فرید زکریا*: انگلیس نخستوزیر تازهای دارد و دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا وی را مورد تایید قرار داده است. ترامپ درباره بوریس جانسون گفته است: «او سرسخت و باهوش است». وی همچنین گفته است: «آنها وی را ترامپ بریتانیا مینامند و مردم میگویند این لقب خوبی است. آنها در آنجا مرا دوست دارند». این در حالی است که بر اساس اعلام شرکت تحلیل دادههای «یوگاو» انگلیس، تنها 21 درصد مردم انگلیس نظر مثبتی درباره ترامپ دارند و نظر 67 درصد آنها درباره وی منفی است. اما موضوع مهمتر این است که ارتقای جانسون به سمت نخستوزیری انگلیس اتفاق بدی برای انگلیس، اروپا و آمریکا به حساب میآید. جانسون به مجلس عوام اطمینان داده است انگلیس ظرف کمتر از 100 روز از اتحادیه اروپایی خارج خواهد شد. اینکه جانسون چگونه میتواند این خروج همهجانبه را بدون آنکه لطمات بزرگی به اقتصاد انگلیس وارد شود انجام دهد، یک راز پیچیده است (حدود نیمی از صادرات انگلیس به اتحادیه اروپایی است) اما روشن است اگر قرار باشد بریگزیت رخ دهد، این اتفاق به افول اروپا بهعنوان یک بازیگر جهانی سرعت خواهد بخشید. انگلیس همیشه یک نیروی سازماندهیکننده در اروپا بوده است. پس از جنگ دوم جهانی هنگامی که جورج مارشال، وزیر امور خارجه وقت آمریکا طرحی را برای کمک به اروپا برای بازسازی ارائه کرد، این دولت بریتانیا بود که بهعنوان پیشرو به این درخواست پاسخ داد و ائتلافی از کشورهایی که طرح مارشال را پذیرفتند تشکیل داد و برای موفقیت آن با آمریکا همکاری کرد. لندن همچنین در سازماندهی ائتلافی که در نهایت به ناتو تبدیل شد، پیشرو بود و سال 1955 تصمیم جنجالی پذیرش آلمان در این ائتلاف را گرفت. انگلیس برای پیوستن به جامعه اقتصادی اروپا مردد بود اما وقتی در سال 1973 به این نهاد پیوست، شاید به پرنفوذترین عضو آن تبدیل شد. آنچه اغلب درباره قوانین و آییننامههای اتحادیه اروپایی فراموش میشود این است که به مدت چند دهه پروژه اصلی این اتحادیه ایجاد بازار واحد اروپا، هماهنگسازی مالیاتها و حذف تعرفهها و موانع وارداتی بود. این چشمانداز بیش از هر کس از سوی مارگارت تاچر، نخستوزیر اسبق انگلیس که از طرفداران اقتصاد بازار آزاد بود، مورد تاکید قرار میگرفت. این طرح در نهایت با قدرت به نتیجه رسید و عملی شد. انگلیس همچنین به طور مداوم بر نظریه اروپای متشکل از چند دولت به جای اروپای مبتنی بر یک «ابردولت» تاکید کرده است. اگرچه اخیرا صحبتهایی برخلاف این خواسته مطرح شده اما در نهایت همین حالتی که مد نظر انگلیس بود، اجرایی شده است. بروکسل بودجهای حدود 185 میلیارد یورو در سال دارد. آمریکا با تولید ناخالص ملی که تقریبا با اتحادیه اروپایی برابر است، بودجهای بیش از 4 تریلیون دلار دارد. جنبشی که در میان برخی رهبران اروپایی برای ایجاد یک اروپای متمرکزتر و یکپارچهتر وجود داشت تقریبا با شکست روبهرو شد. «یان ورنر مولر» استاد دانشگاه پرینستون معتقد است این نظریه با «بریوروپ» جایگزین شده که شامل مفهومی از اتحادیه اروپایی است و به آنچه مد نظر لندن بود، بسیار نزدیک است. مولر اکنون به این موضوع اشاره میکند که انگلیس زمانی خواهان خروج از اتحادیه اروپایی شده که دیدگاه آن درباره اروپا مورد توجه بقیه قرار گرفته است. «استیوارت آیزنشتات» سفیر سابق آمریکا در اتحادیه اروپایی گفته است انگلیس همواره در مسائل مهم داخل اروپا، نزدیکترین متحد آمریکا بوده است. آیزنشتات در یک یادداشت وبلاگی برای «شورای آتلانتیک» نوشت: «با اجرای بریگزیت، آمریکا یک حامی بزرگ در مسائل مهم تجاری و اجرایی (با توجه به اینکه رویکرد مبتنی بر بازار آزاد انگلیس بیش از اکثر کشورهای عضو اتحادیه اروپایی به ما نزدیک است)، تحریمهای آمریکا علیه ایران، روسیه و سایر کشورها، محرمانگی دادهها، مبارزه با تروریسم و مسائل مربوط به امنیت ملی را از دست خواهد داد». انگلیس زمانی قصد خروج از اتحادیه اروپایی را دارد که اروپا در حال خروج و کنارهگیری از جامعه جهانی است. رهبران قبلی اروپا مانند تاچر، فرانسوا میتران، پاک دلور و هلموت کهل همگی بر این باور بودند که اروپا باید نقشی محوری در مسائل جهانی ایفا کند. آنها و جانشینان آنها بازار واحد را تاسیس کردند، جریان سقوط امپراتوری شوروی را هدایت کردند، کشورهایی از اروپای شرقی و مرکزی را به جمع خود پذیرفتند و ارزشهای غرب را به دنیای پس از جنگ سرد منتقل کردند. امروز سران اروپا سرگرم مشکلات اقتصادی اروپا، سیاستهای پوپولیستی و واکنشهای ضد اروپایی هستند. امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه خواهان یک اروپای قدرتمندتر است اما خودش دچار مشکلات داخلی است. انگلیس هم که مدت زمان طولانی الگوی انرژی و فعالیت در عرصه جهان بود، سرگرم آمادهسازی خود برای خروج از اتحادیه اروپاست. چالش اصلی پیش روی نظم و ثبات جهانی مشخص است. مشکل فعلی جسارت قدرتهایی مانند روسیه و چین است. در چنین دنیایی، اروپا که اقتصاد آن پس از آمریکا در رده دوم قرار دارد، میتواند نقش تعیینکنندهای برای حفظ قوانین، هنجارها و ارزشهایی که از سال 1945 بدین سو شکل گرفتهاند ایفا کند. اما اروپا برای رسیدن به این هدف باید قدرت و عملکرد خود را به صورت هدفمند مورد استفاده قرار دهد. در حقیقت اروپا اکنون در جهت خلاف این قضیه پیش میرود. ما اکنون شاهد پژمرده شدن گروهی از کشورها هستیم که از قرن هفدهم عرصه بینالملل را تدوین کرده و بر آن مسلط بودهاند. بریگزیت به این لغزش غمانگیز سرعت بیشتری خواهد داد.
* تحلیلگر هندیتبار، سردبیر و دبیر سابق نشریات فارین افرز و نیوزویک
و نویسنده کتاب «قرن بدون آمریکا»