printlogo


کد خبر: 213946تاریخ: 1398/9/25 00:00
یک تغییر و تحول عجیب
آن بیست‌وپنج نفر!

محمد حسین‌آبادی: در سینمای ایران، اندک آثاری را می‌توان یافت که سراغ اقتباس ادبی رفته و همزمان در این کار موفقیت هم کسب کرده باشند اما در جشنواره سال گذشته شاهد فیلمی بودیم که شجاعانه سراغ اقتباس از یک کتاب دفاع‌مقدسی رفته و در این کار بشدت موفق عمل کرده است. فیلم ۲۳ نفر، از معدود آثار سینمایی است که توانسته یک داستان واقعی دفاع‌مقدس را به تصویر بکشد و تحسین اکثر مخاطبان و منتقدان را برانگیزد. فیلم به ما شجاعت، فداکاری، آرمانگرایی، همدلی، اتحاد و ثبات قدم یک جمع نوجوان 23 نفره را نشان می‌دهد که رفته رفته در جریان فیلم همه آنها به یک شخصیت واحد تبدیل می‌شوند. نشان دادن یک جمع و شخصیت‌پردازی تک‌تک آنها و سپس تبدیل آنها به یک شخصیت واحد که دیگر در عمل و حرف با هم یکی شده و تفاوتی با هم ندارند، کاری بشدت دشوار و شاهکار این فیلم است که در کمتر اثری نظیر این شخصیت‌پردازی را شاهد هستیم. روند روایت قصه نیز اگرچه به پشتوانه کتاب صورت گرفته اما تبدیل متن به تصویر، هنرمندانه و هوشمندانه اتفاق افتاده است. فیلم از شروع داستان با یک عملیات، سپس اسیر گرفتن، اسیر شدن، جدا شدن از جمع اسرا، ماندن در بازداشتگاه، تصمیم به مقاومت و رسیدن به هدف، یک خط سیر تحول و درام داستانی را به مخاطب نشان می‌دهد و اثر آن این است که بیننده پس از پایان فیلم، خود را یکی از آن جمع می‌پندارد و دوست دارد جای یکی از آن 23 نفر و حماسه‌سازان این داستان می‌بود. در خلال این روایت، چندین سکانس بی‌همانند در سینمای ایران خلق شده است. سکانس اول آنجایی است که نوجوانان قصد تیمم با خاک‌های جامانده روی پیراهنی که نام امام رضا علیه‌السلام روی آن نقش بسته، می‌کنند، خاکی که بوی میهن می‌دهد و امامی که حتی در اسارت هم همراه آنهاست و از آنها محافظت می‌کند. سکانس دوم، بازجویی از نوجوانان است که به درستی و هنرمندانه تلاش رژیم بعث عراق برای استفاده رسانه‌ای از این اتفاق و همچنین روح نفاق و خوی وحشیگری آنها را نمایش می‌دهد و همچنین بازی گرفتن فیلمساز از بازیگران و میزانسن صحنه به قدری درست انجام شده که مخاطب فیلم، با هر سیلی که به صورت بچه‌ها می‌خورد، حس می‌کند خودش سیلی خورده است. سومین سکانس مربوط به اعتصاب غذا است؛ جایی که نقطه تبدیل شدن جمع 23 نفره فیلم به یک شخصیت واحد است که چقدر دقیق روند رسیدن به یک تصمیم جمعی از لحظه ورود غذا به سلول تا دست کشیدن از آن را به تصویر می‌کشد و مخاطبان فیلم، کاملا منطق تصمیم را فهمیده و با شخصیت‌های فیلم همراه می‌شوند، و آیا فیلم و سینما هدفی جز همراهی مخاطب با قصه و همذات‌پنداری آنها دارد؟ و اما سکانس چهارم، شاهکار نمایش مقاومت قهرمانان داستان در برابر خواست‌های بعثی‌هاست. آنجایی که فرمانده عراقی هر کاری می‌کند تا نوجوانان از اعتصاب غذا دست بردارند اما قهرمانان ما این بار هم تا رسیدن به هدف خود کوتاه نمی‌آیند. اما این دفعه با توجه به شکل گرفتن شخصیت واحد برای این جمع، مخاطب هم می‌داند که آنها کوتاه نخواهند آمد و در این تصمیم با آنها همراه می‌شود و از معدود سکانس‌های سینمای ما است که مخاطب در دوگانه «مقاومت/ سازش» تماما و با همه وجود طرف مقاومت را می‌گیرد و نتیجه مثبت آن را می‌بیند. 
