printlogo


کد خبر: 214027تاریخ: 1398/9/27 00:00
نگاهی به مجموعه‌ شعر «یک تکه از آسمان» اثر رحمت‌ حقی‌پور
تخیل کودکانه در بستر واقعیت روزانه

وارش گیلانی: رحمت‌ حقی‌پور، شاعری است که اواخر دهه‌ 60 و اوایل دهه‌ 70 شناخته شد و در دهه‌ 70 با چاپ اشعارش، به عنوان یکی از بهترین شاعران سپیدسرای دهه‌ 70 معرفی شد. البته بعد از این دهه، فراز و فرودهایی را در کارنامه‌ شعری او می‌بینیم؛ فراز و فرودهایی که فاصله‌ رحمت ‌حقی‌پور دهه‌ 70 تا دهه‌ 90 را تقریبا در یک اندازه نشان می‌دهد. با این‌ همه، او هنوز از اغلب شاعران همسن و سالش و شاعران دهه‌ هفتادی که هم‌قد و اندازه‌ او در شاعری بودند، بلندتر است. علت این امر را باید در ناسالم ‌بودن زبانی آنان و سلامت زبانی ‌حقی‌پور جست‌وجو کرد. از طرفی، او در آنچه بود، نماند و دامنه‌ مضامینش را نیز گسترش داد؛ مثلا بخشی از آن گرایش به شعر آیینی مربوط می‌شود (حقی‌پور مجموعه‌هایی در این زمینه نیز دارد) که با زبان روشن و ساده اما تصویری و تخیلی رحمت ‌حقی‌پور، تغییراتی در جزئیات شعر وی ایجاد کرده است. اما این تغییرات آنقدر اساسی و چندان پررنگ نبوده است که تغییراتش چندان رو به بالا تلقی شود. با این حال، شعر رحمت همیشه خواندنی و زیباست. در ضمن، ‌حقی‌پور از داستان‌نویسان مطرح اما در شاعری مشهورتر است؛ هرچند عده‌ای معتقدند او در داستان‌نویسی موفق‌تر از شعر است.
***
مجموعه‌شعر «یک تکه از آسمان»، از رحمت ‌حقی‌پور را مرکز آفرینش‌های ادبی حوزه هنری منتشر کرده است. این کتاب در 63 صفحه بوده و شعرها یکسره سپید و تعدادشان 31 شعر است. اساسا حقی‌پور هر قالبی برایش جز قالب و شیوه‌ شعر سپید، یک نوع تفنن است. این را در عمل ثابت کرده است؛ یعنی او شاید در مجموع چند غزل و رباعی و دوبیتی داشته باشد یا در سال‌های 55 و 56 که باید سال‌های اولیه‌ شاعری او باشد، اشعار کلاسیک زیادی گفته باشد که البته چاپ‌شان نکرده است. 
یکی از ویژگی‌های کلی شعر رحمت ‌حقی‌پور، کوتاه‌سرایی او است؛ نوعی از شعر سپید ایرانی که در دهه‌های 60 و 70 بسیار رواج پیدا کرد و اهمیت خود را بازیافت؛ شعری که شباهتی به هایکوهای ژاپنی ندارد و بیشتر ایرانی‌شده بود؛ خاصه در اشعار شاعرانی همچون رحمت حقی‌پور، ضیاءالدین خالقی، علیرضا پنجه‌ای و... که از شاعران مطرح گیلانی در دهه‌ 70 بوده‌اند:
«از جهان/ چیزی نمی‌خواهم/ سجاده‌ای و/ محرابی/ به خلوت/ ستاره‌هایی/ که وقت نیایش/ آسمانم را/ بیفروزند/ و پنجره‌ای/ که هر صبحگاه/ سفره‌ آفتاب را بیدار می‌شوند»
البته در این دفتر، اشعار رحمت کمتر کوتاه بودند!
