printlogo


کد خبر: 210772تاریخ: 1398/4/3 00:00
قفس طلایی مصرف

سمیرا   کریمشاهی: فرض کنید یک پیام دعوت به مراسم ازدواج یا تولد به دست‌تان رسیده؛ آیا چنین دعوتی مانند گذشته ما را خوشحال می‌کند؟ ممکن است در لحظه اول  شگفت‌زده شوید که مگر ممکن است پاسخ این سوال منفی هم باشد اما اجازه دهید کمی بیشتر فکر کنیم تا متوجه شویم پاسخ منفی چندان عجیب نیست! اگر کمی به تورق گذشته بپردازیم متوجه می‌شویم مراسم‌هایی با عنوان جشن، یک دورهمی برای تقسیم حال خوب و پاسداشت یک اتفاق مهم همراه با شادی همگانی بوده که میهمان و میزبان مشترکا از آن بهره‌مند می‌شدند.
اما حالا چطور؟ در عصر مصرف و پیچیده شدن تار تجملگرایی به دور سبک زندگی مردم جامعه، باز هم می‌توان بسادگی در کنار یکدیگر خوشحال بود؟ تجمل و استفاده از کالاهای لوکس در کنار رفاه به کار برده می‌شود. یعنی دستیابی به اینها لازم است  تا رفاه داشته باشیم. اما رفاه چه معنایی می‌دهد؟ مهم‌ترین رسالت آن تامین آسایش و آرامش انسان است. آیا سبک مصرف تجملی می‌تواند ابزار رسیدن به رفاه و آسایش نامگذاری شود؟  فرض ابتدای متن را به عنوان مثال به یاد بیاورید، امروز یک عروسی باشکوه یا یک تولد به یادماندنی به مراسم جشنی اطلاق می‌شود که نمود تجمل و کالاهای لاکچری در تمام جوانب آن به چشم بیاید. به عنوان میزبان یا میهمان، دغدغه و نگرانی بهترین بودن، فرد را از رسیدن به آنچه هدف اصلی مرسوم شدن چنین مراسم‌‌هایی بوده، محروم می‌کند. این «بهترین‌ بودن» با کالایی شدن برای ما بازتعریف شده است. افرادی خود را قابل احترام می‌دانند که میزبان مجلل‌ترین مراسم‌ها هستند و آخرین مدل خودرو، بهترین برند تلفن همراه و چشم‌نوازترین جواهرات را در اختیار دارند. «تورستن وبلن» اقتصاددان آمریکایی و صاحب نظریه مشهور طبقه تن‌آسا، برای نخستین‌بار اصطلاح «مصرف متظاهرانه» را به کار برد تا به وضعیتی اشاره کند که در آن اشیا و کالاها به منزله شاخص‌هایی برای جایگاه و منزلت اجتماعی به نمایش گذاشته می‌شوند. او چنین وضعیتی را به مثابه کنش‌های مصرف می‌دید که هیچ کمکی به افزایش بهبود و آسایش بشر نمی‌کند. در زمانه مصرف‌سالاری به جای هوش و استعداد، دانش و آگاهی و فضیلت‌های اخلاقی راه میانبری به نام نمایش اشیای لوکس و سبک زندگی اشراف‌گونه خلق شده تا کسب اعتبار و منزلت اجتماعی که جزو آخرین سنگرهای مقاومت در برابر کالایی شدن بوده هم آلوده به این بیماری شود. بسیار حقیرانه است که داشتن فلان کالا را معیار برتری قرار دهیم اما با تاسف باید گفت این مساله به امر رایجی در جامعه ما تبدیل شده است. شاید آگاهانه یا ناخودآگاه برای اکثر ما پیش آمده باشد در برخورد با کسی که لباس مارک بر تن و ساعت برند و تلفن همراه چندده میلیونی در دست داشته، محترمانه‌تر نسبت به یک فرد معمولی رفتار کرده‌‌ایم، و این همان توجه بیشتر از جانب دیگران است که تجمل‌پرستان عطشش را دارند. پیمانه‌های مصرف در جای جای جامعه دست به دست می‌چرخد و نمی‌توان گفت صرفا یک طبقه یا قشر خاص گرفتار مستی اشرافیت و تجمل دوستی‌اند.  فردی که هویتش را با کالاهای دور و اطرافش تعریف کند، بشدت نیازمند دیده شدن و وجود همیشگی دیگران برای دیده شدنش است. چون ماهیت تجمل در نمایش آن نهفته است. به جشن‌ و میهمانی‌‌ها که به محل تفاخر تبدیل شده و دیگر فضای اشتراک حال خوب نیست، اشاره شد اما شبکه‌های اجتماعی با امکان ارتباط با طیف گسترده‌ای از افراد، ابزار کارآمدتری برای نمایش سبک زندگی تجملگرایانه هستند. یک شبکه اجتماعی مانند اینستاگرام با کارایی بالا در نمایش هر آنچه انسان بخواهد، بستری را فراهم کرده تا دائما برعطش مصرف و نمایش تشنگان تظاهر بیفزاید، تا جایی که محال است یک بعد از ظهر را در کافه بگذرانند یا شامی در رستوران سرو کنند و شما با عکس‌های آن با خبر نشوید. موقع رزرو بلیت کنسرت در انتخاب صندلی به موقعیت مناسب فیلمبرداری دقت می‌کنند. ذوق دعوت شدن به یک میهمانی لاکچری را می‌توان از عکس‌هایی که پی‌در‌پی به اشتراک گذاشته می‌شود و سفره رنگین و ریخت و پاش‌های مفرط را نشان می‌دهد، فهمید. با جمله‌ای که برای اکثر ما آشناست:«یک شب عالی با دوستان». تا حالا به غیر واقعی بودن این جمله فکر کرده‌اید؟ چگونه ما می‌توانیم این زمان سپری شده را عالی بدانیم در حالی که طی آن دائما به وارسی جواهرات، لباس، عمل‌های زیبایی، خانه‌های شبه‌قصر، ساعت، کیف دستی، تلفن همراه، خودرو و هر آنچه که با آن  در حال مقایسه دیگران با خود هستیم، پرداخته‌ایم!  رضایت و آرامش با برآورده ‌شدن نیازهای واقعی ما حاصل می‌شود نه نیاز کاذب! آلوده شدن سبک زندگی به مرض مصرف یعنی رشد و تکثیر ویروس نیاز‌های کاذب و چرخیدن انسان در چرخه نافرجام تولید و تامین اینگونه نیازمندی‌ها. پا گذاشتن در رقابت بدون برنده مصرف نه تنها ما را به مقام سعادت و خوشبختی نمی‌رساند، بلکه سبب رشد صفات تبختر، خودبرتر بینی و غرور در ‌جامعه‌ای می‌شود که فلسفه تشکیلش نیاز انسان‌ها به یکدیگر بوده اما دیوار نامرئی تجمل‌پرستی میان ما در عین نزدیکی‌، فاصله‌ای انداخته که  درک و غمخواری همدیگر امری  نایاب شده است. انسان‌ها قبل از توجه به آدم‌های اطراف‌شان، مبهوت قفس طلایی می‌شوند که دور آنها را احاطه کرده است.


Page Generated in 0/0048 sec