اما بیست‌وچهارمین نفر این جمع کسی نیست جز ملاصالح. نماد یک شخص میهن‌پرست و سرباز وطن که البته مخاطبی که صرفا با فیلم او را می‌شناسد و کتاب را نخوانده است، در ابتدا او را یک شخصیت خائن کلیشه‌ای می‌پندارد که هر لحظه ممکن است خطایی علیه قهرمانان فیلم مرتکب شود که این نوع شخصیت‌پردازی فیلمساز برای شکل‌گیری درام فیلم به درستی انجام شده و از اواسط فیلم و بعد از اعتصاب غذا رفته‌رفته در ذهن مخاطب هم به جمع قهرمانان می‌پیوندد و تبدیل می‌شود به نفر بیست‌وچهارم. جمعی که در پایان‌بندی فیلم نیز دوباره به یکدیگر می‌پیوندند.
فیلم اما یک ویژگی بشدت منحصربه‌فرد دیگر نیز دارد و آن ویژگی، دلیلی است که عنوان این متن را شکل داده است. در طول فیلم ابدا ردی از فیلمساز در فیلم نمی‌بینیم و دوربین و میزانسن کاملا در خدمت روایت داستان و نمایش اقتدار و پیروزی قهرمانان ملی ایران است؛ گویی فیلمساز عمدا خود را از فیلم جدا کرده و تنها خواسته‌ او دیده شدن قهرمان‌های قصه است کاری که در عمده آثار سینمایی دیده نمی‌شود و اکثر کارگردان‌ها اثری حتی اندک از حضور خود در فیلم را به‌جا می‌گذارند. اما مهدی جعفری با تواضع مثال زدنی، همه تلاش و زحمت خود را فدای معرفی شخصیت‌هایی کرده که به نظرش الگویی برای همه افراد جامعه امروزی ایران هستند و سعی کرده قصه را آنقدر خالص به مخاطب عرضه کند که حتی اثری از خودش بر جا نماند. این امر سبب می‌شود تا بگوییم شاید بهتر است فیلم را «آن بیست‌و‌پنج نفر» بنامیم، چرا که کاری که کارگردان اثر انجام داده- یعنی زنده کردن یاد آن عزیزان- کمتر از کار قهرمانان داستان نباشد. 
در پایان اشاره به این نکته هم مهم به نظر می‌رسد که همان‌طور که در ابتدای فیلم با تاکید بر نوشته روی در زندان و ترجمه متفاوت از مفهوم آن و تاکید مجدد بر آن در انتهای داستان و این‌بار ترجمه درست آن که نوشته شده «انسانی وارد این مکان نمی‌شود مگر اینکه انسان دیگری از آن خارج شود» مخاطب متوجه تغییر همه آن 23 نفر و رشد شخصیتی آنها در داستان می‌شود- و حقیقتا 23 نفری که وارد این مکان شده بودند با آن 23 نفری که خارج شدند متفاوت هستند و تبدیل به انسان‌های دیگری شدند- برداشت دیگری که از این جمله می‌توان کرد این است که حتی مخاطبی هم که با این قهرمانان همراه شود و وارد زندان شده و با آنها بیرون بیاید، دیگر انسان قبلی نیست و حتما در شخصیت خود دچار تغییر شده و این دستاوردی است که بسیاری از فیلمسازان ما از رسیدن به آن عاجز هستند اما فیلم «23 نفر» بخوبی و درستی به این دستاورد رسیده است.

Page Generated in 0/0062 sec