گروه فرهنگ و هنر: امروز هفدهمین دوره جایزه قلم زرین در باغ کتاب تهران رسما به پایان میرسد و بناست برگزیدگان این جایزه ادبی بعد از ظهر امروز شناخته شوند. در جایزه قلم زرین که هرساله به بهانه روز قلم برگزار میشود، برترین کتابهایی که در سال گذشته به چاپ رسیدهاند در 5 حوزه مختلف ادبی توسط داوران انتخاب و به برترین آنها قلم زرین اعطا میشود. داوران امسال نیز در 5 حوزه «شعر کودک و نوجوان»، «شعر بزرگسال»، «داستان کودک و نوجوان»، «داستان بزرگسال» و «نقد و پژوهش» آثار منتخب را از میان هزاران کتاب برگزیدند و نامزدهای جایزه قلم زرین را معرفی کردند. اما این جایزه چند سالی میشود که با حاشیههایی روبهرو است. علاوه بر انتقادات نسبت به انتخاب چهره ادبی سال که روز گذشته مدیر انجمن قلم اعلام کرد که نام دقیق این بخش «تجلیل از پیشکسوت حوزه نویسندگی است» نه چهره ادبی سال، بسیاری از دغدغهمندان فرهنگ و هنر پیرامون گزینههای نامزدی این جشنواره نیز چالشهایی را مطرح کردهاند. از جمله این چالشها انتخاب تنها 2 کتاب به عنوان نامزد بهترین داستان بزرگسال در سال 97 است که از بین 3 هزار اثر داوری شده است. منتقدان به این انتخاب بر این عقیده هستند که بیشک آثار بیشتری از انتشارات مختلف میتوانستند براحتی در این فهرست قرار بگیرند. در بخش داستان کودک و نوجوان نیز همین اتفاق تکرار شده و تنها 3 اثر شایسته نامزدی در بخش مسابقه دانسته شدند. هر چند سویه انتقادات بیشتر برای در نظر نگرفتن سایر کتب داستانی منتشر شده در سال گذشته است که میتوانستند در این فهرست قرار بگیرند. در مقابل آثار حاضر در میان نامزدهای برگزیده جایزه قلم زرین در زمره برجستهترین کتابهایی هستند که سال قبل منتشر شدهاند. از جمله کتابهای نامزد در بخش داستان کودک و نوجوان میتوان به «خواب پلنگ» هادی حکیمیان اشاره کرد که از سوی انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است و به عنوان یکی از شانسهای دریافت جایزه قلم زرین در این جایزه حضور دارد. در ادامه نگاهی خواهیم داشت به این کتاب.
نگاهی به کتاب «خواب پلنگ» نامزد بخش نوجوان جایزه قلم زرین
پلنگ؛ یک بهانه برای ظلم!
طاهره احمدنژاد: هر ظلم و ستمی مانند قطرات بارانی میماند که گاهی آنقدر جمع میشوند تا تبدیل به سیل شوند و خانه ظالم را ویران کنند. پس ظلم و ستم لزوما قدر و اندازه بزرگ ندارد، بلکه از هر چیز کوچکی میتواند تشکیل شود؛ از گرفته شدن ناحق یک زمین گرفته تا یک کفش که میتوانسته پای برهنهای را بپوشاند. رمان «خواب پلنگ» رسالتش نقل اندکی از این ظلمها است که در طول تاریخ برای مردم سرزمین ما ایران رخ داده است. هادی حکیمیان در این رمان خود نیز مثل کتاب گذشتهاش «باغ خرمالو» سراغ 2 شخصیت «کوچیک» و «حسینعلی» میرود و برگ دیگری از تاریخ ایرانزمین را به داستان تبدیل میکند.
کوچیک و دوستش حسینعلی هر 2 همراه با پدر کوچیک مشغول دشتبانی هستند و هر کار کشاورزیای باشد انجام میدهند تا اینکه روزی یک پلنگ به دام پدر کوچیک میافتد. آنها که از به دست آوردن آن خوشحالند بنا به تحریک اطرافیان، سعی میکنند پلنگ را بفروشند و پولی به جیب بزنند اما چه کسی در روستا پلنگ را با قیمتی خوب میخرد؟ آنها که شنیدهاند شازدهای از قاجار برای به دست گرفتن حاکمیت یزد از نزدیکیهای روستای آنها عبور خواهد کرد، پلنگ را نزد او میبرند اما شازده پلنگ را بدون هیچ پولی با خود میبرد. وقتی دستشان از همه جا کوتاه میشود تصمیم میگیرند به یزد بروند و مستقیم از خود شازده پول را بگیرند ولی این جز خیالی خام نیست و ماجرای این پلنگ برای آنها خیلی بیخ پیدا میکند بهطوری که حتی پایشان به تهران هم باز میشود. آن هم با شخص پرماجرایی چون میرزارضای کرمانی!
«حالا، توی این هیر و ویر، حسینعلی تحفه هم درآمده بود و میگفت که او هم هر شب خواب پلنگ میبیند. میدانستم که دارد چاخان میکند. طوری میگفت انگار این خواب دیدن برای من یا پدر و مادرم پول و پلهای میآورد.
ننه کُردی این قضیه خواب دیدن مرا از مادرم شنیده بود. وقتی دید من و حسینعلی با هم دعوایمان شده، رو به حسینعلی گفت: «ننه به قربونت، حسینعلی خان! الهی که دور صورتت بگردم! یه وقت بیخودی دروغ نگیها! چون دیدن خواب پلنگ، اون هم برای بچههای همسن و سال شما، اصلا شگون نداره ننه».
