سیدعابدین نورالدینی: شبکه HBO بعد از پایان پر انتقاد سریال پرطرفدار بازی تاج و تخت (Game Of Thrones ) مینیسریال چرنوبیل (Chernobyl) را در 5 قسمت پخش کرد. اگرچه متخصصان فیلم و دنیای هنر هفتم ایراداتی جدی به این سریال گرفتهاند و در محتوا و نحوه پرداخت هم تناقضات بسیاری در روایت این سریال وجود دارد، با این حال تارنمای ibdb مدعی است این سریال تا الان محبوبترین سریال در آمریکاست. داستان چرنوبیل مربوط به حادثه اتمی نیروگاه چرنوبیل در اتحاد جماهیر شوروی در سال 1986 و در بحبوحه جنگ سرد میان 2 بلوک غرب و شرق است. در این سریال ماجرای انفجار هسته یکی از رآکتورها و تبعات انسانی و زیستمحیطی این انفجار اتمی به تصویر کشیده شده است. در مقایسه با دیگر آثار آمریکایی برای به تصویر کشیدن مسابقه و منازعه اطلاعاتی در جنگ سرد، چرنوبیل یک سریال مبتدیانه و باورناپذیر است. حداقل در مقایسه با سریالهایی مانند کمپانی (The Company) که سال 2007 از کانال TNT پخش شد و یکی از بهترین سریالها در روایت رقابتهای جاسوسی در جنگ سرد به حساب میآید، چرنوبیل حقیقتا یک روایت دمدستی و مبتدیانه است. کسانی که آثار سینمایی درخشان مربوط به رقابتهای جاسوسی جنگ سرد را دیدهاند، از «بندزن خیاط سرباز جاسوس» گرفته تا «دشمن ملت» و این شاهکارهای آخری «پل جاسوسان» و «گنجشک قرمز» و «ساخت آمریکا» و... روایت «کاگب» در سریال چرنوبیل را قطعا ناامیدکننده و بسیار نازل خواهند دانست. در پرداخت داستان نیز چرنوبیل اگرچه مهیج است اما ضعفها و تناقضات بزرگی دارد، با این حال این سریال حالا پرطرفدارترین مینیسریال در آمریکاست. البته این ظاهر داستان است. در واقع چرنوبیل یک سریال کاملا سفارشی است که به بهانه فاجعه اتمی نیروگاه چرنوبیل در اتحاد جماهیر شوروی در جنگ سرد و تخریب و تحقیر سرویس اطلاعات شوروی، انگاره محدودسازی توان هستهای در انحصار چند قدرت جهانی را تقویت میکند. نکته اصلی و نقطه قوت این سریال نیز در هراسافکنی و ترساندن مخاطبان از توانمندی هستهای آن هم نه در حوزه نظامی، بلکه در حوزه صلحآمیز و علمی آن یعنی تولید برق است! مخاطب از همان دقایق ابتدایی تا پایان قسمت پنجم این سریال بخوبی میتواند تلاش سازندگان این سریال برای ترساندن مردم از انرژی هستهای را مشاهده کند. بر همین اساس، میتوان گفت هدف مهم و اصلی این مینیسریال، نه تخریب کاگب و تحقیر اتحاد جماهیر شوروی با آن پرداخت ساده و دمدستی، بلکه ترساندن مردم از انرژی هستهای با یک روایت محکم و تاثیرگذار است. دلیل اینکه میگوییم HBO این سریال را به سفارش ساخته است، همین پیام مهم سیاسی است. پیامی که میگوید انرژی هستهای یک تهدید برای بشریت است و جز آمریکا و چند کشور معدود، نباید سایر ملتها از آن برخوردار باشند، چرا که صلاحیت برخورداری از این قدرت بزرگ را ندارند.
حالا یک چنین سریالی با چنین ماهیت و پیامی، در ایران از سوی آقای حسامالدین آشنا، دست راست آقای حسن روحانی در عملیات روانی، تبلیغ و ترویج میشود و او به بهانه یک دیالوگ، برای این سریال رپورتاژ رفته است و سیاسیون را دعوت کرده به تماشای این سریال بنشینند. قطعا همه ما جواب این سوال را میدانیم که چرا یکی از نزدیکترین افراد به رئیس دولتی که برنامه هستهای ایران را در حد تعطیلی متوقف کرده، تلاش میکند یک سریال آمریکایی که پیام آن ترساندن مردم از انرژی صلحآمیز هستهای است را تبلیغ کند!
