printlogo


کد خبر: 210717تاریخ: 1398/4/2 00:00
نقدی بر نوسروده‌‌های عبدالرحیم سعیدی‌راد در مجموعه شعر «زندگی در ناگهان»
در برزخ خوانش و تأویل

حمیدرضا شکارسری: آیا می‌توان مولف را به تمامی از متن کنار زد و متن را بی‌حضور مولف خواند؟
هم آری و هم نه!
نام مولف بویژه اگر شناخته‌شده باشد همچون نشانه‌ای از نشانه‌‌های فرامتنی یا پیرامتنی عمل و در خوانش و تأویل متن دخالت و مشارکت می‌کند. از سوی دیگر می‌توان با قرائت تعدادی از آثار مولف در یک مجموعه به قرائن و موتیف‌ها به عنوان عناصر تکرارشونده‌ای رسید که می‌توانند نشانه‌‌‌هایی برای خوانش و تاویل متن باشند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. بدیهی است وقتی با مولفی گمنام روبه‌روییم و بویژه با یک تک‌اثر برخورد می‌کنیم، نمی‌توانیم مرگ مولف را انکار کنیم! حتی اگر بر اساس تفاوت شخصیت مولف و نویسنده هم قضاوت کنیم باز هم نمی‌توانیم با شناسایی شخصیت مولف به صحت تاویل خود از متن او اطمینان کنیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. پس خواندن متن عبور از برزخی است که هرگز خوانش نهایی را موثق و حتی امکان‌پذیر نمی‌داند.
***
در خواندن نوسروده‌‌های «عبدالرحیم سعیدی‌راد» در مجموعه شعر «زندگی در ناگهان» به همین برزخ می‌رسیم ولی با خواندن نام سعیدی‌راد به تأویل‌‌‌هایی می‌رسیم که حداقل گمان می‌کنیم به تاویل خود او نزدیک‌تر است (و این چه ارزشی می‌تواند داشته باشد؟! همه تاویل‌ها اصیل و محترم هستند حتی اگر با تاویل مولف متفاوت باشند).
او در رثای شهیداندرزگو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، شعارگونه می‌سراید:
«دل را به روشنی گره زدم/ باد را به رمضان 57/ و صبح را به/ چشمان همیشه بیدار اندرزگو/ که نیمی از انقلاب/ به شکوه نامش پیوند خورده است»
سپس چنین به مدح شیخ ابراهیم زکزاکی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، رهبر شیعیان نیجریه می‌پردازد:
«روسپیدتر از پیشانی بلند تو نیست/ ‌ای شیخ سیه‌چرده!/ که ابراهیم وار/ با چهار اسماعیل/ به کربلای عشق رفتی»
از همین شاعر در همین مجموعه می‌خوانیم:
«تو/ تو/ تو/ می‌بارد باران نام تو/ بر قنوت گل‌‌‌هایی/ که با اسم خدا محرمند»
خودآگاه و ناخودآگاه، شخصیتی از سعیدی‌راد پیش چشم‌مان شکل‌‌‌بندی می‌شود که در گفتمانی مذهبی و انقلابی هستی می‌یابد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. پس دلتنگی غروب جمعه او ماهیتی دینی می‌یابد و نه شخصی:
«من/ دلتنگی مداومی هستم/ که پاهایم/ در غروب جمعه‌ای دلگیر/ جا مانده‌‌اند...»
و در این شعر راه نیمه‌تمام یک شهید را پیش‌پای خود می‌یابی:
«... و من خواهم مرد/ اما/ عشق/ ادامه من است»
پس می‌کوشی تمام شعرها را با خوانشی از پیش مشخص بخوانی اما آیا همیشه موفق می‌شوی؟
«پا برهنه/ می‌گریزند/ لحظه‌‌های تلخ بی‌تو بودن/ وقتی که زنگ گوشی‌ام  را/ به صدا درمی‌آوری!»
دیگر نمی‌شود! گیر می‌کنی و مجبوری بگویی خب شاعر هم مثل همه آدمی است با طبایع و خواست‌ها و لحظاتی متفاوت در زندگی شخصی و اجتماعی‌‌‌‌اش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. به همین دلیل گاهی صرفا عاشقانه می‌نویسد و آن هم از نوع مجازی‌‌‌‌اش:
«هوا دونفره است/ اما/ این واژه‌‌های بازیگر/ نتوانسته‌‌اند / نقش تو را بازی بازی کنند...»
 این تشتت محتوا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، از شعرهای نو سعیدی‌راد یک مجموعه شعر می‌سازد و نه یک کتاب شعر‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. گزینش اشعار این مجموعه برای ترسیم خط فکری و اندیشگی یک مولف نیست، بلکه برای گردآوری مجموعه‌ای است که توان شاعری او را به رخ بکشد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.
«هورالعظیم/ تیر مستقیم/ پرواز دسته‌ای یاکریم»
این یاکریم‌ها واقعا بر اثر شلیک گلوله‌ای به آسمان پریده‌‌اند یا استعاره برای شهدایی هستند که به عرش خداوند عروج کرده‌‌اند؟
سعیدی‌راد شاعری برونگراست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. هم توجه او به مفاهیم و درونمایه‌‌های انقلابی و هم عنایت او به مصادیق اجتماعی، گویای این مطلب است و اشعار عاشقانه او در این میان غریب می‌ماند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.
«کار هر دوی ما سخت است/ او برج سر هم می‌کند/ من قافیه»
و این نمونه:
«هر دوی ما اسیر شدیم/ او/ در پشت میز ریاستش/ من/ آن سوی کانال کمیل»
***
گزینش شعر در این مجموعه علاوه بر اینکه قوالب نچسب کلاسیک و نو را به زور کنار هم نشانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، تحلیل شخصیت راوی را با تردیدهای جدی روبه‌رو می‌کند. آیا این تکه‌پارگی خود گویای شخصیت کاراکتر شاعر نیست؟!


Page Generated in 0/0057 sec