علی آران: سال پیش درست در چنین روزهایی، خیلی از علاقهمندان به سینما و ورزش بیتاب این بودند تا ببینند فیلم سینمایی «غلامرضا تختی» که برای نخستینبار در جشنواره فجر اکران میشد، چطور از آب درآمده است. آیا فیلم بهرام توکلی حق مطلب را درباره جهان پهلوان ادا کرده یا صرفا واگویهای دیگر است با دستمایه ابهامزایی درباره مرگ او.
آن موقع هنوز باور نداشتیم حقیقتا زمان آزمایش فرامیرسد اما فطرتا به دنبال قهرمان واقعی میگشتیم و تختی اصل جنس بود؛ مردی که اغلب باور داشتیم همان گونه که زیسته، مرده است. ایستادنش به پای ایران و ایرانی مهم بود و نه خاک شدن یا نشدنش.
آن روزها آنقدر دور نیست که فراموششان کرده باشیم؛ روزهایی که مشکلات معیشتی بر اثر قربانی شدن واحد پول ملی توسط تیم دولت رفتهرفته گریبانگیر مردم میشد و چهره بحرانی خود را جلوتر از مصیبتهای زلزله و پس از آن سیل، نشان میداد. همه اینها جان مردم را از پوچی سلبریتیهای لاکچری مدعی رهبری فکری جامعه در حال بیشکل شدن از صفحات اینستاگرام و سالنهای آرایش و مد، به لب رسانده بود. هنوز گند پولهای بنفش انتخابات در حسابهایشان درنیامده بود و به راستی درک نکرده بودیم زمان پا گذاشتن قهرمانان واقعی به امر ملی فرا رسیده است.
کشته شدن کشتی و روح پهلوانیاش در مسلخ بینامی هم مزید بر علت شده بود که دیگر به دنبال ردپای تختی نباشیم و اگر هم کسی هوای جستن پهلوانی به سرش میزد، باید به پیشواز تابوت شهدایی میرفت که یا از دل آتش و آوار درآمده بودند یا آنها که برای مشق مردانگی به دمشق میرفتند؛ قهرمان مرده را عشق بود و بس.
آن روزها حتی ورای قیاسهای فلاسفه مدرن و فارغ از اینکه «سینما تجسم حقیقت یافتن رویاهای بشر» باشد یا «فوتبال حقیقیتر از سینما»، با خودمان میگفتیم چه میشود به جای هنرپیشگان و فوتبالیستهای بیمایه غرق در شهرت و ثروت، مردان و زنانی حقیقتا زنده از جنس خودمان چهره بنمایانند که مثل هیچکس نیستند. زلزله و سیل فرصتی بود برای شناخت این قهرمانان گمنام اما دلالان محبت و ثروت به لطف شبکههای اجتماعی در فضای گسیختگی اجتماعی ناشی از شکاف طبقاتی و واگرایی فرهنگی، همچنان جولان میدادند تا هر که را خودش بود، بیخود کنند.
سیل بزرگ فروردین پیشین که آمد کمی به خود آمدیم و روحیه قهرمانی در بخشی از ما دوباره زنده شد اما سیل از خودبیگانگی ویرانگرتر بود؛ آمد و حماسههای سیل را با خود شست و برد. شاید ما برای به خود آمدن و همبستگی با خویشتن و میهن، دشمنی بزرگتر نیاز داشتیم؛ دشمنی که مثل زلزله و سیل نیاید و برود. اگر چه آن خصم دههها حی و حاضر بود اما با ترور اهریمنی حاج قاسم بود که سرانجام وجودش را به ذهن فراموشکار ما تحمیل کرد. این داغ پهلوان محبوب وطن بود که امیدمان را به یاری دست خدا دوباره زنده کرد.
