احمد دهقان، نویسنده مطرح، خاطرهای از دیدارش با شهید سلیمانی به نگارش درآورده که در ادامه بخشی از آن را میخوانیم: سال 1376 بود که داشتم کتابی مینوشتم درباره قاسم میرحسینی، معاون سردار سلیمانی در جنگ. قرار شد به کرمان بروم و حاجقاسم از او بگوید. صبح آفتاب نزده رسیدم کرمان. مرد بلندقامتی گفت کاری برای حاجی پیش آمده و مجبور شده برود تهران. ظهر آمدند گفتند حاجی گفته برای اینکه معطل نمانی، شهر را نشانت بدهیم. دوباره برگشتیم خانه، دوباره همان مرد با شرمندگی گفت حاجی از تهران زنگ زده و گفته ازت عذرخواهی کنیم و گفته تا عصر برمیگردد. خجالت کشیدم از این حرفش؛ من نویسنده گمنامی بودم و او فرمانده یک لشکر نامآور؛ او به خاطر دیرکردش کسی را فرستاده بود تا... با پرواز عصر نیامد، باز همان پیام آورد که حاج قاسم شب میآید. دم غروب بود که آمد. مرا در آغوش گرفت و عذرخواهی کرد که نشان داد چرا فاتح قلبها بود. در میان گفتوگو حرفی زد که از یادم نرفته؛ وسط حرفها گفت: من در روزگار علی(ع) نبودم که جنگ مالک اشتر را ببینم اما اگر مالک اشتر هم مثل میرحسینی میجنگیده و اگر او هم در صحنههای سخت محاصره جنگ مثل مسیرحسینی بوده، واقعا شجاع و دلیر بوده. این تعبیرش از میرحسینی آنچنان مرا شگفتزده کرد که هنوز آن را به یاد دارم، چند ماه بعد کتاب آماده شد و دستنوشتهای از حاج قاسم به دستم رسید که نوشته بود «خواندم و گریستم و حاضرم تمام ثواب شبهای عملیات کربلای 5 را با این کتاب عوض کنم».