مهدی طاهرخانی: باید مجسمه او را ساخت و در کنج ورزشگاه شهید کاظمی قرار داد برای همیشه؛ تا وقتی بعدها بچهای آمد و این مجسمه را دید و با پرس و جو پرسید برانکو که بود و چه کرد، داستان این 7 جام و 4 سال را برایش بگویند. این مجسمه ساختش الزامآور است، چرا که درسهای زیادی در بطن خود خواهد داشت که به مرور زمان، خیلی از لایههای پنهانش هویدا میشود. با اینکه اعتقاد قلبی دارم برانکو به صورت غیراخلاقی پروژه خروج بدون غرامتش از ایران را کلید زد اما این خروج زشت، باز هم هیچ خدشهای به خدمات بیمثالش وارد نمیکند. بتپرستی ممنوع! برانکو خیر مطلق نبود که اگر بود میماند که اگر بود، مردانه بعد از فتح جام حذفی با هواداران خداحافظی میکرد و دست کم در آن برهه پرسپولیس به راحتی یحیی را میآورد اما عامدانه سکوت کرد تا زمان بخرد و برنامه خروجش از پرسپولیس و فعالسازی بند فسخ مو به مو پیاده شود. همین ابتدا درباره شخص برانکو، تاثیرش در فوتبال ایران و نوع خروج زشتش نظرم را صریح گفتم. بهار 94 که وارد تهران شد از آخرین باری که قرمزها مهمترین جام داخلی را لمس کرده بودند 7 سالی میگذشت اما حیرتآور اینکه بهار 98 وقتی مرموزانه رفت 7 جام را جارو کرد. چه چیزی از این جالبتر؟ با برد یک بر صفر داربی مقابل قلعهنویی آغاز کرد و باز طعنهآمیز آنجا که در پایان هم داربی را یک بر صفر برد؛ امیر قلعهنویی را هم با همین نتیجه شکست داد تا نشان دهد مادامی که مربیانی با سطح فکر و اندیشه او در اینجا هستند موفقترین مربی ایرانی لیگ برتر 4 سال تمام حتی یک جام حذفی هم نمیتواند صید کند.
صفر جام برای امیر
4 سال تمام قلعهنویی با تراکتور، ذوبآهن و سپاهان، پا به پای برانکو و تیمش جنگید اما هرگز پیروز این رقابت نشد. تنها امیدش همان جام حذفی بود که به صورت باورنکردنی و عجیب، برانکو در اصفهان او را برد تا در این 4 سالی که او در این فوتبال حضور داشت سهم صیاد ایرانی جامها، دقیقا صفر جام باشد. این اعداد و ارقام به هیچ وجه اتفاقی ثبت نشده. بحث کریخوانی و این مسائل پیش پا افتاده هم هرگز مطرح نیست. فقط یادآور این نکته مهم و کلیدی است که اگر به مربی کاربلد خارجی به اندازه کافی، زمان و امکانات بدهیم آن وقت میبینیم که موفقترین مربیان داخلی در هر لباسی پیش او شکست میخورند. امیر قلعهنویی نماد مربی موفق ایرانی است که در طول این چند سال با سد محکمی به نام برانکو برخورد کرد. تصور کنید برانکو نبود. بدون شک قلعهنویی 3-2 جام با تیمهای مختلف کسب میکرد با همان روش همیشگی؛ ارسالهای پرتعداد توپ برای استنلی سانان. قلعهنویی که پیشتر جام درو میکرد وقتی مقابل مربی با دانش خارجی قرار گرفت جز دوم سومی هیچ ارمغان قابل ذکری نداشت. آخرین مرتبه علی قربانی با همین روش برای سپاهان مقابل پرسپولیس گل زد اما برانکو با ترفند آفسایدگیری کارشان را خراب کرد. همین جزئیاتی که خیلیها به شانس و اقبال مرتبط میکنند تفاوت برانکو را با سایر رقبا رقم زد. چه کسی تصور میکرد تیم برانکو در نیمهنهایی حذفی تازه در وقتهای اضافه شروع به حمله کند؟ حتی قبل از 2 اخراج سپاهان. برانکو رفت و حالا خوشحالترین فرد ایران کسی نیست جز همین امیر قلعهنویی. او حالا با سپاهان این فرصت را دارد تا بعد از سالها مجددا قهرمان شود. پیشبینی سخت است. اینکه تراکتور با دنیزلی چه تیمی میشود یا استراماچونی از استقلال چه میسازد و مهمتر از همه مربی آتی پرسپولیس با میراث برانکو چه میکند، همه و همه یک راز است که احدی پاسخش را نمیداند اما اگر روال عادی 4 سال قبل را ملاک قرار دهیم، قلعهنویی بدون برانکو شانس اول تصاحب جام است.