از دیگر ویژگی‌های اشعار حقی‌پور و مجموعه‌شعر «یک تکه از آسمان»، استفاده‌ از طبیعت و مناظر طبیعی است و همچنین بهره‌برداری از زندگی روزمره‌ پیرامون در روزگار امروز. شاید شعری از رحمت کمتر یافت شود که ملموس و عینی نباشد و همین امر، شعر رحمت را دوست‌داشتنی و صمیمی می‌کند؛ شعرهایی از جمله شعر «عکسی یادگاری» که به ما چنین می‌گوید:
«بیایید عکس یادگاری/ بگیریم/ ‌ای دوستان دوران جوانی!/ تمام/ سال‌های برفی را/ مشتاق دیدارتان بوده‌ام/ در شیشه‌های ضخیم عینک من/ ببینید/ لایه/ لایه/ بلور رویاهای شما/ خوابیده است/ خواب ندارم و/ آرام/ این روزها و/ شب‌ها/ در بادهای سرد/ قدم می‌زنم/ با عصایی که در دست خاطره‌هاست/ و چشمی/ که عکاسخانه‌ها را/ نگاه می‌کند».
یکی دیگر از ویژگی‌های رحمت‌ حقی‌پور، بویژه در مجموعه‌شعر «یک تکه از آسمان»، نگاه و تخیل کودکانه‌ او است در نوع بیان و پرداخت شعرها. یعنی همین که «پیراهنی از شکوفه پوشیدی»، همه‌ اتفاقاتی که قرار است برای شکوفه در عالم واقع و عینی بیفتد، روی پیراهن تو هم می‌افتد. البته در کل، شعر و تخیل شاعرانه چنین است اما در شعر رحمت، این تخیل و رویاپردازی پایش را از حد استانداردها بیرون گذاشته و اتفاقا استانداردی دیگر می‌آفریند؛ یا بهتر است بگوییم استاندارد دیگری را جایگزین می‌کند. اگرچه این تخیل کودکانه در داستان‌های کودکانه است که تقریبا اجازه‌ هر کاری را دارند اما رحمت آن را بی‌پروا و رویایی چنین تخیلی و کودکانه سروده است:
«پیراهنی از شکوفه که پوشیدی/ باد/ عاشقت می‌شود/ در خانه/ در خیابان.../ در روزنه‌ها/ درزها.../ راهی/ به‌سوی تو/ می‌جوید/ می‌خواند/ و آوازش را/ جز تو/ کسی نمی‌شنود/ کسی نمی‌بیند/ جز تو/ پریزاده‌ای را/ با گیسوان پریشان/ که پیشانی/ به کفش‌هایت/ می‌مالد...»
یا در شعری دیگر، «وقتی که در لحظه‌ها یکی اسب بیاید...»، رحمت باز با تخیل و رویاهای کودکانه می‌سراید:
«این روزها/ شب‌ها.../ همه می‌گذرند/ از لحظه‌ها/ اما/ یکی اسب است/ برف که ببارد/ سپیدی‌اش در خاطر/ نقش می‌بندد/ یالش/ در باد/ موج می‌زند.../ و ناگهان/ در آستانه/ آسمان آبی/ دستمالی می‌شود/ برای خداحافظی/ خانه را/ می‌گذاریم و/ می‌گذریم/ خوابیده بر زین/ به‌سان سواران کشته/ دست‌ها/ از دو سو/ آویخته.../ خدایا! این اسب ناگهان/ ما را به کجا می‌برد؟/ به کدامین باغ؟/ که عطر بهارهای عتیق/ منزل/ به منزل/ نزدیک‌تر می‌شود/ در سال‌های بیقراری/ سال‌های انتظار/ شب‌ها و روزها/ بیداریم در جشن آینه/ تا لحظه‌ای از/ ساعت انار/ اسب شود/ پشت پنجره/ و توفان نهفته/ بخوابد/ در سینه‌ آرام»
