میکائیل دیانی: تازه 7 روز از آن تشییع باشکوه پیکرهای شهدا گذشته است؛ همان که حتی «سیانان» هم از مخفی کردن آن عاجز بود و گزارشش را با این جمله آغاز کرد: «ما در تهران با اقیانوسی از انسان مواجهیم که برای ادای احترام به ژنرال قاسم سلیمانی آمدهاند»؛ اقیانوسی که از کاظمین و کربلا و نجف شروع شد و به اهواز رسید و از آنجا مشهد را درنوردید و به تهران آمد و بعد به قم رفت و از آنجا به کرمان. میدان امام حسین(ع) تا میدان آزادی در تاریخ شکلگیری تهران تاکنون چنین تراکم جمعیتی را به خود ندیده بود؛ اجتماعی که ثابت کرد مردم برای فرزندان «خمینی» و «خامنهای» که جانشان را فدای ایران و ایرانی کردهاند، تمام قد میایستند! واقعیت ایران را در مواجهه با شهید سلیمانی یک هفته تمام مردم جهان دیدهاند و همه بر قدرشناسی این مردم صحه میگذارند.
اینها را مقدمه بحث کردم تا درباره تصاویری که شنبهشب از جلوی دانشگاه امیرکبیر در رسانههای خارجی منعکس شد، تفکیکی بین قاطبه 80 میلیون ایرانی و یک عده افراد کینهدار از انقلاب و اسلام و سلیمانی شده باشد. تا بگویم جامعه ایران قدر قهرمانهایش را میداند و آنها را پاس میدارد و هنوز هم آن دختر مانتویی جلوی چشمانم است که عکس حاج قاسم را دست گرفته بود و به پهنای صورت اشک میریخت و هنوز آن پسر مو فشن در ذهنم زنده است که میان آن ازدحام جمعیت، چفیه انداخته بود و سربند قرمز «یا منتقم» داشت و سینه میزد!
عموم مردم از حادثه هواپیمای اوکراینی که جان بیش از 140 ایرانی در آن گرفته شد ناراحتند، آنها این را داغ روی داغ میدانند، داغ حاج قاسم سنگین بود و شهادت این عزیزان داغ را سنگینتر کرد اما هیچکس در ایران عزیز راضی به هتک حرمت حاج قاسم نیست، الا آن که خناس است و دست در جیب بیرون دارد. همانهایی که برای حاج قاسم لباس مشکی به تن کردند، برای این شهدا هم شمع روشن کردند اما آنهایی که عکس حاج قاسم را پاره کردند، همانهایی بودند که در تجمع خود، خوراک رسانهای برای ضدانقلاب فراهم میکردند. این را میشود در همان تجمع هم دید؛ همان جایی که وقتی دانشجویان داغدار توهین آن عده را به عکس حاج قاسم دیدند با آنها برخورد کردند. برای دانشجوی عزادار بین حاج قاسم و این کشتهها تفکیکی نیست!
اما تفکیک آن خیل عظیم با این جمع زشت را میتوان در صفحه معصومه علینژاد قمیکلا مشاهده کرد؛ همان که وقتی خبر شهادت حاج قاسم آمد، در توئیتر و اینستاگرامش ایموجی رقص و پایکوبی را گذاشت و از همه مردم در کامنتهایش تودهنی خورد، همانی بود که بنر پاره شده تصویر حاج قاسم را لحظه به لحظه استوری میکرد تا از قافله هلهلهکنان جا نماند! و چقدر فاصله است بین مردم ایران و این نامردمان!
حاج قاسم در جبهههای سوریه و عراق داعشیها را به خاک و خون کشید؛ وعده داد خلافت داعش را از روی این کره خاکی محو میکند و کرد، بنابراین ما هم باید این دواعشی را که با هدایت علینژادها و با پول کاخ سفیدها جولان میدهند از بازی بیرون کنیم!
