printlogo


کد خبر: 216086تاریخ: 1398/11/16 00:00
نگاهی به کتاب «جانا» نوشته منصوره قنادیان
محرم و مین و من

مهدی خدادادی: مقدمه «منصوره قنادیان» نویسنده کتاب که زندگی شهید «محرم ترک»  نخستین شهید مدافع حرم و از بهترین‌های تخریبچی‌ها و خنثی‌کنندگان مین‌های دست‌ساز را روایت می‌کند، یادآور شعر «امیری اسفندقه»  است:
«چون باد رد شدیم از سیم خاردار
آن سوی معبریم مهتاب و مین و من»
سرگذشت از سرگذشتگان، انتهای مشخص و روشنی دارد، پس هنر نویسنده است که دستی بر سر و روی کلمات بکشد و سیرت زیبای آنها را روایت کند.
«محرم» می‌توانست خود راوی باشد و حتی زیباتر از آن، فهیمه – همسر محرم – این وظیفه را بر عهده می‌گرفت. در این صورت خواننده با غافلگیری‌های بیشتر روبه‌رو می‌شد. زیبایی زندگی این دو کمتر از باقی روایت‌های مشابه آن نیست اما نویسنده می‌توانست بار روایت را از دوش خود بردارد و به خواننده اجازه دهد از نمای زیباتری زندگی «محرم» را ببیند. هر چقدر اسلوب زندگینامه با رمان و داستان متفاوت باشد اما بدون جذابیت نوشتاری نمی‌توان از خواننده انتظار نشستن و ورق زدن مداوم کتاب را داشت.
اگر به «جانا»  از نظر سبک زندگی و زیست «محرم»  نگاه کنیم، خواست نویسنده محقق شده است. نگاه‌های باریک‌بینانه و دقیق «محرم» به مسائل زندگی، بیت‌المال، دوستی‌ها و دستگیری‌اش از اطرافیان، محبت به خانواده و پدر و مادرش، توسل و محبت اهل بیت و... را می‌توان در صفحات متفاوتی از کتاب پیدا کرد. 
«یک بار از سر کار آمد خانه. خواست لباس‌هایش را در بیاورد، دست کرد در جیبش و یک پرتقال از جیبش در آورد. نگاهش کرد. با دست محکم زد به پیشانی‌اش. فهیمه گفت: چی شده؟
- یه پرتقال از اداره آوردم توی راه بخورم، ولی یادم رفت. نباید تا خونه می‌آوردمش. حواست باشه یادآوری کنی فردا یه پرتقال ببرم اداره!
- سخت می‌گیری ها!
- همه چی باید سر جای خودش باشه. رعایت نکنم اول از همه خودم ضرر می‌کنم».
(ص95)
در کل روایت محرم‌ها روایت عجیبی خواهد بود؛ داستان‌هایی که آوینی سرچشمه‌اش را در کربلا می‌بیند؛ هر کس می‌خواهد ما را بشناسد، داستان کربلا را بخواند.
زندگی‌هایی که ریشه در محبت اهل‌بیت دارند و شاخه در آسمان امانت و امانتداری. باید جان برای جانا بماند؛ اگر که جان از او است و جانا او.

Page Generated in 0/0057 sec