printlogo


کد خبر: 210716تاریخ: 1398/4/2 00:00
یادداشتی بر دفتر شعر «دوست‌دارم‌های پنهانی» از فاطمه طارمی
غزل‌های امروزی، نیمایی‌های امروزی‌تر

الف. م. نیساری: دفتر شعر «دوست‌دارم‌های پنهانی» از فاطمه طارمی را انتشارات سوره مهر در 59 صفحه منتشر کرده است. این دفتر دارای 2 بخش است؛ بخش اول 19 غزل دارد و بخش دوم 7 شعر نیمایی. بسیاری از غزلسرایان وقتی سراغ سرودن شعر نیمایی می‌روند، غزل را نیز با خود به آنجا می‌برند؛ یعنی در قالب نیمایی، غزل می‌گویند. این هم نوعی کار است و اشکالی بر آن وارد نیست اما از یک منظر بر آن اشکال وارد است، چرا که شعر نیمایی و کلا شعر نو باید یک ویژگی‌هایی داشته باشد، چون رسالت نیمایوشیج تنها کوتاه و بلندکردن افاعیل عروضی نبود. هر چند پیاده‌ کردن آن ویژگی‌ها لازمه‌اش کوتاه و بلندشدن مصراع‌هاست اما اینکه هر شعر کوتاه و بلند شده‌ای شعر نیمایی است، خیر، نیست!
نیمایی‌های  فاطمه طارمی در این دفتر، بیشتر شبیه نیمایی‌های شاعران میانه یا نئوکلاسیک بویژه فریدون مشیری است و نیز شباهت‌هایی هم به نیمایی‌سرایان بعد از انقلاب دارد که دلبستگی‌های‌شان به شعر کلاسیک از درجه و قدرت بالایی برخوردار است و این یعنی نیمای‌های فاطمه طارمی به غزل‌های خودش نیز شباهت‌هایی دارد. در واقع، شعرهای نیمایی فاطمه طارمی، مجموعه و تلفیقی است از این دو یا سه نوعی که گفته آمد:
«پاییز را دیدم/ وقتی/ میان کوچه با یک برگ می‌رقصید/ وقتی/ به روی بازوان صبح/ روبان ابر تیره را می‌بست/ با چترهای گرم بازیگوش می‌خندید/ پاییز را دیدم/ پاییز را وقتی/ از عطر چای خانگی پر بود/ نوشیدم/ امروز در کوچه/ با دسته‌های شاد گنجشکان پاییزی/ یکریز خندیدم/ یکریز چرخیدم/ جای تو خالی بود...»
یک تغزل آرام و ساده، بدون هیچ پیچیدگی که جالب و خواندنی هم هست، اگرچه شاعران جوان باید دود چراغ‌ها بخورند تا به شعرهای نیمایی‌ درخشان نئوکلاسیک برسند؛ به «کوچه» مشیری، «گالیا»ی ابتهاج و «درخت» کسرایی و... .
در واقع، بعد از جاافتادن شعر نیمایی، بعضی‌ها که کاملا شعر نیمایی و خود نیما را درک کرده بودند، نوعی شعر آفریدند، هر شاعر متفاوت از شاعر دیگر که بهترین اشعارشان در اوج و درخشان بود؛ شعری که در تاریخ ادبیات ایران نمونه و سابقه نداشت؛ شعری که سروده‌های اخوان، شاملو، فروغ و سپهری بود. شاخه‌ دیگر شعر نیمایی، شاعرانی بودند که به وجهی و بخشی از شعر نیمایی توجه داشتند؛ مثلا به وجه تغزلی شعر نیما که شعر «افسانه» نمونه‌ اولیه‌ آن بود. این شاعران در عین حالی که خود را شاعر نیمایی می‌دانستند، در عین حال، نیم‌نگاهی به شعر کلاسیک داشتند و از راهنمایی‌های محتاطانه و محافظه‌کارانه‌ ادیب بزرگ پرویز ناتل خانلری هم سود می‌بردند. شعر فاطمه طارمی هم کم‌وبیش به این طیف و دسته تعلق دارد و هم به نیمایی‌سرایان پیشکسوت و اولیه‌ انقلاب که تفاوت‌هایی با نئوکلاسیک‌های پیش از انقلاب دارند:  