حسینعلی انگار ترسیده باشد، جا خورد. همینطور که با طنابی باریک پای بزغالهها را میبست، با خنده گفت: «من؟! شوخی کردم ننه! میخواستم ببینم کوچیک روی حرفش هست یا نه!» ننه کردی وسط لحاف نشسته بود. توی نور مهتاب، چارقد سفیدش را زیر زنخدان گره زد، با آن چشمهای ریز نگاهی به قرص کامل ماه کرد و رو به من گفت: «تو سر پادشاه زمان خودت رو میخوری پسرجان!»
حسینعلی که با یک دست بزغالهای کوچک را توی بغل گرفته بود و با دست دیگر قرچ قرچ سرش را میخاراند نیش خندهاش باز شد: «سر پادشاه مگه کله پاچهس که کوچیک بخوره ننه؟!» (بخشی از کتاب. ص 128)
نویسنده تلاش کرده است تمام هوش و خلاقیت خود را در توصیف صحنهها و شرح و اوصاف شخصیتهای داستان به کار ببندد و بسیار هم در این کار موفق است. توصیفاتی با جزئیات دقیق مانند شرح لباس و شرح عمارات و خانهها که نه کسلکننده و نه اضافه هستند. مانند توصیف صحنهای که شازده در کنار روستای آنها توقف میکند یا صحنهای که حسینعلی و کوچیک و پدرش وارد امارت شازده در یزد میشوند و با چه فلاکتی بیرون انداخته میشوند. این صحنهها به قدری با دقت وصف میشوند که گویی مخاطب خود آنها را تماشا میکند. هادی حکیمیان کار قابل تحسینی را در کتاب خود رواج داده است. او برخی کلمات درشت و ثقیل را با زبانی ساده و طنزگونه برای نوجوان ترجمه میکند، مانند کلمه حضرت اجل که آن را اینطور بیان میکند: یعنی فردی که اجل و موعد مرگ زیردستانش به فرمان اوست. نویسنده حتی حسینعلی را در این رمان به شاعری واداشته است که البته بیشتر برایش دردسرزا است. هر چقدر داستان با وجود 2 نوجوان پر از شیطنت خندهدار باشد، از طرفی هم باید غصه خورد. آن همه فقر که در میان تمام مردم موج میزند و آن همه بیعدالتی که انگار قرار نیست به هیچ نحوی شنیده بشود، غم پنهان و آشکار داستان است. نویسنده نمیخواهد بیعدالتی را به زبان شخصیتها بیاورد اما در عمل به زیبایی آن را فریاد میزند. میرزارضا که تا تهران با آنها همراه است؛ باز هم شاهد بیعدالتیها میشود و خیلی جدیتر وارد اعتراضات خود علیه حاکمان میشود. کوچیک و حسینعلی که با سختی و مشقت در تهران به سر میبرند مجبور به کار میشوند اما چه واقعهای در انتظار آنهاست؟
یادداشت انتقادی یکی از فعالان حوزه کتاب درباره تعداد نامزدهای جایزه قلم زرین
فقط 5 اثر؟
محمد حقی*: شیر ترجمه باز است. باز که چه عرض کنم گویی لوله ترکیده است و سیل همه جای این فرهنگ جاری شده.
قیمت کاغذ و زینک و جوهر و چاپ و... چند برابر شده است.
عمده رسانههای مجازی رسمی و فردی هم با تمام قوا در خدمت آثار ترجمه غیرهمسو با فرهنگ ما هستند.
ناشران تالیفمحور عملا گوشه رینگ ایستادهاند و مشت میخورند. نویسنده ایرانی هم ایضا.
این وسط تشکیلاتی راه افتاده که از این نویسنده و اثر و ناشر حمایت کند. دقت بفرمایید حمایت.
تا کمک کنند به گردیدن بهتر چرخ ادبیات و تقویت شود جبهه تالیف.
اما نتایج هر ساله بعضی جشنوارهها مهر بطلانی میزند بر این ادعا و هر سال هم بدتر از سال قبل.
جشنواره قلم زرین یکی از همانهاست. رویدادی ادبی که مسؤولانش اعلام کردند حدود 6 هزار اثر را بررسی کردهاند و فقط ۵ رمان کاندیدای دریافت جایزه شده. دقت کنید کاندیدا، نه برگزیده.
سوالی که بعد از شنیدن این خبر یقه ذهن مخاطب رمانخوان را گرفته و نفس انصاف را تنگ میکند این است که متر و شاقول حضرات از کدام جنس است؟
از بین 6 هزار بررسی ادعایی فقط ۵ کتاب یعنی اینکه در ادبیات ایران خبری نیست که نیست.
آیا میشود امسال دوستان جسارت بهخرج داده و اسم کتابهای بررسی شده و معدل کسب کرده از نظر آنها و ملاک این انتخاب را بیان کنند تا کمی راه نفس باز شود؟ منظورم همه بررسیها نیست، لااقل 100 رمان بالا آمده را اعلام کنید.
البته، بهنظرم این گلایههای هر ساله که هیچ گوش شنوایی ندارد در حلقوممان بماند بهتر است... مردم هم همان بهتر که غرق در آثار ترجمه شوند و با همانها نفس بکشند و کیفور شوند و خود را مشغول داستانهای ضعیف و نویسندههای ضعاف ایرانی نکنند.
وقتی از دید ژنرالهای فرهنگی ما حتی 5 اثر هم قابلیت کاندیدا شدن در هر رده سنی یک جشنواره مهم را ندارند لابد حلوایی در کار نیست و همه با دروغ ملانصرالدین در صف ایستادهایم!
* مدیر انتشارات کتابستان