پرید و صید خودش را شبیه شیر گرفت
هزار راهزن و دزد را اسیر گرفت
گدای معتبر و، مایهدار بیمایه
خمیرمایهای از حیف نون فطیر گرفت
ز اختلاسگرانش شروع کرد و سپس
پرَش به بال کلفت دو صد مدیر گرفت
همین که نوبت دانه درشتهاش رسید
منافقین همه را شعله در ضمیر گرفت
ز سال شصت عدالت، سوار بر غلطک
منافقان زمان را دوباره زیر گرفت
در امتحان لیاقت که نمرهاش شد بیست
بهانه را ز دهان بهانه گیر گرفت
برای اینکه بگوید: فلان! خطرناک است
قیام کرده و پستی چنین خطیر گرفت
چنان به باد عدالت گرفت ایران را
که شعلههاش کمی دامن وزیر گرفت
کلاغهای وطن را مهاجرت داد و
ز حلق روبهکان قالب پنیر گرفت
فرشتهوار به سوی مزار دزدان رفت
و خِرّ دزد، چنان منکَر و نکیر گرفت
چنان به شیوه گازانبرانه وارد شد
که لوله کرد و به آچار لولهگیر گرفت (خودزنی)
برای ضربه آخر به مفسد اصلی
از او سپر، زره و خود و ضربهگیر گرفت
یکی که بردن نامش نیاز نیست... بگفت:
دهان منتقدان نیز بوی شیر گرفت
و بردهام به خدایم پناه از دست ...
هر آنکه خرده به اشعار این حقیر گرفت