بالاخره کسانی که فکر میکنند نانشان در سفر امثال آبه به ایران است و اینبار بساط خود را برای مذاکره با ترامپ و مادامالعمر کردن محدودیتهای هستهای ایران پهن کردهاند، از این پیشنهاد آقای آشنا بشدت استقبال خواهند کرد. در اینکه این بار هم این قبیل «خفن بازی»ها مصداق آب در هاون کوبیدن خواهد شد تردیدی نیست اما خوب شد صحبت از فیلم شد و سریال و مصادیق آن در این روزهای سیاست ایران، تا اشارهای، توصیهای و شاید هم گوشهای به مشاور پرسروصدای آقای روحانی بزنیم.
سریال چرنوبیل را اگر بسیار خلاصه کنیم، تنها و تنها یک پیام دارد و این پیام ترساندن مردم نه از سلاح و بمب هستهای مانند آنچه در هیروشیما و ناگازاکی رخ داد، بلکه ترساندن مردم از انرژی صلحآمیز هستهای، نظیر نیروگاههای هستهای تولید برق است. تکیه بر «ترساندن مردم» با هدف تضعیف مطالبه ملتها برای داشتن اشکال و انواع مختلف تکنولوژی و قدرت، یک حربه نسبتا جدید است که آمریکاییها برای توجیه سیاست انحصار قدرت و علم به کار میبرند. گلایه اما به پیمانکار اصلی سریال چرنوبیل یا شبکه HBO نیست؛ از اجنبی هموطن ترامپ انتظاری نیست، گلایه متوجه آشناست.
اینکه آقای حسامالدین آشنا با تبلیغ و رپورتاژ سریال چرنوبیل، خواسته یا ناخواسته سوار بر اژدهای ترس میشود تا مستقیم یا غیرمستقیم بذر ترس در دل هموطنانش بکارد و تلاش کند آنها را از مطالبه انرژی هستهای منصرف کند، موضوعی است که ما نمیتوانیم با قطعیت درباره آن بگوییم اما ماجرای قدرت ترس و تقابل آن با گزارههایی مانند «اعتبار» و «محبوبیت» اخیرا نمودهای جالب و معروفی در سریالهای آمریکایی داشته است.
فصل ششم سریال محبوب نتفلیکس با نام خانه پوشالی (House Of Cards) سال گذشته پخش شد. در قسمت پایانی فصل چهارم فرانک آندروود با بازی کیوین اسپیسی، زمانی که از کسب محبوبیت مردم برای پیروزی در انتخابات ناامید شده بود، سراغ ترساندن مردم رفت و بازی گروههای تروریستی را راه انداخت. به این دیالوگهای ماندگار آندروود و همسرش در کاخ سفید دقت کنید: کلیر آندروود: از بهدست آوردن قلب مردم خسته شدم. فرانک آندروود: بیا به قلبشون حمله کنیم. کلیر آندروود: با ترس میتونیم موفق بشیم؟ فرانک آندروود: آره میتونیم.
اما بیایید نزدیکتر بیاییم؛ سریال پرطرفدار بازی تاج و تخت (Game Of Thrones). در قسمت پنجم از فصل هشتم این سریال نیز تمایل قدرتطلبان به ترساندن مردم، زمانی که اعتبار و محبوبیتی در جامعه ندارند، روایت شده است. آنجایی که دنریس تارگرین وقتی محبوبیت و اعتبار برادرزادهاش جان اسنو را میبیند، با وجود آنکه بنای حکومتش بر آزادی و عدالت بود، تکیه بر سیاست ترساندن مردم داد و با آتش زدن مقر پادشاهی، بزرگترین جنایت 7 اقلیم را رقم زد.
در بازی تاج و تخت اما یک کوتوله دوستداشتنی با آنکه دستیار دنریس بود، زیر بار جنایت ترساندن مردم نرفت و از شرف و انسانیت و حقوق مردم گفت. یک قد کوتاه، یک دائمالخمر زنباره که وقتی پای منافع و حقوق مردمش به میان آمد، شرفش را به منافع گروهی نفروخت و مقابل استراتژی ترسافکنی ایستاد و دیگران را نیز دعوت به دفع شر کرد.
آقای آشنا سیاسیون را به دیدن چرنوبیل ترغیب کرده است، ما هم ایشان را به دیدن این قسمت از سریال بازی تاج و تخت و دیالوگهای ماندگار تیریون لنیستر دعوت میکنیم.