نشان شعر و ادب این سالهای صداوسیمای ما استادی دغدغهمند است که حالا بیشتر او را با برنامه پرمخاطب مشاعره میشناسند؛ با یک اجرای دوستداشتنی که حکمت و ادب فارسی را به هم پیوند میزند؛ آنچنان که برنامه مشاعره برای بیننده جنبه آموزشی و تربیتی نیز پیدا میکند. پیرامون یک دغدغه همیشگی که گاه در میان خبرهای روزمره فراموش میشود، گفتوگویی کوتاه با دکتر اسماعیل آذر داشتهایم.
رهبر انقلاب در دیدار اخیر شاعران و اهالی ادب، مسألهای را مطرح کردند که البته همواره مورد تاکید ایشان بوده است؛ مسأله زبان فارسی. اینبار البته ابراز نگرانی جدیای پیرامون این موضوع داشتند و با این جمله که «در جریان عمومی، زبان دارد دچار فرسایش میشود» پیرامون زبان فارسی صحبت کردند. به نظر شما این فرسایش در زبان فارسی چگونه اتفاق میافتد و از چه جنبههایی مورد تهدید قرار میگیرد؟
نخست مدخل کوتاهی میگویم تا بدانید که حرف رهبر انقلاب و سخن شما چه اندازه مهم است. ببینید! زبان ظرف یک روز و 2 روز تخریب نمیشود. وقتی ما نسبت به زبان بیتوجهی میکنیم و این بیتوجهی ادامه پیدا میکند، زبان ما 200 سال دیگر از بین میرود. چه اتفاقی میافتد؟ یک وقت میبینید هزار سال پیشینه باشکوهمان بتدریج به دست فراموشی سپرده میشود. یعنی فرزند شما دیگر گلستان سعدی را نمیفهمد یا از شعر حافظ لذت نمیبرد. این نکته اول است. زبان فارسی باز بهزعم رهبر انقلاب سرمایه هویتی ما است و باید حفاظت و حراست شود. امروز دنیا با نمود فضاهای مجازی تغییر کرده است؛ هرچند ناچیز! ولی قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود. بتدریج تغییرات جدی میشود.
مثالهای روشنی در اطراف ما، پیرامون آنچه گفتید وجود دارد؟
بله! هندیها نزدیک به 100 سال پیش فارسی حرف میزدند، چون زبان فارسی زبان واسط اینها بود. هر کس اهل جایی و منطقهای بود و لهجههای مختلف داشتند اما زبان مشترک اینها فارسی بود. شاید الان هم در روستاها پیرزنها و پیرمردها به فارسی حرف بزنند اما بعد از تشکیل کمپانی هند شرقی، انگلیسیها رسوخ و رسوب کردند و زبان فارسی که واسطه بود از میان رفته و زبان انگلیسی جایگزین شده است. این همه را چرا داریم میگوییم و چرا داریم این حرفها را میزنیم، برای اینکه این فضا را باید مهم دانست. فرهنگستان هم آنچنان کاری از پیش نبرده است. من بارها پیشنهاد کردم فرهنگستان یک گروهی داشته باشد که مثل گمرک عمل کند؛ محلی که کالا به این کشور وارد میشود. قبل از اینکه کالا به بازار برسد، با اسمهای فرهنگستان این نامها به بازار بیاید. مثلا ما نمیدانیم پوشک قبل از آمدن به این کشور چه اسمی داشته و اسم نخستینش چه بوده. اما این اسم گذارده شده و ما با یک واژه فارسی آن را میشناسیم. این کارها باید اتفاق بیفتد قبل از آنکه دیر شود. مثالها فراوان است، درباره موبایل مثلا وقتی وارد این کشور شد، اگرچه کمی دیر اتفاق افتاد اما بالاخره نام رویش گذاشته شد: تلفن همراه. فرهنگستان و جاهایی مثل فرهنگستان باید جوانان با استعداد و توانمندی را که وجود دارند به کار بگیرند. شاید اینها خیلی کم باشند اما ذهنشان خیلی برناست و کار میکند و اینها را کنار بزرگترها قرار بدهند که تجربه بزرگترها به اینها منتقل شود. جوانها میتوانند مشارکت مردم را در حوزه زبان و ادب فارسی جذب کنند.
ممکن است طرح دغدغههای اینچنینی با مشارکت مردم همراه نشود!
ممکن است مردم حتی مشارکت نکنند اما باز راه بسته نیست. همین که حساسیتشان در موضوع زبان جلب شود، خودش یک موفقیت است.
