printlogo


کد خبر: 211205تاریخ: 1398/4/16 00:00
یادداشتی بر مجموعه‌اشعار آیینی «گُل‌ها همه داوودی‌اند» سروده محمدتقی عزیزیان
اندوه شعرها!

الف. گیلوایی: شعر آیینی طبعا به‌واسطه‌ زمینه‌های دینی و مذهبی در ایران و پس از آن، ظهور و وجود انقلاب اسلامی و امکانات و تشویق‌هایی که پس از انقلاب به صورت‌های مختلف از شعر آیینی شده و می‌شود، توانست بیش از پیش رشد کند؛ تا آنجا که رشد و تولید اشعار مذهبی و دینی و آیینی در دوره‌ صفوی کمتر از اشعار دوره‌ بعد از انقلاب است؛ حتی عده‌ای معتقدند، با وجود شاعران بزرگی همچون محتشم کاشانی و دیگران در دوره‌ صفوی، شعر آیینی بعد از انقلاب اسلامی به لحاظ کیفی هم برتر از آن دوره است. در هر حال، هدف اصلی ثابت‌کردن این برتری نیست. همین که خیلی از مسائل روشن باشد کافی است. و یکی از این مسائل روشن، همین مستعد بودن زمینه‌های متنوع و مختلف برای استعدادهایی است که بیشتر یا در کل به شعر آیینی گرایش دارند. در واقع بعد از این علاقه و گرایش است که زمان سرودن آغاز می‌شود. تداوم این وضعیت مطلوب برای آیینی‌سرایان، این امکان را برای همه‌ نسل‌های انقلاب، از نسل‌های کوچک تا نسل‌های بزرگ‌تر انقلاب فراهم می‌کند که شعر فارسی در چند دهه‌ اخیر، سرشار باشد از اشعار آیینی که همان اشعار مذهبی و دینی است و شعر شیعی نیز در آن می‌گنجد. از این رو، ما در سنین مختلف شاعران آیینی‌سرا داریم و خواهیم داشت. محمدتقی عزیزیان نیز از جمله شاعرانی است که بیش از یک دهه از زمان شاعری‌اش نمی‌گذرد. او متولد 1362 است و مجموعه ‌اشعار آیینی وی به نام «گل‌ها همه داوودی‌اند» در 59 صفحه توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. این مجموعه دارای 40 شعر است؛ 23 غزل، 2 مثنوی، 8 رباعی، 5 دوبیتی و 2 شعر دیگر. غزل‌های آیینی مجموعه ‌اشعار «گل‌ها همه داوودی‌اند»، از محمدتقی عزیزیان، غزل‌های اندوهند؛ غزل‌های مرثیه و سوگ؛ چه آنهایی که عاشورایی‌اند که اگر حماسی و پیام‌دار هم باشند، نمی‌توانند خالی از سوگ و سوگواری باشند:
«چگونه پیکر ساقی محترم افتاد؟
چگونه دست تنومندش از علم افتاد؟
همین که عکس تو در ذهن آب جاری شد
شبیه عشق خداوند در دلم افتاد
گذشت هرچه سرودند شاعران از ماه
کنار نام شما ماه از قلم افتاد...»
یا مثل این ابیات:
«وقتی از اوج نیزه‌ها سر می‌زنی، سرمی‌رسم
از بیت اول ناگهان، تا بیت آخر می‌رسم
طبل و لباس مشکی و زنجیرها و روضه‌خوان
یعنی «کبوتر با کبوتر» با کبوتر می‌رسم...»
حتی دیگر ‌اشعار آیینی «گل‌ها همه داوودی‌اند»، یعنی اشعار غیرعاشورایی یا اشعاری که برای وفات و شهادت سروده شده باشند هم لحنی و زبانی سوگوار و اندوهگین دارند؛ مثلا شعر مهدوی ذیل می‌توانست حتی رنگ شادی به خود بگیرد، همان‌گونه که در شعر بسیاری از شاعران معاصر و شاعران همسن و سال محمدتقی عزیزیان چنین است؛ شاعرانی که رنگ شادی را به رنگ امید دوخته، شعر شبانه‌شان را پرستاره و شعر روزانه‌شان را آفتابی می‌کنند اما عزیزیان دیگر صبری برای دوری ندارد و همچون گروه دیگری از شاعران، از غربت می‌گوید؛ هرچند با بیان اینکه «شور وصال» نیست:
«افسرده کنج غربت خود جاگرفته‌اند
این بیت‌ها بدون تو مولا گرفته‌اند
شور وصال، لحظه‌ دیدار، انتظار
این واژه‌ها کنار تو معنا گرفته‌اند
تسبیح اشک‌های تو افتاده بر زمین