شنبهشب اما دوباره این ضربالمثل قدیمی ایرانی زنده شد که «همیشه پای انگلیس در میان است!» هر جا که قرار باشد ایران و ایرانی تحقیر شود، هر جا که قرار است بین ایرانی تفرقه بیفتد، هر جا که ایران واحد و همدل تر میشود در چشمان اجانب، آنجاست که فعالیت روباه پیر و خبیث هم زیاد میشود؛ دقیقا مثل شنبهشب که سفیر انگلیس میداندار توهینها و آشوبهای زیر پل حافظ بود! سفیری که در میانه آن هیاهوها نتوانست مخفی شود و بازداشت شد و از ترس خود را خیس کرد!
اما در مواجهه با این اتفاق دلخراش واقعا چه باید کرد؟! به نظر میرسد ناراحتی، اندوه، سوگواری و همدردی با داغداران و مطالبه برخورد با قاصران و مقصران حداقل کارهایی است که باید بشود اما نباید در این میان اصل و فرع جابهجا شود. نباید به بهانه داغداری توان نظامی و دفاعی کشور تضعیف شود، چراکه تضعیف اینها همانی است که قاتلان حاج قاسم میخواستند. باید به یاد بیاوریم در این سالها اتفاقات مختلفی را از سر گذراندهایم که هر کدام داغی بزرگ بر سینه ما زده است. یادتان بیاید آن حادثه دلخراش قطار تبریز- سمنان را؛ همه ناراحت بودند اما آن که مسؤول ماجرا بود جلوی دوربین حتی نمیتوانست ژست ناراحتی بگیرد، مسؤولیت خود را تا سطح پرداخت دیه توسط بیمه به جانباختگان تقلیل داد و ما بیشتر از حادثه، ناراحت از مواجهه او با آن ضایعه تلخ بودیم؛ مواجههای که جز خراشیدن سرمایه اجتماعی چیزی نداشت! اما در ماجرای این چند روزه اگرچه میدانیم خطاهای انسانی رخ داده؛ از اینکه هواپیما نباید در آن ساعت پرواز میکرد تا آنکه چطور شد هواپیما، با موشک کروز اشتباه گرفته شد و خطاهای دیگری که میشود شمرد، اما این اتفاق یک تفاوت با همه حادثههای قبل مثل تصادف قطار داشت و آن مسؤولیتپذیری سردار حاجیزاده بود! با اینکه میدانیم همه تقصیر گردن او نیست، با اینکه میشناسیم او را و اهمیت او را در قدرت بازدارندگی نظام و اقتدار آن و حفظ امنیت مردم کشور، اما او خود را مسؤول ماجرا دانست و گفت در برابر هر حکمی تسلیمم! او حتی شروع کرد به تقصیرزدایی از نهادهایی که در این مسأله درگیر شده بودند!
ما؛ همه آنهایی که یک هفته داغدار حاج قاسم سلیمانی بودیم باید بهخاطر بیاوریم که اگر حاج قاسم سلیمانی اینجا بود چه میکرد؟! او قطعا از «شخصیت نظام» دفاع میکرد. حاج قاسم حافظ شخصیت نظام بود، همانطور که پارسال در غوغای شبههافکنان ماجرای کربلای 4 و کربلای 5 وارد شد و خود را خرج کرد، همانطور که بعد از موشکباران داعش توسط سپاه؛ وقتی هجمههای ناجوانمردانه در بازیهای سیاسی به سپاه زیاد شده بود، گفت: «من این موضوع را به عنوان یک سپاهی نمیگویم، سپاه را با من که عیب دارم مقایسه نکنید، من را هدف قرار دهید، نه سپاه را، اگر سپاه نبود کشور نبود و این حرف همه روزهاست. نباید کسی سپاه را تضعیف کند و مورد حملههای گوناگون قرار دهد. نباید تداعی حرفهای دورههای گذشته را کرد، زیرا امروز سینه سپاه برای ایثار در راه کشور و مردم سپر است و فرقی بین بالای شهر و پایین شهر نیست. ما باید حساس باشیم و سیاسی نگاه نکنیم، اگر مجاهدیم و عزت ایران را میخواهیم، باید این اصول را رعایت کنیم!»
ناراحتیهایمان به جای خود؛ داغداریمان را میکنیم، تسلای دل خانوادههای داغدار میشویم اما در بازی تخریبکنندگان و تضعیفکنندگان حافظان امنیت کشور نمیافتیم.