«گفته‌اند/ می‌رسی/ چون شکوفه روی شاخه‌های بید/ در بهار/ چون صدای رود/ زیر پای لاغر و نحیف هر نهال/ بی‌قرار/ می‌رسی چون شکوه ابر/ روی خلوت سیاه یک کویر/ با تو از بهار می‌توان نوشت/ از ترانه/ از نسیم/ گفته‌اند می‌رسی/ پس کجا/ در کدام ایستگاه بی‌کسی؟!»
 اینک غزل‌های دفتر شعر «دوست‌دارم‌های پنهانی» که بخش اول کتاب بود و ظاهرا باید اول از آن می‌گفتیم که بنا به دلیلی، اینک از آن می‌گوییم.
غزل 1 و 3 و غزل‌هایی از این دست که وزن‌های بلند دارند و در کتاب هستند، شاعر را از حال طبیعی غزل‌گفتن دور می‌کنند و حواسش را پرت وزنی که مانوس نیست و مدام باید وقت سرودن مواظب شکستن و خارج رفتنش باشد. شعر 2 هم شبیه‌غزل‌های فاطمه طارمی نیست، پس از این‌گونه غزل‌ها که تعدادشان کم است می‌گذریم و به شعر 4 می‌رسیم که زبان و بیان و لحنش شبیه غزل‌های فاطمه طارمی است؛ شبیه «غزل امروز» است که خود تلفیقی است از «غزل دیروز»، خاصه غزل دوره‌ معاصر و غزل دوره‌ انقلاب. یعنی غزل دوره‌ انقلاب تلفیقی است از غزل دیروز و معاصر که از شعر و جریان نیمایی و جریان «شعر نو» هم تاثیر پذیرفته اما نه به اندازه‌ «غزل نو». پس فرق است بین غزل امروز و غزل نو و غزل فاطمه طارمی که غزل نو نیست که اندک‌شمارند این دسته از شاعران و اتفاقا تنها بخشی از غزل‌های‌شان غزل نو است. پس غزل امروز در کل مسلط است بر این دوره و دهه‌های اخیر، نزدیک یا شبیه به غزل فاطمه طارمی:
«بگذار تا دنیا به کام دیگران باشد
من باشم و یاری که او نامهربان باشد
من یک کبوتر باشم از خیل عزاداران
آوازه‌ زخم دو بالم بیکران باشد
بگذار تا دنیا بچرخد بر مدار دوست
سهم بهار من غم سرد خزان باشد...».
یا این ابیات:
«چشمه‌چشمه خشکیدم جاده‌ رسیدن را
تا زمانه یادم داد از تو دل‌بریدن را
زخم روی زخمم شد خنده‌های شیرینت
تا مرا بیاموزد با تو داغ‌دیدن را
آرزوی من یک رود، آرزوی تو یک سنگ
سنگ‌ها چه می‌فهمند! حسرت رسیدن را...»
در این دفتر شعر، چند شعر عاشورایی هم هست که شاعر توانسته در آن عاطفه و حماسه را در کنار هم آورد؛ حماسه‌ای که در آن شعار نیست، بلکه زبان نرم زنانه‌ای است که حرفش را محکم و سخت فرو می‌آورد؛ آنگونه که محتشم کاشانی اما نه مثل محتشم کاشانی:
«زیباترین ترانه‌ این روزها غم است
بعد از تو، مرگ ساده‌ترین شعر عالم است
باید نواخت ساز عزای حسین را
در فصل سوگ تو که شبیه محرم است
یک چشم خون ببارم و یک چشم سیل اشک
طغیان کنند اگر همه‌ رودها کم است
دریای شعر، قبله‌ هر رود، بی‌تو، آه!...
آینده در روایت هر موج مبهم است
اینک طلوع سبز خیال تو چون بهشت
آنک غروب رفتن تو چون جهنم است»
اما فاطمه طارمی وقتی از زینب(س) سخن می‌گوید، لحنش عوض می‌شود؛ یعنی زبان عاطفه و حماسه به بینش و پیامی که او بر دوش دارد تبدیل می‌شود؛ پیامی که بعد از قیام جهانی برادر بر زبان‌ها جاری خواهد بود:
«تا باد مرکبی‌ است برای پیام تو
با هر درخت زمزمه‌وار است نام تو
هر لاله قطره‌ای‌ است که از چشم تو چکید
بر گوش خاک خوانده یقینا سلام تو
زینب تویی! ادامه‌ نسلی ز آفتاب
ثبت است بر جریده‌ عالم دوام تو
زینب تویی! عقیله‌ عترت، شکوه صبر
سبز است نام سرخ حسین از قیام تو...»
 


Page Generated in 0/0054 sec