ملیپوشان هندبال ایران روز دوشنبه دست به کار بزرگی زدند و در دور دوم رقابتهای قهرمانی آسیا میزبان قدرتمند خود کویت را در مسیر صعود به رقابتهای قهرمانی جهان شکست دادند، اگر چه از نگاه قاطبه مردم، پیروزی ملی بزرگتر این قهرمانان قبل از شروع مسابقه به ثبت رسید نه بعد از ثبت نتیجه ۲۸ بر ۲۴ بر تابلوی نتایج در پایان مسابقه.
اعضای تیم ملی هندبال، با سلام نظامی به پرچم سهرنگ جمهوری اسلامی ایران و خواندن سرود ملی ثابت کردند نه فقط ستارههای عرصه قهرمانی، بلکه مردان روزهای سخت تحریم و تهدید وطنشان هستند. یونس آثاری، اللهکرم استکی، سجاد استکی، محمدرضا اورعی، سلامان بربط، محسن باباصفری، مهران حسینی، سعید حیدریراد، مجتبی حیدرپور، علی رحیمیکازرونی، افشین صادقی، محمدامین فرهادی، مجتبی کرمیان، میلاد مسائلی، علی مهدیزاده، سیدعلیرضا موسوی، پویا نوروزینژاد و شاهو نصرتی نامهایی هستند که تحت هدایت علیرضا حبیبی در تاریخ این مرز و بوم ماندگار خواهند شد و حتی آن 2 نفری که خارج از فهرست 16 نفره بازی از روی سکوها سلام دادند.
آنها فارغ از نتیجه دیروز مقابل تیم چندملیتی قطر، منتخب برترین هندبالیستهای خریده شده جهان و اینکه آیا موفق خواهند شد جواز صعود به جامجهانی را کسب کنند یا خیر و حتی اگر اقدام غرورانگیزشان تبعاتی برای ورزش هندبال داشته باشد، خالق حماسهای ملی بودهاند که خلق آن ظاهرا آسانتر از پیروزی در یک نبرد نفسگیر ورزشی است اما چه بسا تصمیم به انجامش بسیار دشوارتر باشد، چرا که ممکن است موقعیتهای ملی و باشگاهیشان را در آینده به خطر اندازد.
دوشنبهشب که در برنامه «فوتبال برتر» به لطف اطلاعرسانی و روشنگری حیدر بهاروند، سرپرست فدراسیون فوتبال و دکتر علینژاد معاون وزیر ورزش مسلم شد پرونده محروم کردن فوتبال باشگاهی ما از میزبانی مسابقات آسیایی، نخستین گام از نقشه سیاسی در ادامه فشار حداکثری آمریکای ترامپ بر ایران و طراحی شده در لابیهای غربی- عربی است و تلهای برای محرومسازی فوتبال و چه بسا ورزش ملی، لازم بود جامعه ورزش ما اتحاد خود را علیه دشمن به نمایش بگذارد؛ فدراسیون فوتبال کویت که این پروژه را در ایافسی کلید زد. این خدمت هندبال به فوتبال نبود، بلکه سلام نمادین سپید و مشکیپوشان هندبال، تصمیمی بود که توسط خود این بچهها آن هم در موقعیتی پرتنش و سپید و سیاه برای کشورمان اتخاذ شده است؛ زمانی برای گرفتن تصمیمات سرنوشتساز و موقعیتی که تاریخ این مرز و بوم حکایت از اسطورهخیز بودن آن دارد و بزرگترین اسطوره نظامی ما از واقعه انقلاب اسلامی به این سو، فراتر از هر شخصیتی، وحدت همه ما بوده است.
بدون تردید در بازگشت به میهن تکتک این قهرمانان جوان روایت خواهند کرد که سلامشان نه الزاما نظامی به سبک افراطیهای نوعثمانی و پانترکیست، بلکه ادای دینی بوده به سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، قهرمان بزرگترین و دشوارترین میدانهای جهان. این سلام ثابت کرد «دست خدا» در انحصار اسطوره آرژانتینی که با آن از استعمار انگلیس انتقام گرفت، نمیماند.
دست خدا همین دست بچههای هندبال است به احترام دست جداشده قهرمانشان حاج قاسم سلیمانی.