار وارد کردند تا با چشمپوشی از ملاحظات موجود او را تایید کنند مسببان بهوجود آمدن این جنایت محسوب میشوند و از سوی دیگر رسانههای اصلاحطلبی که با علم به وضعیت نجفی حداکثر توان خود را مصروف آن کردند تا از استعفای شخصی او حاشیهای سیاسی بسازند که موجب بالا گرفتن حواشی زندگی نجفی و سایه انداختن آن بر سایر امور شدند. این روزها نجفی حتی اگر فراتر از «قاتل» بودن خود یک «قربانی» هم باشد، یقینا قربانی مطامع سیاسی و شیطنتهای رسانهای همقطاران خود است.
پرستو؛ اسم رمزی برای توطئه!
«توهم توطئه» دقیقا همان کلیدواژه محبوب اصلاحطلبها برای نواختن رقبای سیاسیشان در 2 دهه اخیر بوده است. آنها هرگاه میخواستهاند دشمنستیزی رقبایشان را به استهزا بگیرند، آنها را محکوم به داشتن چنین توهمی کردهاند اما خود هرگاه نیازی داشتهاند به شکلی جدی از این راهکار استفاده کردهاند. برای اثبات این پیشفرض نیازی نیست که به راهی دور برویم و تنها کافی است که به واکنش شخصیتهای سیاسی اصلاحطلب و حامی نجفی نگاه کنیم. الهه کولایی در یک توئیت کوتاه و بدون اشاره به هیچ ادله و مدرکی نوشته است «چرا نجفی پیامدهای چوب نه، که دست در لانه زنبور کردن را فراموش کرد؟» تا قتل همسر او را نتیجه اقدامات وی در ایام مدیریت شهرداری تهران بداند. محسن آرمین در حالی که خود معترف است چیزی از همسر مقتول نجفی
نمیداند، مدعی میشود بیتردید او حاصل یک طرح امنیتی بوده است! آرمین در یادداشتی مینویسند: «نمیدانم میترا استاد بر اساس طرح برادران امنیتی وارد زندگی نجفی شده است یا نه اما تردید ندارم دستکم از زمانی که وارد زندگی او شده، همچون یک پروژه مدیریت شده است تا در زمان مناسب از او استفاده شود. شهرداری نجفی همان زمان مناسب بود تا نجفی بفهمد در کشوری زندگی میکند که شرط حضور مؤثر در عرصههای سیاست و مدیریت چیزهای دیگری جز پاکدستی و توانمندی است. بههمین دلیل در میانه غوغای مبارزه با فساد و اختلاس، گزارش بزرگترین پرونده اختلاس شهرداری به قوهقضائیه هم نمیتوانست نشانه شایستگی او باشد. تعجب میکنم از او که شاگرد اول دانشگاه شریف و «امآیتی» بود اما پس از سالها مدیریت در این کشور این حقیقت بدیهی را درنیافت. آنها که پروژه میترا استاد را کلید زدند یا دستکم مدیریت کردند تا به مقاصد زشت خود برسند، در فرجام غمبار و عبرتانگیز این ماجرا سهیم هستند و اگر نه امروز، فردا در پیشگاه خداوند باید پاسخگو باشند». علی مطهری نیز برای عقب نیفتادن از قافله توصیفکنندگان پرستو، در یادداشتی در صفحه مجازی خود نوشت: «از اخبار رسیده و خصوصا سخنان خود آقای نجفی معلوم شد که افرادی در کشور پرستوهایی دارند که گاهی بر گرد سیاسیونی که منتقد یا مخالف به شمار میروند به پرواز درمیآورند و آنگاه فیلم و عکس تهیه میکنند برای بستن دهان او و حذف وی از صحنه سیاست، غافل از اینکه اگر این روشها در دنیا مرسوم و رایج است و مجاز شمرده میشود، برای یک مسلمان مجاز نیست، بلکه حرام است. تجسس در امور داخلی زندگی مردم از نظر اسلام مجاز نیست حتی برای یک هدف مقدس. در اسلام برای رسیدن به یک هدف مقدس نمیتوان از یک وسیله نامقدس استفاده کرد. نمیتوان برای حفظ نظام از هر وسیلهای استفاده کرد و با آبروی مردم بازی کرد. امیدوارم ماجرای آقای نجفی نقطه شروعی برای ترک این روشها باشد». شهیندخت مولاوردی نیز با انتشار توئیتی ایهامدار در واکنش به قتل میترا استاد توسط همقطار سیاسی خود نوشت: «گاهی سکوت از سر رضایت نیست. گاهی سکوت سرشار از ناگفتههاست و شاید سکوت برهها! همه سکوتها از یک جنس نیست. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل…». در چنین فضایی و جدا از استانداردها و ارزشهای اخلاقی پیرامون گمانهزنی درباره شخصی مقتول که دستش از دنیا و دفاع از خود کوتاه است، به یکباره عمده فعالان سیاسی اصلاحطلب بدون ارائه هیچ سند و مدرکی با قطعیت از نفوذی بودن او سخن به میان آوردند و تهمتهای اخلاقی را به وی وارد کردند. موضع مولاوردی هر چند پوشیده شده در لایهای از ابهام و عدم اشاره مستقیم بود اما موید باقی پیشفرضهای طرح شده توسط سایر اصلاحطلبان در این مورد است. قطعیت موجود در ادعای اصلاحطلبان پیرامون شخصیت «میترا استاد» به حدی بالا بوده که برای هر خوانندهای در نگاه اول عجیب به نظر میآید اما با گذشت بیش از 10 روز از طرح چنین ادعاهایی، هنوز نه تنها کوچکترین ادلهای ارائه نشده است که حتی این برچسبزنیها مورد شماتت اخلاقی نیز قرار نگرفته است.