محمدکاظم کاظمی میگوید: شعر در گذشته فربهتر بود، امروز لاغرتر شده اما تمامشدنی نیست. به گزارش «وطن امروز»، محمدکاظم کاظمی از معروفترین شاعران افغانستانی مهاجر در ایران است که تاکنون آثار ارزشمند بسیاری از او در داخل ایران منتشر شده است. کاظمی بتازگی با ایسنا گفتوگو کرده و از وضعیت شعر فارسی در روزگار ما گفته است. او در این مصاحبه در ارتباط با این گزاره که دوره شعر دیگر تمام شده است، اظهار کرد: «من تصور میکنم وظایف بسیاری بر عهده شعر بود که بسیاری آنها از دوش آن برداشته شده، البته اینها در واقع وظایف غیرذاتی شعر بود. ذات شعر بیشتر با جمالشناسی و احساسات ارتباط دارد اما گاهی وظایفی چون کار آموزشی و داستانپردازی بر عهده شعر بود که حالا این وظایف از دوش شعر برداشته شده و به جای مناسب خود رفته است». این شاعر معاصر در توضیح بیشتر صحبتهایش از این گفت که شعر در روزگار ما شاید لاغرتر شده باشد اما هنوز هم کارکردهای خود را دارد. وی ادامه داد: «درست است شعر نسبت به قدیم لاغرتر شده و حضورش در جامعه کمرنگتر شده است اما در واقع همانطور که عرض کردم فربهی شعر در قدیم مقداری غیرطبیعی بود و برای بیان بسیاری از مسائل از شعر کمک گرفته میشد. مثلاً شعر جنبه موسیقایی، عاطفی و تصویری دارد. وزن و قافیه مهمترین جنبه موسیقایی شعر است که جذابیتی به کلام میداد و باعث میشد وظایفی که کار شعر نبود از آن توقع داشته باشند. اما شعر از طرفی محمل بیان احساسات انسان است و از طرف دیگر یک کلام زیباست. احساس و زیبایی همواره از نیازهای انسان است. با وجود اینکه ما در دنیای مدرن زندگی میکنیم، گاه برای بیان احساس، درد و رنج خود، ناچار از یک کلام احساسی و زیبا کمک میگیریم، بنابراین وظیفه اصلی شعر تمامشدنی نیست. تا زمانی که انسان احساس دارد، برای بیان احساسات خود به شعر رو خواهد آورد».
استدلال دیگر کاظمی در ارتباط با دلایل کمرنگ شدن نقش شعر در دنیای امروز، مربوط به پررنگتر شدن فعالیت سایر حوزههای هنر است: «از طرف دیگر شعر رقیبانی دارد که کارهایشان را قبلاً شعر انجام میداد، مانند ادبیات داستانی، فیلم و هنرهای تجسمی. مثلا فیلم و نمایش نداشتیم یا با وسعت کمتری داشتیم و ادبیات داستانی آنقدر فربه نبود، پس بخشی از لاغری به خاطر حضور این رقباست. رقابت بین بخشهای هنری باعث شده تا هر کدام بخواهند مخاطبان بیشتری را به خود اختصاص دهند. از طرف دیگر شعر هنر مجردی است و امکانات دیداری بسیاری ندارد و این باعث میشود هنرهای دیگر از آن پیشی بگیرند. برخی از هنرها ظرفیتهایی دارند که شعر آن را ندارد و گاه شعر ظرفیتی دارد که هنرهای دیگر از آن بیبهرهاند، مثلا شعر بیتهایی دارد که به هیچ شکل نمیتوانیم در نقاشی آن را نشان بدهیم، مثلا بیدل میگوید: «گر به پرواز و اگر سعی به خزیدن رفتم/ رفتم اما همه جا تا نرسیدن رفتم»؛ این مفهوم انتزاعی در نقاشی قابل بیان نیست».