آرش چراغی: رمان «خواب پلنگ» با رنگ و لعاب نوجوانانه و برای مخاطب نوجوان ادبیات امروز جامعه ایران خلق شده است. بدون شک مخاطب پس از خوانش رمان خواب پلنگ، دلیل گمنامی این رمان درخور و شایسته را در میان جامعه ادبی ادبیات از خود خواهد پرسید. شاید براستی توقف این اثر در چاپ دوم تنهاترین پرسش زیباییشناسانه غریب و بیپاسخ مخاطب در مواجهه با رمان خواهد بود؛ اثری که به مخاطب نوجوان خود وفادار است و برای جذب وی تنها در راستای قصه جذاب و باورپذیرش گام برداشته و در آن دیگر خبری از عجایبالوقایع موجود در دیگر رمانهای ادبیات کودک و نوجوان نیست. خواب پلنگ در گام اول اثری خوشخوان است. این اصل مهمترین اصل بنیادین رمان کودک و نوجوان است که هادی حکیمیان به زیبایی از پس آن برآمده است. دومین اصل شگفت این رمان منطق تحسینبرانگیز متناسب با سن و انگاشت مخاطب نوجوان است که وفاداری نویسنده به این اصل نیز در روح و جان رمان تنیده شده است. در انتها باید به شکیلترین عنصر این رمان یعنی تاریخمندی بجا و بزنگاه دراماتیک اندیشمندانه رخدادی مستقل در تاریخ معاصر جامعه ما اشاره کرد که نشان از زیرکی و شناخت کامل مولف از مخاطب نوجوان امروز جامعه دارد. روایت کشتن ناصرالدینشاه به دست میرزا رضای کرمانی در دل روایت بازیگوشانه راوی نوجوان تبدیل به پژوهشی سترگ در باب چگونگی این رخداد و تصویرگری منصفانه و واقعی از روزگار آن دوران جامعه ایران میشود.
بازنمایی تاریخ به گونهای دراماتیک آن هم از زاویه دید یک نوجوان ناپخته، هدف موضوعی خارقالعادهای است که پشت هر نویسندهای را به خاک خواهد مالید. اما حکیمیان در این مسیر بدرستی بر ریتم روایتش سوار میشود و هر جا که نیاز باشد توقف کرده، نگاهی موشکافانه به اطراف میکند و چشمان تیزبین شخصیت نوجوان قصه را در مرکز روایتش قرار میدهد تا ناخودآگاه و حافظه تاریخی مخاطبش را بیدار کند.
کوچیک؛ نوجوان زیرک و ماجراجوی قصه به همراه پدرش و میرزارضای کرمانی جسور در مسیر سفرش از روستا به شهر به بلوغ میرسد. و چه زیبا تقابل میان آگاهی از عدالت و بیدادگری و تمایز روستا با شهر در این سفر بلوغآمیز تصویر شده است. عمو یدالله، پدر کوچیک در جدال با پلنگی گرسنه او را اسیر میکند و به نیت دریافت هدیهای قابل توجه آن را به شازده یزد تقدیم میکند. در کمال ناباوری شازده جلالالدوله پسر ظلالسلطان پسر ناصرالدین شاه بدون تقدیم هدیه به عمو یدالله، پلنگ را از چنگ یدالله میقاپد و با خود به یزد میبرد. پس از مدتی پدر کوچیک تصمیم میگیرد به یزد رفته و حق قانونیاش را از شازده شهر بگیرد، دریغ از اینکه شازده پوست پلنگ را کنده و دودستی به زن کنسولگری انگلستان تقدیم کرده است. این عمل دستمایه تصمیم بزرگ عمو یدالله و پسر کوچکش کوچیک میشود تا به همراه میرزا رضای معترض به امور اجتماع کشور به تهران رفته و به ناصرالدین شاه شکایت برند. قصه شگفتانگیز سفر اشخاص مرکزی روایت به تهران با همراهی کاروانهای دیگر از نکات قابل توجه اثر حاضر است که با ورود به تهران به دریچه دیگری از حقایق عصر حاکمیت مستبدان زمان خود پیوند میخورد. در تهران کوچیک با بیداد حاکم بر شهر آشنا میشود و او است که تپانچه کشتن ناصرالدین شاه را با خود به مسجد برده و میرزا رضا به وسیله آن کلک صاحب بیداد در مملکت را میکند.
نمادپردازیهای مولف از نظرگاه راوی خوشزبان قصه تاملبرانگیز بوده و تماما متناسب با روحیه و پیشانگاشتهای فکری مخاطب نوجوان پرداخت شده است. راوی در فرآیند تبدیل و خلق یک روایت تاریخی به روایتی نوجوانانه تنها به انتخاب نظرگاه کانونی یک نوجوان در قصه بسنده نکرده و برای فهم مخاطب نوجوان آن، هم سطح زبانی و هم سطح رخداد و منطق قصه را نیز با راوی مرکزی همسو کرده است.