بلندپروازیهای محمد بنسلمان، ولیعهد سعودی در سالهای اخیر هزینه گزافی را روی دست این کشور گذاشته است. صرفنظر از اهداف بدون برنامه منسجم مثل 2030، رویکرد او در قبال منطقه سبب شده این کشور دچار سردرگمی در سیاست خارجی باشد. این اقدامات در کنار رفتارهای ضد حقوق بشری مثل قتل فجیع جمال خاشقجی عملاً دست آلسعود را در ایجاد ائتلافهای فراگیر فرامنطقهای به نفع خود بسته نگه داشته است. از این رو در رویکردی متفاوت، قصد دارد ائتلافسازی را از داخل شورای همکاری خلیجفارس آغاز کند و با فرماندهی نظامی در قالب این ائتلافها آبروی از دست رفته خود را مجددا باز یابد. اصرار این کشور بر تاسیس مرکز فرماندهی واحد نظامی شورای همکاری خلیجفارس نیز در همین چارچوب قابل تحلیل است. اما اینکه آیا آنها به لحاظ نظامی و سیاسی قادر خواهند بود به این رویا جامه عمل بپوشانند موضوعی است که از نظر تحلیلگران مسائل خاورمیانه دور از ذهن است؛ دیدگاهی که حسین آجرلو، از کارشناسان مسائل خاورمیانه نیز آن را تایید میکند.
***
* هدف عربستان از ایجاد مرکز فرماندهی مشترک در ریاض چیست؟ اگر این اقدام را گامی در جهت تشکیل ناتوی عربی قلمداد کنیم، آیا عربستان در مقطع فعلی خواهد توانست رهبری این سازمان را بر عهد بگیرد؟
مباحث مربوط به تشکیل ناتوی عربی یا ارتش عربی مشترک عمری بیشتر از 2 دهه دارد. برخی اعضای این سازمان سالهاست در رویای تحقق این نیروی نظامی هستند اما هدف عربستان از تاسیس مرکز فرماندهی این نیرو در خاک خود، از 2 نظر قابل تحلیل است؛ اول اینکه تاسیس این نیروی نظامی در حال حاضر با مخالفت عمان و قطر روبهرو شده و آنها به دنبال این هستند مسائل منطقه را به شیوه خود مدیریت کنند. ضمن اینکه این دو کشور بویژه عمان تهدیدی را از جانب ایران متوجه خود نمیدانند و عربستان را نیز در مقام یک فرمانده نمیپذیرند، از این رو عربستان با ایجاد این مرکز فرماندهی در خاک خود، تلاش دارد خود را در ایجاد یک نیروی نظامی واحد مصمم نشان دهد. نکته بعد اینکه این اقدام بیشتر از آنکه در این مقطع جنبه عملیاتی داشته باشد، اقدامی نمادین و در راستای سیاستهای منطقهای عربستان به منظور همراهسازی آمریکاست.
* منظور شما از همراهسازی آمریکا در سیاستهای منطقهای عربستان چیست؟
پس از اتفاقهایی که طی یک سال گذشته در ارتباط با عربستان و آمریکا رخ داد، روابط 2 کشور بهرغم حمایت همهجانبه ترامپ از عربستان تحت تاثیر این تحولات تا حدی کاهش پیدا کرد. پرونده ترور خاشقجی و اخیرا حمله افسر نیروی هوایی عربستان به نظامیان آمریکایی در فلوریدا سبب شده خاطرات 11 سپتامبر مجددا در افکار عمومی آمریکا زنده شود و نهادهای داخلی در این کشور از جمله دموکراتهای مجلس نمایندگان، از دولت خواستند در روابط با عربستان تجدید نظر کند. در کنار این مسائل، گزارشهای سازمانملل درباره تلفات و آسیبهای حقوق بشری وارده به مردم یمن در جریان جنگ با عربستان فشارها علیه این کشور را دو چندان کرده است. الان موضوعی که در آمریکا در رسانهها و برخی اندیشکدهها مطرح میشود، این است که آیا دولت عربستان ارزش آن را دارد که نظامیان آمریکا برای آن خون بدهند؟ در حال حاضر ابزارهای عربستان برای وارد کردن آمریکا به خلیجفارس چندان توانا نیست و آنها قصد دارند با این اقدامات جدیت خود را در ایجاد یک سازمان دفاعی که بتواند با پشتوانه آمریکا امنیت کشورهای عضو را فراهم کند نشان دهند تا واشنگتن را مجاب کنند در کنار آنها بماند.
