م. نیساری: پرویز بیگیحبیبآبادی را بیشتر با شعر دفاعمقدس و اشعار کلاسیک، بویژه غزل میشناسند؛ آن غزلی که دارای زبانی کهن است اما یک ویژگی دارد که نوعش سبب میشود برای مخاطب امروز شنیدنی باشد:
«یاران چه غریبانه رفتند از این خانه
همه سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه...»
غزل دفاع مقدسی «یاران چه غریبانه» را تقریباً همه نسلها میشناسند و آن را شنیدهاند، بویژه از روزی که به صورت نوحه و بعد از آن با آهنگ و صدای کویتیپور خوانده شد.
با این غزل، خاطرههای زمان جنگ و دفاعمقدس و رشادتها و ایثارهای جوانان میهن دوباره تازه میشود. این غزل به یادمان میآورد جوانانی را که در لباسی از عشق و تغزل برای دین و میهن خود در خاک و خون غلتیدند.
همه ما بیگیحبیبآبادی را با این غزل میشناسیم، در صورتی که او غزلها، مثنویها و اشعار نو خوبی هم دارد. در واقع این غزل همه اشعار بیگیحبیبآبادی را در سایه خود نگاه داشته است، در صورتی که او نه تنها شعرهای خوب دیگر کم ندارد، حتی سعی دارد شعرش را با قالبها و فرمهای دیگر تازه کند؛ یکی از اینگونه تلاشها، اشعار کوتاه سپید است که شاعر پیش از این، آن را در کارنامه خود دارد اما اخیراً نیز کارهای تازه خود را در این زمینه در یک دفتر گرد آورده و نامش را گذاشته: «درختی که میدود».
یکی از وجوه شعر بیگیحبیبآبادی در این حوزه، یعنی حوزه شعرهای کوتاه، تجربههایی است که حاصل کرده و در اینگونه از اشعار به کار برده است.
میدانیم که شعرهای کوتاه نیمایی و پس از آن شعرهای کوتاه سپید از دهه 40 کموبیش رواج داشته و از دهههای 60 و 70 به اوج رواج و اهمیت خود رسید و تاکنون نیز ادامه دارد و دیگر به عنوان اثری قابل اعتنا و قابل اهمیت در نزد شاعران و مخاطبان شعر جدی تلقی میشود.
«درختی که میدود»، مجموعه شعر پرویز بیگیحبیبآبادی را انتشارات فصل پنجم در 88 صفحه آورده است. این دفتر 168 شعر سپید کوتاه دارد که به گفته شاعر بخشی از آن در سال 1390 در کشور چین توسط خانم پروفسور «موهونگ یان» به زبان چینی ترجمه شده است.
شعر کوتاه نیمایی و سپید، فلسفه، ساختار و فرم خود را دارد که متنوع است و این تنوع با شعرهای جدید نیز در حال افزایش و تنوع بیشتری است. اگرچه بسیاری از شاعران، آن را با جملات قصار یا کاریکلماتور اشتباه میگیرند یا خواسته و ناخواسته دچار آن میشوند و بدتر از این، در بسیاری از موارد، برشی را که میتواند برشی از پازل یک شعر بلند یا شعر غیرکوتاه باشد، به عنوان شعر کوتاه عرضه میکنند که تازه در این صورت ممکن است زیبایی برشی از یک شعر را نداشته یا داشته باشد. بنابراین اشعار کوتاهی که شبیه برشی از یک شعر باشد یا به جملات قصار و کاریکلماتور شباهت داشته باشد، طبعا از ساختار، فرم و استقلال یک شعر بیبهره است و این نیز یعنی ممکن است کلام و اثری دارای ساختار، فرم و استقلال باشد اما از ساختار، فرم و استقلال شعری بیبهره باشد.
اشعار کوتاه میتواند وجوه دیگری نیز داشته باشد که در واقع اصل و رکن آن نیست و میتواند در شعرهای بلند و غیرکوتاه هم مصداق داشته باشد. یعنی وجوهی برای شعر است و کوتاه و بلند و نو و قدیمی ندارد؛ مثل قافیهدار بودن و آهنگین بودن شعر یا به لحاظ معنوی از وجوه دیگر بهرهمند شدن.
