یکی از وجوه مهم شخصیتی شهید آیتالله بهشتی که مصادیق فراوانی در رفتار سیاسی ایشان دارد، عدم ایجاد هزینه برای سیستم و هزینه نکردن از سیستم برای خود است. در میان سیاسیون بسیارند کسانی که تا از سوی گروهها یا جریانها مورد هجمه قرار میگیرند (که ممکن است بحق یا ناحق باشد)، نخستین کاری که میکنند این است که خود را به جایگاههای ارزشی و مورد احترام نظام متصل کنند تا شاید از این رهگذر خود را مصون بدارند. حتما زیاد دیدهاید افرادی را که حتی در مقابل خواستهها و مطالبات قانونی به جای تبعیت، از گذشته و سابقه سیاسی و اتصال به شخصیتها و جایگاه سیاسی خود استفاده میکنند تا مگر به قانون تن ندهند. در این میان شهید آیتالله بهشتی که با بیسابقهترین حملات مواجه بود، به هیچ وجه سیستم را هزینه خود نمیکرد. از اختیارات فراوانی برخوردار بود اما هیچگاه برای اهداف شخصی از آنها استفاده نمیکرد. نقل است بنیصدر در یکی از سخنرانیها، در یکی از شهرها حملات تندی به آیتالله بهشتی که رئیس دیوان عالی کشور بود صورت میدهد. مسؤول رادیو و تلویزیون که گویا یکی از اعضای حزب جمهوری اسلامی بوده، با شهید بهشتی تماس میگیرد و به او میگوید به خاطر شهید بهشتی قصد مخابره کامل صحبتها را ندارد. شهید بهشتی به او میگوید: تو چه حقی داری این کار را بکنی؟ آقای بنیصدر رئیسجمهور است و نباید سانسور شود.
همچنین شهید بهشتی تا آخرین لحظه حیاتش هزینهای به سیستم تحمیل نکرد؛ چه اینکه با نبوغی که در سیستمسازی داشت، توانست در همان سالهای ابتدایی انقلاب دستگاهها و سازوکارهایی را پایهگذاری کند و منشا تحولات گسترده شد. در مسائل گوناگون نیز با اظهار نظرهای مفید در تلاش برای زدودن شبهات از چهره انقلاب بود و تقریبا یکی از پرکارترین روحانیون سالهای اول انقلاب در سفر به شهرهای مختلف و دیدار با مردم و رفع مشکلات آنها و گشودن گرههای طبیعی سالهای اول از مشکلات جاری کشور بود.
شهید بهشتی اما خودش را هزینه سیستم کرد. در واقع فدایی سیستم شد. وقتی سران سازمان مجاهدین بعد از فاجعه هفتم تیر اینطور مطرح کردند که ما جمهوری اسلامی را
«بی آینده» کردیم، یعنی یکی از چهرههای مقوم حیات جمهوری اسلامی هزینه راهی شد که به آن اعتقاد داشت. عدم تحمیل هزینه به سیستم، هزینه نکردن سیستم برای خود و هزینه شدن در راه سیستم 3 ویژگی شاخص شهید بهشتی است که دیگر صفات و ویژگیهای ایشان را ذیل همین سه مولفه میتوان توضیح داد. نوع مواجهه با چهرههایی مانند بنیصدر شاهد روشنی بر رعایت این مولفهها از سوی شهید بهشتی است. اینها البته هیچ کدام به معنای محافظهکاری و انفعال نیست. چه اینکه در یک سخنرانی بعد از انتخاب بنیصدر به ریاستجمهوری اینطور مطرح میکند: «تا جایی که رئیسجمهور در خط انقلاب اسلامی باشد، او را تایید میکنیم، هرجا از این منحرف شد، تذکر میدهیم، انتقاد میکنیم، اگر پافشاری کرد جلویش میایستیم. تکلیف ما را اسلام روشن کرده است».
درباره اتهامی که همواره از سوی بنیصدر، سازمان مجاهدین و چهرههایی مانند علی تهرانی به شهید بهشتی و حزب جمهوری زده میشد نیز اینطور میگوید: «حزب برای ما شریک خدا نیست، ما به حکومت کردن بهای یک بال مگس هم ندادیم، در این مدت ما حقارتی در خود نمییافتیم و دچار عقده حقارت و خودکمبینی نبودیم که بخواهیم با قدرت و ریاست آن را جبران کنیم».(8/11/58)
در جای دیگر به صراحت از فعالیتهای سیاسی حزب جمهوری اسلامی، در پاسخ به اتهاماتی که شیخ علی تهرانی وارد کرده، میگوید: «در جای دیگر مینویسند، به توطئهای که معروف شده که در زیر پوشش
[جلال الدین] فارسی 3 نفر آقایان بهشتی، رفسنجانی و خامنهای میخواهند کارهای اجرایی را به دست بگیرند و قهرا در انتخابات مجلس شورا برنده شوند، اعتراض دارند. اولا بنده و آقای رفسنجانی و آقای خامنهای که فعالیت مستقل 3 نفری نداریم. ما در رابطه با جامعه مدرسین، در رابطه با روحانیت و در رابطه با حزب، فعالیتهایی داریم که لابد در اینجا منظورشان فعالیتی است که ما در رابطه با حزب داریم. حزبی اگر فعالیت بکند برای اینکه در کارهای اجرایی مسؤولیت قبول بکند، فعالیت بکند که نمایندگان بیشتری در مجلس داشته باشد، این توطئه است؟ بنابراین این هم باید خوانندگان داوری کنند که آیا فعالیت یک حزب برای اینکه رئیسجمهوری معین کند و برای اینکه نمایندگانی که صالح بداند اینها را به مجلس بفرستد، اینها توطئه است؟» (روزنامه کیهان، 01/11/59)
و در گفت وگویی دیگر درباره تعدد جمعیتها و احزاب و ادعاهایی که برای قدرت گرفتن احزاب مطرح میشود اینطور به تشریح موضوع تحزب میپردازد: «اصولا باید ببینیم حزب در یک نظام اسلامی چه مفهومی میتواند داشته باشد. حزب در نظام اسلامی یعنی گردهم آمدن، سازمان یافتن و سازمان پذیرفتن افرادی که همه همدیگر را میشناسند و به همدیگر اعتماد دارند و به اسلام معتقد هستند به عنوان یک دین، یک نظام اجتماعی، اقتصادی و معنوی و میخواهند بر پایه حاکمیت اسلام جامعه اسلامی را اداره کنند یا در آن جامعه اسلامی سهیم گردند؛ این معنی حزب است... اگر افرادی گفتند ما 50 نفر همدیگر را میشناسیم و یک حزب را به وجود آوردیم، فقط باید ما کشور را اداره کنیم، فقط ما هستیم که آدمهای خوبی هستیم، فقط ما هستیم که آدمهای باایمانی هستیم، فقط ما هستیم که کار میدانیم و دیگران نه مومن هستند نه کار میدانند و نه صادق، این حزب حزب ضداسلامی است، این حزب طاغوتی است؛ برای اینکه هر نوع منپرستی و خودپرستی ضد خداپرستی است. میخواهد این من، من یک نفر باشد، میخواهد من، من 50 نفر باشد... حزب باید انحصارطلب نباشد؛ یعنی این عقیده را نداشته باشد که فقط ما خوبیم».