کرنرهای پاتوسی چگونه مهار شد؟
آنچه برانکو با پرسپولیس انجام داد نمونه کامل و قابل تقلید برای همه تیمهاست. اگر مربی با دانش خارجی جذب شود آنگاه موفقترین مربی ایرانی تاریخ لیگ برتر هم دیگر قادر به تکرار موفقیتهایش نیست. چون حریف علمش را دارد و میداند در مقابل فوتبال مبتنی بر ارسال سانترهای پرتعداد و پرتابهای اوت دستی چگونه از دروازهاش محافظت کند و مهمتر از آن، چگونه بعد از خسته کردن چنین تیمهایی به او ضربه نهایی را بزند.
اینکه بعد از شکست مقابل قلعهنویی با ریشخند بگویی حریف فقط توپ سانتر کرد و اوت انداخت، یعنی اعتراف به اینکه توی مربی برای همین تاکتیک نخنما شده هیچ آنتیتزی نداری. برانکو راه مقابله با این نوع فوتبال را میدانست و قهرمان 2 جام شد؛ 2 جامی که هر کدام با یک لغزش از دست میرفت و جالب اینکه جفتش به زردهای اصفهان میرسید. کلید قهرمانی پرسپولیس در تمرینات برانکو بود نه اتاق وزیر و کارتابل تاج. برانکو موفق شد چون با شناسایی نقاط قوت حریف و برای از کار انداختنش ساعتها تمرین و برنامهریزی میکرد. به اعتراف یکی از بازیکنان پرسپولیس، برانکو یک هفته قبل از آخرین داربی، پشت درهای بسته، ساعتها با تیمش ارسالهای پاتوسی را شبیهسازی میکرد. از آن نبرد همه پنالتی فرشید اسماعیلی را که به آسمان رفت به یاد دارند اما کسی یادش نمانده چگونه تیم شفر که با ضربات ایستگاهی و کرنر پاتوسی به بسیاری از تیمهای داخلی و خارجی گل زده بود، 12 کرنر بیحاصل زد و مضاف بر آن کلی ضربه ایستگاهی از پشت 18 قدم قرمزها.
همه چشمشان به پنالتی از دست رفته
فرشید اسماعیلی است اما کلید پیروزی در همان تمریناتی بود که ساعتها مدافعان پرسپولیس و بیرانوند آن را تکرار میکردند. 12 کرنر که اکثرا پاتوسی زد اما خروجهای بیرانوند و بریدن توپ در تیر اول توسط شجاع و نادری باعث شد نه تنها شفر از سلاح اصلیاش بهرهای نبرد، بلکه باز هم طعنه آور آنجا که پرسپولیس با اندک کرنر موفق شد گل حیاتی و سرنوشتساز قهرمانی را بزند.
زمانی برای استراحت سنگها
اینها همان جزئیاتی است که برانکو به آنها اهمیت میداد و جایزهاش را هم گرفت. اما آنان که از این حجم موفقیت پرسپولیس کلافه بودند پای وزیر ورزش و فدراسیون فوتبال را به جامهای برانکو باز کردند تا اینگونه سعی در لوث کردن این موفقیتها داشته باشند. اما نه تنها وزیر ورزش که افراد مورد اعتمادش، که منتخب او در باشگاه پرسپولیس بودند، دست روی دست گذاشتند تا به همین راحتی موفقترین مربی پرسپولیس در لیگ برتر برود. کجا؟ مستقیم در آغوش دشمن!
برانکو رفت تا هم امیر قلعهنویی نفس راحتی بکشد و هم دیگر رقبا. حالا سنگها هم کمی استراحت میکنند؛ دیگر قطاری با سرعت در حال سبقت از رقبا نیست. چون حریف قرمزپوش دیگر به راحتی در اصفهان و تبریز امتیاز نمیگیرد. برانکو قواعد را برهمزده بود و به این جرم تیم و هوادارانش سنگسار میشدند.
تردید ندارم سال بعد یا یکی دو سال بعدتر باز هم گذر برانکو و پرسپولیس به یکدیگر میافتد اما این جدایی لازم بود تا خیلی از حقایق و بهتانها مشخص شود. جعفر کاشانی معتقد بود این قهرمانیها محصول مشترک است و نباید تمام و کمال به نام برانکو نوشت. امسال همه تمام و کمال هستند و فقط برانکو نیست. حالا میبینیم که معمار این موفقیتهای سریالی پرسپولیس، وزیر ورزش و مهدی تاج بودند یا دوستان میوه خور جعفر کاشانی در هیات مدیره نمادین پرسپولیس.