صادق فرامرزی: فرهنگ و سنت سیاسی را فراتر از مانیفستهای رایج در جوامع باید در ظرف عملی سیاسی آنها جستوجو کرد. قطع به یقین سخن گفتن از هرگونه سنت سیاسی بدون داشتن ما به ازای بیرونی و ملموس هر جویندهای را از دسترسی به حقیقت امر دور میکند. نوع مواجهه یک ملت، یک حزب یا یک شخص با شرایط حادثشده سیاسی میتواند ما را به قضاوتی نسبی پیرامون سنت و فرهنگ سیاسی سوژه مورد نظر برساند. ضربالمثل سیاسی مشهوری وجود دارد که اگر 2 انگلیسی را در یک بیابان تنها بگذارید با یکدیگر ائتلافی تشکیل میدهند تا از منافع خود دفاع کنند و اگر 2 فرانسوی را نیز در همان بیابان تنها بگذارید علیه یکدیگر انقلاب میکنند. ضربالمثل فوق فارغ از کنایهای که به وضعیت معاصر تاریخ 2 ملت دارد، گویای وجود سنت محافظهکاری در انگلیس و رادیکالیسم در فرانسه معاصر است، یکی عمده تلاش خود را معطوف به آن میکند تا در تندباد تغییرات از نهادهای سنتی خود عبور نکند و دیگری در شرایط ثبات نیز توانایی کنترل آتش خشم نهفته در شکافهای اجتماعی خویش را ندارد. بر این اساس شاید جوامع و گروهها در بیان ایدههای خود اشتراکات فراوانی داشته باشند اما سنت سیاسی آنها باعث میشود در عرصه عمل به مسیری کاملا متفاوت هدایت شوند.
حادثه قتل «میترا استاد» توسط یک سیاستمدار مشهور با پیشینه درازمدت مدیریتی بار دیگر تبدیل به بهانهای شد تا زوایای پنهان و آشکار فرهنگ سیاسی گروهها و احزاب در معرض قضاوت همگانی قرار گیرد. واکنشهای عجیب و بعضا وقیحی که فعالان سیاسی و رسانهای همسو با شخص قاتل نسبت به فقره قتل و شخص مقتول از خود نشان دادند هرچند از سویی نشانگر عبور از نخستین استانداردهای اخلاقی بود، در سطح نهاییتر یادآور سیاست قدیمی «دگریسازی» مقصران یک حادثه و تلاش برای تبدیل آن به رویکردی در جهت «رقیبهراسی» بود؛ به گونهای که میتوان چنین تصور کرد اگر در بیابان فرضی مورد بحث 2 اصلاحطلب را تنها بگذاریم یقینا به دنبال شخص سومی خواهند گشت تا او را بهعنوان عامل توطئهای که سرگردان در بیابان شدهاند، معرفی کنند و اگر او را نیز پیدا نکنند آنقدر به شرح و توصیفش خواهند پرداخت تا خود نیز پس از مدتی به وجود خارجیاش ایمان بیاورند.
پرونده ناخوش عاقبت «محمدعلی نجفی» که در نهایت منجر به قتل همسر دوم وی شد فراتر از یک اتفاق ناگوار در حوزه شخصی نماد و نمودی از «فرهنگ سیاسی» اصلاحطلبان در مواجهه با اشتباهات رخ داده است. به 15 ماه پیش و زمانی که نجفی پس از انتخاب پرسروصدایش بهعنوان شهردار تهران به یکباره از سمت خود استعفا کرد بازگردیم، انتخابی که با توجه به افشاگریهای اخیر غلامحسین کرباسچی نتیجه یک فشار همهجانبه از سوی احزاب اصلاحطلب به رئیسجمهور برای بیاعتنایی به هشدارهای دستگاههای ناظر و تایید حکم وی بود در چارچوب دگریسازیهای رسانههای اصلاحطلب تبدیل به نشانهای از تلاش پشتپرده رقبای این جریان برای دهنکجی به رأی مردم در پنجمین دوره انتخابات شورای شهر تفسیر شد و حتی شورا بعد از درخواست و تاکید شخص نجفی باز هم از پذیرش استعفای وی در بار اول امتناع کرد و آن را خیانت به جناح سیاسی خود دانست. با این همه و بهرغم تمام هزینههایی که شهرداری کوتاهمدت نجفی بر پایتخت تحمیل کرد و هزینههایی که از قِبل محیط ایجاد شده پیرامون استعفایش بهوجود آمد، او به کار خود پایان داد و در مدت زمانی کوتاه علت اصلی این استعفا افشا شد. گذشت یک سال اما عاقبت این پیوند را به یک جدایی خونین کشانید که دیگر تبعاتی در حد حوزه شخصی زندگی یک سیاستمدار نداشت. در چنین شرایطی اما آنچه بیش از همه بیمش میرفت باز هم تکرار شد و جریان سیاسی همسوی وی بهجای آنکه به اعترافات شخصی نجفی نیز اعتنایی کند این حادثه را در قالب توطئهای «دگریساز» و منسوب به رقبای جناحی خود دانستند و حتی به مدح قهرمانانه نجفی به عنوان یک قربانی مظلوم برخاستند تا این سوال مطرح شود که میان ادعای رایج آنان که این قتل را مربوط به حوزه خصوصی میدانند با فرضیههای توهمی که این رابطه را نتیجه یک توطئه سازمانیافته تعریف میکنند چه ارتباط متباینی وجود دارد؟
فرهنگ سیاسی یک گروه زمانی که درباره مورد اجماعترین حالت جنایت یعنی «قتل» حاضر به اعتراف به اشتباه یا حداقل به رسمیت شناختن آن نیست، در سایر اتفاقاتی که محل بحث قرار میگیرد نیز «مسؤولیت» تصمیم خود را به عهده نمیگیرد. قبول نکردن سلامت بیپس و پیش تمام انتخاباتهایی که در آن شکست خوردهاند، تشریفاتی تعریف کردن ارکانی از قدرت که در آن به کرسیها تکیه زدهاند، حاصل توطئه دانستن تمام اشتباهات فردی اعضای خود و... همگی شاهد مثالهایی از این مهم است که در چارچوب سنت سیاسی اصلاحات همواره یک «دگری» فرضی وجود داشته است که یا مانع به قدرت رسیدن آنها شده یا در زمان تصدیشان بر امور مانع موفقیتشان شده و هرگاه نیز به خبط و خطایی دچار شدهاند، نباید رد پایی از آنان یافت. تاکید متعدد شخصیتهای شناختهشده و صاحبنام اصلاحات به نفوذی بودن همسر فقید نجفی و زدن برچسبهای رسواکننده به وی بدون ارائه حتی نیم خط سند و یک جمله دلیل، همه نشانههایی از این «دگریسازی» در جریانات اخیر است.
با این همه اما افشاگری اخیر غلامحسین کرباسچی هرچند در چارچوب یک رفتار حزبی تعریف میشود اما میتواند بهعنوان آزمونی مهم برای اصلاح یک سنت سیاسی باشد، «عبور از دگریسازی» و «پذیرش مسؤولیت انتخاب» شاید تنها دستاورد مهمی باشد که بتوان انتظارش را از حادثه تلخ و خونبار قتل همسر دوم محمدعلی نجفی داشت و این روزها باید به امید تحقق آن چشم به «اعتراف سیاسی» یک جریان به جهت انتخابشان دوخت.