دیدن برخی سریالها که موضوعاتی خاص را به عنوان محور فیلمنامه خود انتخاب کردهاند، حتی اگر تلخ هم باشند اما حال خوبی به بیننده میدهند، بویژه فیلمهایی که روایتگر داستانهایی حول محور، خانواده و جامعه امروز هم باشند. «از سرنوشت» که این شبها در کنداکتور پخش شبکه 2 سیما قرار دارد، هم در فاز اول خود نشان داد قابلیت جذب مخاطب را دارد و هم در سری دوم، همچنان مخاطبش را نگه میدارد، البته سریال بینقصی نیست اما لااقل در قصهپردازی و نیز معرفی بازیگران تازهکار اما کاربلد، حکایت از برنامهریزی جدی دارد. اینجاست که داستان گفتن آن هم به دور از اغراق از فضایی که عمده مخاطبان با آن غریب هستند، اتفاقا موجب کشش میشود. حکایتی از زندگی اقلیتی به اسم پرورشگاهی! برچسبی که جامعه به آنها میزند. «از سرنوشت» بویژه در فاز اول روایتگر داستانکهایی بود که کنار هم قراردادنشان بویژه با آن بازیهای بچگانه و باورپذیر از کاراکترها، توانست به دل بیننده سختپسند تلویزیون بنشیند. هر چند در فاز دوم، بیش از حد ریتم قصه کند شده است و حتی گاهی درجا هم میزند!
با این حال در مقام قیاس با خیلی از تولیدات همیشگی سیما، از کارگردانی قابل قبولی برخوردار است. محمدرضا خردمندان و علیرضا بذرافشان نشانههایی از سریالسازی نسبتا استاندارد را در «ازسرنوشت» نمایش میدهند.
هرچند باید دوباره تأکید داشت که وجود برخی کاراکترها در سریال پررنگ نیست و بود و نبودشان توفیری هم ندارد. کافی است قسمتهای ابتدایی سریال را یادآوری و آن کشش و جذابیت ابتدایی را با حال مقایسه کنید. توقع بیش از اینها بالا رفت اما کمکم دچار رکودی نسبی شد.
همچنان که متأسفانه در روند قصهگویی کمی این جذابیت از دست میرود؛ با این حال میتوان امیدوار به سریالی بود که لااقل در ظاهر جاذبه دارد و ساخته محترمی را از خود نمایش میدهد. البته این مجموعه فاز سومی هم دارد؛ منتها باید دید که نویسنده و کارگردان قرار است چه قصه و ساختی را وصله کار کنند که کمی با سرعت بیشتر و به شکلی گیراتر ادامه یابد تا دچار رخوت در دیالوگهای فعلی و داستانگویی نشود.
وجود چنین تولیداتی حکایت از این دارد که میتوان سریالسازی را امروزیتر کرد و دم از قصههایی زد که اتفاقا همین الان در جامعه وجود دارند. از این بابت که بیننده نیز بیشتر خود را درون این نوع سریالها میبیند.