حمیدرضا شکارسری: وقتی گزیدهای از آثار خود را فراهم میآوریم، نه تنها داریم به مخاطبانی کمک میکنیم که مجموعه شعرهای قبلیمان را در دست و دسترس ندارند و میخواهند شعرهایمان را بخوانند و نهتنها قصد داریم دریچهای بگشاییم به روی مخاطبان تازه خود، بلکه بعد از مدتها کار خلق اثر، در واقع میخواهیم درباره شعر و شاعری اعلام موضع کنیم.
ما این گزیده را با دقت از میان چند برابر شعر انتخاب کردهایم، پس لابد ویژگیهای مشترکی بین این آثار هست و لابد این ویژگیها گویای حضور موتیوهایی در کار ما است که به ما هویتی هنری میبخشد و ما را از شخصیتی حقیقی و همگانی به شخصیتی حقوقی و ویژه میرساند.
گزینه غزل بینام (!) غلامرضا طریقی به گفته خود او در متن مقدمهوار کتاب، همین نیات را دنبال میکند و به گمان نگارنده به هدف خود میرسد. صاحب این قلم با داشتن این گزینه نه تنها به کلیتی دلخواه از غزلهای طریقی دست یافته است، بلکه با مطالعه این مجموعه میتواند ویژگیها و مختصات غزل او را به شرح زیر بیابد و ترسیم کند.
مهمترین ویژگی غزل طریقی، وفاداری او به بوطیقای غزل سنتی فارسی است. این وفاداری باعث شده است که شعر طریقی همواره تغزلی باشد. بر این «همواره» تاکید میکنم. این هموارگی در کمتر شاعری در روزگار ما دیده میشود، چرا که اوضاع سیاسی و اجتماعی خواهناخواه و دیر یا زود شاعر را به کام خود میکشد و او را مجبور به اعلام موضع میکند؛ اجباری که بر طریقی، حداقل در این گزینه بیاثر بوده است. انگار خمیره او را با عشق و تغزل سرشتهاند.
«معجون سرنوشت مرا با سرشت تو
بیشک به شکل شیر و شکر آفریده است
پای مرا برای دویدن به سوی تو
پای تو را برای سفر آفریده است»
عشق و تغزل، غزل طریقی را بشدت بیتمحور کرده است؛ روالی که به صورت ساختار پاشان غزل سنتی فارسی نمود مییابد و در عرض غزل متمرکز میکند. این استقلالطلبی بیتها اما با قدرت شاعر در مضمونیابی و تصویرسازی به تولید شاهبیتهایی منجر شده است که به سرعت به ذهن مخاطب غزل امروز راه یافته و ماندگار میشود. این موهبتی است که در روزگار ما نصیب کمتر شعری میشود:
«کوه غزل! بگیر سرم را به دامنت
تا سر به زیر گم بشوم بین دامنه»
«تا حریف من تویی باختن سعادت است
باز هم مرا ببر باز هم ببر مرا!»
ارتباط دقیق واژگانی و تازگی مضمون رمز موفقیت ابیات پرشماری از آثار طریقی است. مثلا در بیت نخست ارتباطهای میان کوه و دامنه از یک سو و سر و دامن از سوی دیگر، همین طور جناس میان دامن و دامنه در درک مضمون و به یادسپاری آن نقش بزرگی ایفا میکند.
موسیقی نیز در غزل طریقی مبتنی بر استقلال ابیات و انطباق انتهای ارکان افاعیلی بر تکانههای روایی است. به این ترتیب متن عروضی به سمت موسیقی طبیعی کلام متمایل میشود. وزن گم میشود و موسیقی ناخودآگاه بر صفحه جان مخاطب مینشیند. در این وضعیت شاعر نیازی نمیبیند مصاریع موقوفالمعانی بسازد یا به شیوه غزل نو، در این ساختار روایتپردازی کند. با این حال او هرگاه از شاهبیتسازی و ساختار سنتی غزل فاصله گرفته، بخوبی از پس برافرازی محور عمودی شعر برآمده است و غزل را بخوبی به یک قطعه شعر منسجم بدل کرده است. یکی از معروفترین غزلهای او در واقع حاصل همین نگاه قطعهگرا به غزل است و اگر بنا بر نوگرایی در غزل است، میتوان این گونه پردازش غزل را اصیلترین و سنحیدهترین نوع نوگرایی دانست:
«همیشه برده - خواه، تو - همیشه مات - خواه، من !
بچین! دوباره میزنیم، سفید تو - سیاه، من!
ستارههای مهره و مربعات روز و شب
نشستهام دوباره رو به روی قرص ماه، من!»
اما با تمام این تواناییهای گاه به فعل درآمده، غلامرضا طریقی غالبا به استقلال ابیات و ساختن مضمون در هر بیت فارغ از مضامین ابیات دیگر و البته در فضایی واحد وفادار میماند. در واقع او به قالب غزل به عنوان فرمی بیرونی اکتفا میکند و نیاز چندانی به برقراری فرم درونی و ذهنی احساس نمیکند. در این موقعیت میتوان او را غزلسرایی نوقدمایی دانست.
و بالاخره آنچه غزل طریقی را ملیح و نمکین میکند، طنز و اروتیسمی نرم و مجاز (!) است که غزلش را بشدت پرطرفدار و شنیدنی کرده است:
«از تو در این روزنامهها خبری نیست
جز خبر خوبی هوا خبری نیست
نرخ تورم به زیر صفر رسیده
باز از اثبات ادعا خبری نیست!
صفحه بعدی حوادث است ولی از
حادثه عشق ما دو تا خبری نیست...»