مرداب‌ها قیافه‌ دریا گرفته‌اند...»
محمدتقی عزیزیان آنجا که در سوگ امام علی(ع) می‌سراید، به یقین اندوهگین‌ بودن سهم آن شعر است اما در شرایط دیگر نیز باز همچنان صدای شعر عزیزیان اندوهگین است:
«ناگهان بغض علی ریزش باران در چاه
پاره‌های جگر مردی و توفان در چاه
کوچه‌های شب و شهری که پر از ظلمت بود
شرح می‌داد غم غربت انسان در چاه...»
در مجموعه ‌اشعار آیینی «گل‌ها همه داوودی‌اند»، محمدتقی عزیزیان حتی وقتی از مردم شهر هم سخن می‌گوید، باز شعرش دچار غم و اندوه است:
«شکست پنجره با سنگ‌های مردم شهر
گناه تشنه‌ گلدان به‌پای مردم شهر
میان همهمه‌ روزمرگی گم شد
صدای روشن دل در صدای مردم شهر
زلال ممتد باران برای مردم ده
غروب و حسرت فردا برای مردم شهر».
زبان غزل محمدتقی عزیزیان، زبان «غزل امروز» است که گاهی در بیتی به «غزل نو» نیز نزدیک می‌شود. زیرا ابیاتی اینچنینی حتی به سختی جزو شعر امروز قرار می‌گیرد؛ چون که رهی معیری یک قرن پیش هم زبانش اینگونه بوده است:
«پای عمل رسید ولی پا نداشتیم
ذوقی برای دیدن دریا نداشتیم».
اگرچه شعر رهی معیری زبان دوران خودش را داشت و از بزرگان دوره‌ خودش بود و اینک نیز از بزرگان است، چرا که شاعر عصر خودت اگر باشی، شاعر تمام زمان‌ها خواهی بود؛ مثل حافظ، مثل مولانا، مثل... .
درباره‌ دوبیتی‌های مجموعه ‌اشعار آیینی «گل‌ها همه داوودی‌اند» نیز گفتن چند نکته ضروری است؛ یکی اینکه وقتی از امر مهم یا شخصیتی حرف می‌زنیم، خاصه آن شخص والامردی باشد، باید لفظ و کلام در حد و اندازه‌های آن شخص به والایی بگردد، اگر نمی‌توانی دنبال چنین سرودنی نرو؛ اگر هم که ناتوانی از این امر یا که به ناتوانی خود اشراف نداری که دیگر...! یعنی اگر نمی‌دانی که «تیر برقی» را اینگونه در یک دوبیتی کاشتن شأن ندارد و بالطبع در شأن کسی نیست، قافیه و شعرت را نباخته‌ای، بلکه یک باخت کلی در کارنامه‌ات زرد می‌شود:
«نگاهت چشم باغی را گرفته
که از گل‌ها سراغی را گرفته
برای دیدنت هر تیر برقی
به دست خود چراغی را گرفته».
در ضمن، «سراغی» هم در جمله غلط نشسته است؛ «سراغت» درست است.
«به روی شانه بارت را کشیده» نیز در دوبیتی ذیل از همان جنس حرف‌های بالاست که شاعر در شعرش مطرح کرده است. یعنی این معنا باید در لفظی والا و قدرتمند و به نحوی دیگر بیان شود و کاملا محترمانه ادا شود؛ یعنی چه که: «به روی شانه بارت را کشیده... یا به روی شانه‌ خود بارت را کشیده»؛ کلمه «بارت» در این جمله زننده است؛ اگرچه منظور شاعر احترام‌گذاشتن باشد!
«به روی شانه بارت را کشیده
جهان بی‌قرارت را کشیده
دلم نقاش خوبی نیست آقا!
ولی خوب انتظارت را کشیده».
دیگر اینکه منسوب‌کردن امام زمان(عج) به اینکه ظهورش سبب «پاک‌کردن جمله‌ها می‌شود» یعنی چه؟! مگر همه‌ جمله‌ها ناپاک است؟! «هزاران واژه را در خاک می‌کرد» هم رسایی و شیوایی ندارد، دچار مشکل و اشکال است؛ اگرچه قابل فهم است و منظور شاعر مشخص است:
«ظهورش جمله‌ها را پاک می‌کرد
هزاران واژه را در خاک می‌کرد
کنار او جهان وارونه می‌شد
تمام کاخ‌ها را خاک می‌کرد».
اما این دوبیتی رسا، شیوا و زیبا آنقدر می‌ارزد که از مابقی دوبیتی‌ها می‌توان چشم پوشید:
«هوای کربلا وقتی که دم کرد
تمام شاعران را محتشم کرد
دلش می‌خواست بنویسد برادر
به دریا زد دو دستش را قلم کرد».
 


Page Generated in 0/0103 sec