رضا کردلو: «خلاف، ته تهش به توئونش(تاوان) نمیارزه»؛ این جمله را سعید نعمتالله در «زیر هشت» کاشته بود! جایی که قرار است شخصیت اصلی فیلم از عاقبت عمل خلاف باخبر شود اما به حرف حساب گوش نکند. «سه کام حبس» حکایت سه کام آخر و سیر نشدن خلافکار از عمل خلاف است، تا جایی که جان و ناموس و فرزند را هم در معرض خطر قرار میدهد! نه دلیل و منطق رفتن سراغ خلاف عینی است و نه انگیزه زن برای همراهی شوهرش در عمل خلاف. شاید سه کام حبس میخواهد «آینه عبرت» اواخر دهه ۹۰ باشد اما اینجا فقر مسأله فیلم نیست، چرا که شخصیت اصلی دارای شغل است، در این شرایط اقتصادی توانسته خانهای پیشخرید کند، ایدهآلهای طبقه متوسط کمکم دستیافتنی میشود و عامل خلاف، فقر نیست. فیلم در سطح میماند. نشان دادن سکانسهایی که در خیلی از فیلمهای قبلی ساخته شده با مضمون اعتیاد، مشابهش را دیدهایم (مثلا مواد خریدن دختران نوجوان و گروههای سنی مختلف) تلاش شکستخوردهای برای عمق بخشیدن به فیلم است. نقطه عطف اولیه خیلی دیر اتفاق میافتد و متاثر از آن، بحران دیر شکل میگیرد و زمان فیلم طولانی میشود. این را از بازخوردهای سالن نمایش هم میشد فهمید. تلخی بیش از حد و چیدن همه مصایب و بلایا در کنار هم برای تعمیق بحران- که احتمالا به دلیل کمبود قصه شاهد آن هستیم- از جایی به بعد غیر قابل تحمل میشود. خلأ فیلمنامه منطقی باعث شده استفاده از بازیگران حرفهای نیز کمکی به فیلم نکند. برخی دیالوگها که به موتیف بیشتر نقدهای اجتماعی نیز بدل شده، آزاردهنده به نظر میرسد.
مثلا در توجیه بیقانونی و عمل خلاف، این موضوع مطرح میشود که همه جا دزدیهای میلیاردی میشود! یا پراید و دلار گران شده است! فینال فیلم نیز بدون تعلیق و قابل پیشبینی اتفاق میافتد. اگرچه من به عنوان مخاطب همین عدم تعلیق را و سریع اتفاق افتادن فینال را بیشتر دوست داشتم، از بس که از تلخی مکرر خسته شدم. حضور نوزاد در سکانس قبل از پایان اوج بیرحمی کارگردان و علیه مخاطب است؛ یک پایان تلخ و یک تلخی بیپایان. فیلم دوم روز اول جشنواره، تداوم تلخی بیقاعده در فیلم اول بود. من اصلا این را که سامان سالور، کارگردان «سه کام حبس» در نشست خبری فیلم مطرح کرد که سینما آینه گرفتن مقابل جامعه است، اصلا قبول ندارم. این آینه حتی اگر صاف و صیقلی هم باشد، چه ربطی به سینما دارد. در روزگار ناخوش احوالی، آینه گرفتن مقابل جامعه چه فایدهای دارد اصلا. آن هم وقتی فیلم و فیلمساز در آینهسانی تخلف و تقلب میکنند. سه کام حبس آینه جامعه ما است؟ فیلم دوم روز اول، «قصیده گاو سفید» چطور؟ که یکی از صریحترین فیلمهای سالهای اخیر علیه قصاص است و در مسیر ضدیت با قصاص، از خشکسالی در منطق به ورطه دروغ و اغراق نیز میافتد. قصیده گاو سفید، شعارزده و غیرمنطقی، موردی خاص را بهانه زیرسوال بردن قاعدهای کلی میکند. قصیده گاو سفید با داستانپردازی و چیدن همه چیز در کنار هم، یک چالش اخلاقی خاص را طوری تعمیم میدهد که اساس ساختار دادرسی، قانون و حقوق انسانی زیر سوال رود. دستاویز کردن مسائل عجیب و غریب در نقد آزادیهای اجتماعی یا مسائل اقتصادی به جای طی فرآیند منطقی قصه هم مصداق بارز «ریختن قیمهها توی ماست» است. مثلا اینکه دختر همسایه درباره بیرون بردن سگش میگوید «اگر بیرون ببرمش میگیرنش»، یا شخصیت اصلی به یکباره از کارخانه اخراج میشود و میگوید «آنها که اعتصاب کرده بودند را بازداشت کردند و من را اخراج»! اینها فارغ از واقعیت داشتن یا نداشتن، چه ربطی به اصل قصه دارد. آن هم در فیلمی کاملا معمولی که منطق اصلا برایش مهم نیست.