حسن رضایی*: آدم وقتی در خودش غور میکند میبیند حرف زدن درباره عملکرد شورای نگهبان در تایید صلاحیت آقای روحانی از اول تا آخرش شاید... باشد. مطبوعه، وقتی حقوق خبرنگار ندارد، خرج وکیل و عدلیه و... که خب! حسابش روشن است. پس خانم معاونت حقوقی، دقت کن! مراد از... در جمله نخست، پیچیدگی و غامض بودن موضوع است! همین! سرخط گم نشود، پیش 3 نقطه بودیم، خلاصه! فعلا همان 3 نقطه! نقطه چهارم و بیخطرتر اما شاید تاب دادن زلف نحیف قلم از سمت اره و چکش اصحاب «نشکنیم قلمها را» به سوی همین شورای نگهبان در همان فقره تایید صلاحیت شیخ باشد.
1) شورای نگهبان حکما خوب میدانست آنچه حسن روحانی در باب مذاکره و معامله با غرب میگوید، خلاف بین و بلکه ضدصریح رهنمودهای حضرت امام(ره) در باب سیاست خارجی بویژه در ارتباط با جهانخواران و موکدا در فقره آمریکاست.
به روال عادت یا از باب مصلحتِ عادتشده اما قیف دقیق یا نادقیق شورا آنقدر گشاد بود که حالا همان حسن روحانی 7 سال است رئیسجمهور ماست، صبح جمعه هم باخبر شده که عجب! قیمت بنزین را 3 برابر کردهاند. همان کسی که با خنده شدید از آن تصمیم خطرناک با چند هزار میلیارد هزینه و چندین کشته و شهید حرف میزند اما حواسش به بعضی چیزها خیلی جمع است و دقیق، سر بزنگاه بلکه پیش از بزنگاه، واکنش دارد. دقت در چنین فقراتی طبعا نقش «کلید»ی در شناخت آقای رئیسجمهور خواهد داشت. حالا مثلا چه فقراتی؟! خب! دستتان را به من بدهید تا در کوچهباغ تاریخ، به 13 شهریور سال 73 برویم. آقای روحانی در تاریخ مذکور طی یک مصاحبه انقلابی با روزنامه همشهری، 3 سال پیش از بزنگاه مدنظر در بالا، نسبت به آن هشدار جدی داده است؛ 3 سال!
حالا بزنگاه چی هست؟ انتخابات! در انتخابات چه خبر است؟! قرار است دوره ریاستجمهوری مرحوم رفسنجانی تمام شود، لذا نظر آقای روحانی بر مادامالعمر شدن ریاستجمهوری ایشان از طریق دست بردن در قانون اساسی است: «قانون اساسی نوکر نظام و ارزش قانون اساسی آرای مردم است. انسانهای استثنایی و شایسته در قالب قانون نمیگنجند». قانون اساسی اما- مثل خود نظام و تمام اجزایش- نوکر مردم بود، نه نوکر نظام! لذا آرزوی آقای روحانی هرگز محقق نشد. تمایل به «در قالب قانون نگنجیدن» اما عادت خوبی نبود که آقای روحانی و برخی دیگر از همفکران آن روز و امروزشان دوست داشتند. به گواه تاریخ اما همین تمایل تدریجا به کنش سیاسی مرحوم رفسنجانی و آنها مبدل شد. برای شرح این فقره فعلا دندان روی جگر بگذارید تا به این بپردازم که «عبدالله نوری» هم در بزنگاه مدنظر میگفت: «بنده معتقدم نباید با استناد به منع قانون اساسی درباره تمدید دوره ریاستجمهوری آقای رفسنجانی، دستهای خود را ببندیم. از مردم میخواهم که به عنوان یک وظیفه و برای قدردانی از آقای رفسنجانی و استمرار برنامههای سازندگی و توسعه کشور نگذارند وی کنار برود!»
نوری ظاهرا شخصیت نظام و نیروی انقلاب بود، در اینجا ولی علنا از هدیه- بخوانید طعمه- بودن ریاستجمهوری برای قدردانی از آقای هاشمی سخن میگفت! مرحوم هاشمی هرگز به صورت علنی با آن مسأله همراهی نکرد ولی تا 2 سال بعد از آن تاریخ هم، مخالفتی با آن اظهار نکرد! سال 75 اما بعد از اینکه حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای صراحتا مخالفت خود را با چنان تغییری در قانون اساسی مطرح کردند، مرحوم هاشمی هم در جمع ائمه جمعه سراسر کشور آن را به صلاح کشور ندانست! وقایع سال 76 اگر چه تماما باب میل حسن روحانی پیش نرفت اما خیلی هم بد نبود و در حقیقت، نوعی از این جیب به آن جیب محسوب میشد. مسأله فرقی نکرده بود، دولت خاتمی تماما ادامه همان نگاه هاشمی در سیاست و اقتصاد بود. بعدها مرحوم هاشمی در حوزه فرهنگ هم به نگاه حاکم در دولت هفتم و هشتم نزدیک شد تا همان اندک دلگیری آقای روحانی، همفکرانش و مرحوم هاشمی هم احتمالا رفع و رجوع شود!