پرویز بیگیحبیبآبادی حدود 65 سال دارد. شاید از نظر عدهای، تجربه کردن شاعران در این سنین امری بیهوده یا بیتاثیر باشد، چرا که ممکن است گفته شود شاعران بالای 50 و60 سال باید تا این سن راه خود را پیدا کرده باشند و اینک در پی پیادهکردن تجربههای خود باشند و به قول معروف، اینک خوشهچینی کنند. این حرف درستی است اما قطعی نیست، زیرا میتوان گفت شاعران سن بالا با توجه به همین تجربههای بسیار، بهتر میتوانند خلاقیت به خرج دهند. از طرفی، شاعران در عرض زمان حرکت میکنند و نه در طول زمان. یعنی همانطور که معلوم نیست بهترین اشعارشان را در جوانی، میانسالی یا در سن بالا و کهنسالی میگویند، همانطور هم میتواند معلوم نباشد که در کدام دوره دست به کار و تجربههای تازه خواهند زد. البته بدیهی است که اینگونه اتفاقات و هرگونه اتفاقات همواره در سنین جوانی و میانسالی بیشتر اتفاق میافتد تا در دورههای دیگر اما باید به این نکته هم توجه داشت که شعر و شاعری فوتبال نیست که در آن هرکس که زیر 30 سال داشته باشد، جوان به حساب آید. در حوزه شعر و شاعری تا سن 50 سال جوان محسوب میشوید. پس امکان تجربهها و ابداعات دیگر برای ایشان هنوز تا این سن متصور است.
اشعار کوتاه حبیبآبادی در مجموعه «درختی که میدود» نظیر شعر 1 و 2 بسیار زیباست و دارای تصاویر بکر شاعرانه، اگرچه حرفی و اندیشهای در خود نداشته باشد چرا که هر کدام حداقل یک تابلو حرف زیبا در خود دارد که تنها زیبایی را نشان میدهد:
«درختی که میدود
گوزن»
«همه میمیریم
برعکس عکس»
اما شعرهای 3 و 4 کاریکلماتورند، چرا که به حرف ناب نرسیدهاند و قطعیتشان جعلی است. اما جعلی و دروغ بودن دو شعر قبلی برای مخاطب باورپذیر است، بویژه شعر 2 که اندیشهای تلطیف شده است که خود را به شعر رسانده است. یعنی واقعیتی و رئالی است که به فراواقع و سوررئالیسم نزدیک شده است، چرا که در مقابل عظمت انسانهایی که میمیرند، این واقعیت جعلی واقعا به نوعی زنده میماند یا حداقل زنده بودن را نشان میدهد.
اما کارهای 3 و 4:
«آبشار
رودخانهای ایستاده»
«دریا بالا میآید
ماهیان گریستهاند»
که شعر 3 دقیقا به جایی که به شعر بماند، به معما میماند؛ معماهایی که ما برای هم طرح میکردیم.
و باز کارهای 5 تا 10 شبیه کاریکلماتورند و کار 11 نثر است و حرف است و قطعیتش سطحی است:
«نه من عاشق میشوم
نه تو
عشق انتخاب میکند»
کار 13 نیز شبیه برشی از یک شعر است:
«نسیم
دنبال عطر توست»
کار 14 یک بازی است؛ بازی با کلمات:
«سرنوشت را
نمیتوان
از
سر
نوشت»
شعر 15 حرفی از شاعرانگی دارد که به واسطه تازهبودن و ناگفتهماندن تعبیرش، دارای عمق است:
«درختان پیر
به سایههاشان
تکیه میکنند»
شعر 18 و 21 بیشتر به درد شروع یک شعر نو یا کلاسیک میخورد؛ یک شروع در اوج:
«گندم
دو نیمه دارد
آدم
حوا»
کار 37 ساختار یک کاریکلماتور و یک معمای جواب داده شده را دارد اما کاریکلماتورش بیمزه است:
«گورخر
زندانی طبیعت»
کار 40 یک حرف منطقی و جالب است با ساختاری شبیه ساختار کاریکلماتور اما به شعر نمیرسد:
«عقربهها
قیچی زمان»
در پایان باید گفت از 168 کار یا به اصطلاح شعر سپید کوتاه، اغلبشان- همانطوری که گفتیم و شرح دادیم ـ شعر نیست و تعداد کمی از آنها را میتوان شعر دانست که چند نمونهاش پیش از این آمد و چند تایی هم در ذیل میآید:
«رد پایت هرگز گم نمیشود
در زلزله
توفان
سیل
حتی تصادم کهکشانها»
«شاعران شعر نمیگویند
بذر میپاشند
نهال مینشانند
لانه میسازند
تا پرندگان...»
«گوش بر زمین بگذار
صدای کاروانهای رفته
میآید»
با اینهمه از شاعران کوتاهسرا، بویژه شاعران
با تجربه انتظاری بیش از این حرفها داریم!