چه کارهایی باید در این حوزه انجام شود؟
ما در حوزه زبان فارسی باید از ظرفیتهای موجود استفاده کنیم. الان صداوسیما در این موضوع وارد شده و خیلی باانگیزه دارد عمل میکند. معاون صدا با من تماس گرفت و از من خواست به رادیو بروم. من نیز رفتم و فضای مشاعره داریم و برای مردم در همین «ایران صدا» گلستان و بوستان میخوانیم، چرا که میبینیم علاقه وجود دارد. یک وقتی رهبری به مدیران گفتند به نقاط محروم بروید و ظرفیتها و استعدادها را پیدا کنید. الان در صداوسیما این انگیزه وجود دارد و من این را میبینم. مثلا مدیر شبکه آموزش با انگیزه و با دغدغه پیگیر این است که برنامه ما (مشاعره ایران) بخوبی روی آنتن برود. من همه دغدغهام فرزندان این سرزمین هستند که زبان فارسی را عزیز نگاه داریم. در صداوسیما این همت وجود دارد. درباره برنامههای رادیویی و تلویزیونی البته این موضوع مهم است که تهیهکننده برنامه پیرامون ادبیات خودش اهل ادبیات باشد، آنچنان که مهم است وقتی کسی برنامه اجتماعی یا سیاسی میسازد، در اجتماع و سیاست خبره و دارای توانمندی باشد. در نظام آموزشی ما البته کوتاهیهای زیادی شده است که باید بالاخره از یک جایی جبران شود. ما در آموزش باید از چهرههای بنام زبان و ادبیات فارسی استفاده کنیم. من کتاب دبستان خود را هنوز دارم. ششم ابتدایی گلستان سعدی میخواندیم. حالا اما شاید کسی تا دانشگاه و بعد از آن هم ارتباطی با گلستان برقرار نکند. این نقص نظام آموزشی ما و مایه غصه ما است.
درباره پیشینه زبان فارسی صحبت کنیم. به نظر میرسد طی این سالها خیلی متاثر از غرب شدهایم!
من در کتاب «ادبیات ایران در ادبیات جهان» اشاره کردهام که تا زمان مشروطه تمام اروپا سر سفره من و شما نشسته بود و از تفکر و اندیشه ایرانی تغذیه میکرد. بعد از مشروطه این علامت بازمیگردد و ما میرویم زیر سلطه غرب از نظر ادبی و تیاس الیوت، آراگون و بیشتر شاعرانی که شعرهایشان به جنگ میخورد میآیند و سوار ذهن شاعران ما میشوند. بدانید که اگر اروپا یک نویسنده و شاعرش از ادبیات فارسی بهره نمیگرفت کارش خواننده نداشت. ایران گل انداخته بود در شهر. شخصی به نام میرووچ که چند سال پیش فوت کرد، بانویی بود که داده بود مزار حافظ را تصویری بسازند و هر صبح ببیند. ویکتور هوگو گفته بود کاش در سرزمین ایران به دنیا میآمدم. پیترو دلاواله، جان جانسون و... ببینید چه از ما میگویند.
در حوزه نظام آموزشی و کتابهای درسی چه پیشنهاداتی دارید؟
الان روش طوری است که 3-2 یا 4 نفر را انتخاب میکنند و میگویند شما کتابهای درسی ما را بنویسید، در حالی که شاید بهتر این است که روش تغییر کند. من توصیه میکنم کتابهای درسی بچههای ما را بزرگترین شخصیتهای زباندان ما بنویسند. کتاب مدرسه ما را باید به سرپرستی شفیعیکدکنی بنویسند. گروهی باشند. شاید باید از حیث روانشناسی و عالمان حوزه جامعهشناسی و فقهای ما طوری بیایند و به این مسأله کمک کنند. نگارش کتابهای ما باید جدیتر مورد توجه قرار بگیرد.
اخیرا نگرانیهایی نیز پیرامون موضوع رسمالخط مطرح شده است.
هرکس وارد موضوع تغییر رسمالخط شود دانسته یا نادانسته دارد در خیانت را میکوبد. اگر رسمالخط ما تغییر بکند شما میتوانید غزل حافظ را آنطوری که هست بخوانید؟ میشود از حافظ لذت برد؟ البته ما میتوانیم یک کارهایی در حوزه ویرایشی انجام دهیم مثلا درباره «واو خواهش» فکری بکنیم و نشانههایی را درست بکنیم. استعمار روس هنوز سایهاش بر سر کشورهایی مثل همین تاجیکستان هست. الان تاجیکها فارسی حرف میزنند اما خطشان روسی است. ترکیه هم همین مشکل را دارد. من مالزی دعوت شده بودم دیدم همه نقشهها و خطوط مورد استفاده روی دیوار و اینطرف و آنطرف انگلیسی است. من از رئیس دانشگاه پرسیدم مگر شما خودتان زبان ندارید؟ اگر زبان شما مالایی است پس این انگلیسیها چه میگوید؟! ماند. اینطوری استعمار میآید. یک کتابی هست که دوست دارم هر ایرانی بخواند: نظریههای پسا استعماری. درست است که ما هیچ گاه مستعمره نبودیم اما این نظریهها میگوید غرب چگونه وارد میشود و ذهن ما را به استعمار میگیرد. حرف در این حوزه البته زیاد است.