در مجموعه‌شعر «یک تکه از آسمان»، رحمت‌حقی‌پور نه‌تنها در شعرش اینگونه کودکانه تخیل می‌ورزد و چگونگی و فرم شعرش را درمی‌آورد، بلکه او در کنار این فانتزی مطبوع و دوست‌داشتنی کودکانه و نیز گاه توأم با آن، شاعری رئال و واقع‌گراست و از عناصری که شعر واقعی و رئال را تعیین و تبیین می‌کنند، استفاده می‌کند؛ مثلا در شعرهای: «نگین نقره‌ای»، «مادر»، «خاطره» و شعر «عکس یادگاری» که در بالا به عنوان نمونه ذکر شده است. اینک نماها و نشانه‌های یک شعر رئال از حقی‌پور را که نامش «مادر» است ببینید:
«چشمانم را که باز کردم/ همه‌چیز/ با من مهربان شد/ وقتی تو لبخند زدی/ زمستان‌ها/ بی‌کلاه و/ چکمه نبودم/ و شال‌گردنی/ از نگرانی تو/ نفس‌هایم را/ تا بهار/ گرم می‌کرد/ .../ اما من هرچه کردم/ نتوانستم ستاره‌ای حتی/ از آسمان/ برای تو بردارم/ در دست‌هایم/ هیچ ابری/ گریه نکرد/ تا پیر شدم.../ اکنون کجایی؟/ که برایم قصه بگویی/ چون باز هم/ شب‌ها/ خوابم نمی‌برد»
البته آن دسته از اشعار واقع‌گرا که زیادی رئال هستند، دیگر تبدیل شده‌اند به تکه‌ای از یک داستان. اینکه شاعر بگوید «همه چیز خاطره می‌شود» و بعد هم روزمرگی تکراری هر روزش را در طول سال‌ها بی‌هیچ اتفاقی بیان کند و بعد آن آدم‌ها را که سن‌شان بالا رفته، در همان صحنه‌ها و مکان‌های قبلی و همیشگی و تکراری، تکرار کند... آیا اتفاقی شاعرانه افتاده است؟
«همه‌چیز خاطره می‌شود/ حتی/ دکان سلمانی.../ پیرمرد بقال.../ چرخی‌ها که نفت می‌برند در سرما/ لبوفروش.../ ...کودکان محل تا روزی/ با دست‌های در جیب/ سپیدی گیسو/ با خستگی می‌نشینند/ همینجا/ بر نیمکت این قهوه‌خانه‌ قدیمی».
از طرفی، از رحمت‌ حقی‌پور با آن سابقه و شعرها حالا انتظار نمی‌رود خیلی تخیل خود را سهل بگیرد و تصویرهایی بسازد که آنها را بدون تخیل‌کردن هم می‌توان ساخت؛ سطرهایی نظیر:
«نام تو را می‌برم/ آسمان/ سبز می‌شود...» یا: «خانه/ از نسیم/ از عطر/ از پرنده/ سرشار می‌شود...» و... .
از حقی‌پوری که گاه با تخیلش، اندیشه‌های بلندی را می‌گستراند، انتظارمان بسیار بالاست؛ اویی که می‌گفت: «ای‌کاش از دانه‌های دنیا چیزی نمی‌خوردیم...» البته این معنایش این نیست که این دفتر شعرهای درخشان ندارد، دارد و نمونه‌های خوب و بدش را با مثال ذکر کردیم اما نه شعری زیبا و با این درجه از تخیل مدرن که رحمت حقی‌پور دهه‌ 70 را در قامتی بلندتر و درونی عمیق‌تر به یاد می‌آورد:
«بیدار بودیم/ که صدای شیهه‌ها را/ شنیدیم/ مردان پشت پنجره گفتند/- «نام و یاد ما را بدهید!»/ گفتیم- «نام و یاد شما/ چراغ خانه‌ ماست/ خانه‌ ما را/ تاریک نکنید».../ رفتند و/ صدای دورشدن اسب‌شان/ در شب پیچید/ شعله‌ چراغ/ تا صبح/ در اشک چشمان ما/ لرزید»

Page Generated in 0/0064 sec