* با این حساب موضوع رفتن آمریکا از خلیجفارس و بحث موازنه دور از کرانه جدی است؟ این یعنی عربستان به هر طریق خواهان حضور آمریکا در خلیجفارس است؛ آیا این فرضیه منجر به افزایش سطح تنشها در منطقه نخواهد شد؟
راهبرد موازنه دور از کرانه به این معنا نیست که آمریکاییها کاملا خلیجفارس را ترک خواهند کرد. آنها در بحرین یکی از بزرگترین پایگاههای نیروی دریایی را دارند. موضع آمریکا در قبال مسائل غرب آسیا این است که آنها متوجه شدهاند جنگ در این منطقه هزینه گزافی روی دستشان خواهد گذاشت. حتی اگر هزینههای مالی آن نیز از سوی کشورهای عربی این منطقه پرداخت شود، باز هم به نسبت تبعات ناگوار آن اصلا منطقی نیست که وارد یک جنگ دیگر شوند. این رویکرد از دوره اوباما شکل گرفته و در دوره ترامپ هم ادامه خواهد داشت. علاوه بر این ترامپ در سال منتهی به انتخابات به هیچ عنوان نمیخواهد آمریکا را درگیر جنگ کند، چرا که او با شعارهای ضدجنگ و طرح مسائلی مثل خروج نیروهای آمریکا از افغانستان توانست رأی قشری از جامعه را که مخالف جنگ بودند جلب کند. از این رو حداقل در یک سال پیشرو سعی دارد فضا را کنترل کند. البته این موضوع را هم نباید از نظر دور داشت که تحولات در غرب آسیا و خلیجفارس رخدادمحور است اما تلاش آمریکا و دولت آن در یک سال آینده این است که رخداد تنشآفرینی در این منطقه بروز نیابد.
* مشخصا بنسلمان و مقامات عربستان نیز نسبت به این موضوع اطلاع دارند؛ با این حساب استراتژی عربستان در سطح منطقه در این مدت چه خواهد بود؟
عربستان از دوره قبل از ملک سلمان راهبرد خود را بر پایه ائتلافسازی با تاکید بر قدرتهای فرامنطقهای قرار داده است اما از زمانی که بنسلمان امور عربستان را عهدهدار شد، سعودیها با ادامه راهبرد سابق، نیمنگاهی به ائتلافسازی منطقهای داشتهاند. نمونه آن نیز ائتلاف در جنگ یمن، ائتلاف مبارزه با داعش و ائتلافسازی در تحریم قطر بود. آنها با این حربه تلاش دارند تبعات ناشی از عدم توجه آمریکا به آنها را پوشش دهند، ضمن اینکه بعد از همراهی نکردن قطر با سیاستهای عربستان، همکاریهای دفاعی مشترک که در قالب سامانههای دفاعی شکل گرفته بود متوقف شد و همین امر هم سعودیها را در برابر حملات از شمال و جنوب آسیبپذیر کرد و نتیجه آن آسیبپذیری آنها در جریان حمله به آرامکو بود. از این جهت آنها تلاش کردند ائتلاف نظامی جدیدی راه بیندازند ولی واقعیت امر نشان داد این ائتلافها قدرت چندانی برای مقابله با بحرانهای منطقه ندارد و در جنگ یمن نیز شکست خوردند.