2) سال 84 اما واقعا بزنگاه اصلی مدنظر در پاراگرافهای قبلی فرارسیده بود و قرار بود هاشمی واقعا رئیسجمهور نباشد! مردم به هر دلیل، فرد دیگری را انتخاب کردند. مردمی که یک بار در انتخاب خاتمی، به هاشمی «نه» گفته بودند، این بار در یک انتخابات 2 مرحلهای به شخص خودش یک «نه» بسیار شدیدتر میگفتند. واکنش آن مرحوم اما گویی در سال 73 ریشه داشت. چنانکه در متن بیانیه خود پس از دور دوم انتخابات با طرح تلویحی ادعای تقلب، نوشت: «بنا ندارم درباره انتخابات، شکایت به داورانی که نشان دادند نمیخواهند یا نمیتوانند کاری بکنند ببرم و شکایت خود را فقط همانند مورد قبل در دادگاه عدل الهی مطرح میکنم!» وزارت کشور دولت خاتمی انتخابات را برگزار میکرد، مرحوم رفسنجانی اما چون مردم انتخابش نکردند، توهم تقلب داشت، حتی در دور اول! بخشی از بیانیه مرحوم بعد از دور اول انتخابات: «...کجسلیقگیها و بددلیهای برنامهریزیشده... در متن برگزاری انتخابات به برخی دخالتهای سازمانیافته در هدایت آرا انجامید و معلوم نیست این رویه ناصواب اگر نهادینه شود، رو به کجا خواهد برد؟»
3) سال 88 اما دورافتادگان از صندلیها دیگر طاقت نداشتند و رسما به جنگ و کودتا علیه رای مردم، قانون اساسی و اصل نظام آمده، جمهوری حاصل از خون 300 هزار شهید را تا لبه پرتگاه سقوط بردند. مصداق بارزی از این ضربالمثل که دیگی که برای من نجوشه... کسی نمیداند اگر سال 73 به آن حرف آقای روحانی گوش کرده بودیم، کشور کمتر آسیب میدید یا صرفه با همان شورش خائنانه و خسارتبار سال 88 بود؟!
این را اما میدانیم که وقتی سال 92 حسن روحانی با 7/50 درصد آرا به ریاستجمهوری رسید، با آنکه دولت احمدینژاد مجری انتخابات بود، مرحوم هاشمی حتی طرح شائبه تقلب در انتخابات را هم نمیپسندید چه رسد به تاکید معمول بر قطعی بودن آن! مرحوم مذکور اسفندماه 92 سخن قابل تاملی در همین زمینه دارد: «انتخابات 76 بسیار سالم و عادی مثل همین انتخابات آخر- انتخابات 92- برگزار شد!» آقای روحانی این روزها حسابی از دست همان شورای نگهبانی که ذکرش در خط اول آمد، شاکی است یا حداقل اینگونه نشان میدهد! حالا دلیل؟! چون میخواهند یک جناح را حذف کنند! کدام جناح؟! جناح من! ورای راست و دروغ این سخن، به نظر میرسد مسأله حمله به انتخابات و شورای نگهبان باز هم در همان سال 73 ریشه دارد. اگر آقای روحانی، خلف صالحی برای مرحوم هاشمی باشد طبعا تنها باید همان انتخاباتی را تایید کند که خودش و تیمش برنده باشند. مثلا کسی شنیده ایشان درباره ریاستجمهوری 92 و 96 یا مجلس و شوراها در اسفند 94 «انقلت» داشته باشد؟! حالا اما کار به جایی رسیده که رئیسجمهور خود به عنوان مجری انتخابات، با هشتگ انتخابات تشریفاتی توئیت میزند! بعید است آقای رئیسجمهور از نظرسنجیها درباره محبوبیت دولت و شخص خودش در متن مردم بیخبر باشد؛ مگر آنکه آن را هم بخواهد صبح جمعهای متوجه شود(!) لذا ظاهرا آقای روحانی باز هم به پیشواز آن بزنگاه مدنظر رفتهاند. حتی با حمله به اصل انتخابات و شورای نگهبان. اسم این کار اما هر چه باشد، دموکراسی نیست آقای روحانی!
* کارشناس سیاسی