آیین رونمایی از مجموعه کتابهای زنان مقاوم خرمشهر با عناوین «ساجی»، «صباح»، «چراغهای روشن شهر» و «زیباترین روزهای زندگی» در حوزه هنری برگزار شد. ساجی نوشته بهناز ضرابیزاده، صباح نوشته فاطمه دوستکامی، چراغهای روشن شهر، خاطرات زهره فرهادی و زیباترین روزهای زندگی خاطرات فوزیه مریح است که در این مراسم از خالقان این آثار تجلیل شد.
محسن مؤمنیشریف، رئیس حوزه هنری در این مراسم گفت: امروز برای ادبیات دفاعمقدس و ما روز مهمی است. پیش از این در تخیلمان هم نمیگنجید 4 کتاب در یک روز با استانداردهای دفتر ادبیات پایداری حوزه هنری منتشر شود. وی افزود: خوشحالیم امروز بخش عظیمی از بار دفاعمقدس را خواهران نویسنده عهدهدار هستند که این از دستاوردهای ادب و هنر دفاعمقدس است که تا سالها برای ما ذخیره خواهد بود.
فائزه ساسانیخواه، نویسنده کتاب چراغهای روشن شهر در این نشست با اشاره به شخصیت راوی کتاب گفت: خانم فرهادی یکی از الگوهای امروز نسل جوان و نوجوان ما محسوب میشود؛ این کتاب، حاصل مصاحبه عمیق و ساختار یافته است. وی افزود: دو سفر به خوزستان داشتم تا کتاب را تکمیل کنم. تحقیقات میدانی و کتابخانهای نیز انجام شد و به عنوان یک اثر پژوهشی به کار مینگریستم، چرا که برایم مهم بود حوادث به عمق و جزئیات برسد. بهناز ضرابیزاده، نویسنده کتاب ساجی گفت: نوشتن کتاب ساجی مسیری طولانی را طی کرد. باید از خانوادهام تشکر کنم، چرا که مسیر نفسگیری بود و مجبور بودم هر بار به مدت ۱۰ روز به خرمشهر بروم و در آنجا زندگی کنم. وی گفت: اولین فردی که کتابم را خواند دخترم بود. 3 بار این کتاب را خواند. من پس از «دختر شینا» 6 ماه در راه بیمارستان پزشک بودم زیرا کتاب تأثیرات زیادی بر من گذاشت و مدام فشارم بالا میرفت. برای نوشتن خاطرات، خودم را جای شخصیتها میبینم و همزادپنداری میکنم. اما برای کتاب ساجی اتفاقات قشنگتری افتاد.
در پایان این مراسم مرتضی سرهنگی، مدیر دفتر ادبیات حوزه هنری گفت: یک باوری در ما به وجود آورده بودند که ایرانیان نمیتوانند از آب و خاکشان دفاع کنند. این باور بود، چرا که در زمان قاجار وسعت جغرافیایی ما دو برابر حال حاضر بود. وی گفت: افسران عراقی حرفشان این بود در ۱۹ ماهی که در خرمشهر بودیم یک شب هم با خیال راحت نخوابیدیم. چه شبهایی که صبح نمیشد و چه کسانی که به جنون مبتلا نشده بودند حتی برخی فرار کرده بودند و عراقیها تا روز آخر نمیتوانستند برای فرار از ارتش چارهای بیندیشند زیرا همهشان به ثروت رسیده بودند و از غارت خرمشهر لذت میبردند پس لزومی به ادامه جنگ نمیدیدند. سرهنگی گفت: عراقیها آنقدر پول از خرمشهر برداشته بودند که مجبور شدند در خرمشهر صرافی تأسیس کنند. غارت تا آنجا پیش رفت که یک سرهنگ عراقی میگفت وقتی خرمشهر را گرفتیم در حاجعمران برای افسران ما فرش هدیه آوردند. این فرشها همان فرشهای خرمشهر بود که کیلومترها آنطرفتر از حاجعمران سر درآورده بود و به افسرها هدیه داده میشد.