برخی نویسندگان و منتقدان سینمایی معتقدند فیلمسازان مؤلف سینمای ایران نتوانستهاند توقعات را برآورده کنند
محمدرضا کردلو: «چطور بود؟» این سوالی است که بعد از تماشای هر فیلم، اهالی رسانه از یکدیگر میپرسند و جوابها حول و حوش متوسط، معمولی و افتضاح میچرخد. چند روز پیش این موضوع مطرح شد که آیا به خاطر حداکثر 7-6 فیلم خوب و متوسط، مجبوریم تماشای بقیه فیلمهای ضعیف و البته بد را تحمل کنیم؟
در این بین و در میان آثار بشدت کلیشهای، بیقصه، بیقهرمان و معمولی به جهت تولید، حتی فیلمسازان مولف و سرشناس آنگونه که باید انتظارها را برآورده نکردند. از مجید مجیدی و ابراهیم حاتمیکیا تا مسعود کیمیایی. با احترام به مسألهمندی فیلمهای این 3 نفر، کیفیت و سینمای اینها، نتوانسته نگاه عموم منتقدان و نویسندگان سینمایی را به خود جلب کند. اگر چه برخی مخالفتها مثلا با ابراهیم حاتمیکیا از جنس نقد و تحلیل فیلم نیست و بیشتر منشأ سیاسی دارد اما فارغ از این حواشی، وقتی فیلمها را از جنبه سینمایی و مضمونی بررسی میکنیم به این نتیجه میرسیم که «خورشید»، «خروج» و «خون شد» در عین دغدغهمندی، مسألهمحوری و نگاه انسانی که کمتر در سینمای امروز ایران به آنها توجه میشود اما عقبتر از دیگر آثار فیلمسازانشان هستند. از این منظر سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر را شاید بشود سال برآورده نشدن انتظارها دانست. «خروج» دیشب در پردیس رسانهها به نمایش درآمد و حاتمیکیا برای دفاع از فیلمش در نشست خبری این فیلم که شلوغترین و پرالتهابترین نشست خبری جشنواره سیوهشتم بود، حاضر شد. فارغ از مواجهه خبرگزاریهای دولتی که عمدتا نگاه توهینآمیزی به نفس فیلم ساختن حاتمیکیا داشتند، برخی سوالات دیگر معطوف به این گزاره بود که چرا فیلم به قوت فیلمهای پیشین حاتمیکیا نیست. و البته سوال خود من «که این چه پایانبندیای بود؟ که به سینمای شما نمیآمد». برخی سکانسها را هم که اصلا نمیتوانید باور کنید از سکانسهای فیلم حاتمیکیاست. سوالات خبرنگاران هم عمدتا پیرامون همین «وضعیت» بود. جواب حاتمیکیا هم البته شفاف بود که او را نباید با گذشتهاش مقایسه کنند و او همینی است که روبهروی اهالی رسانه نشسته است. حاتمیکیا در پاسخ به برخی انتقادات عبارت قابل تاملی گفت: «به من میگویند دههات گذشته، جمله خودم را به خودم پس میدهید؟»
این اتفاق البته میتواند نقطه عطفی در مواجهه رسانهها و فیلمهای سینمایی باشد. همراه با پذیرفتن این نکته که فیلمسازان بزرگ دنیا نیز افت و خیز و بالا و پایین داشتهاند اما آیا باید مواجهه قهری با سینماگران داشت و آنان را افسرده و طرد کرد؟ از آن طرف آیا سینماگران ما ظرفیت نقدشنویشان را افزایش خواهند داد؟ پاسخ به این سوالات همان چیزی است که به بقای سینمای مسألهمحور کمک خواهد کرد.
در کنار «خروج»، تازهترین فیلم مجید مجیدی یعنی «خورشید» هم چنگی به دل نمیزند و بهرغم فضاسازیهای خاص و پرزحمت و تصویربرداری کمنظیر هومن بهمنش، چفت و بست داستانی مناسبی ندارد. پراکندگی قصههای فرعی و به پایان نرسیدنشان (که به خط سیر اصلی داستان کمکی نمیکنند)، معلق بودن شخصیتها و بیخبری از عاقبتشان و پایانبندی پایینتر از حد انتظار «خورشید»، همه دستبهدست هم دادهاند تا فیلم مجیدی هم فیلم متوسطی باشد که در موعد اکران مورد استقبال مردم قرار نخواهد گرفت البته امیدوارم من اشتباه کرده باشم. مجید مجیدی در «خورشید» به فضایی که به آن تعلق دارد، بازگشته است و حضور کودکان در فیلم یادآور سکانسها و فضاسازیهای بچههای آسمان و آواز گنجشکهاست. بدوبدوهای ابتدایی کودکان و افتتاحیه (که جذابترین بخش فیلم است) شما را برای تماشای فیلمی خاص سینمای مجیدی امیدوار میکند اما در ادامه توی ذوقتان میخورد و از اینکه تا ساعت 2 بامداد پای «خورشید» نشستهاید، کمی متاسف میشوید. ریتم و ضرباهنگ کار تند است اما به جهت تکثر قصههای فرعی و موازی، این ریتم در خدمت داستان قرار نمیگیرد. فیلم نه تلخ است و نه امیدوارکننده و واقعا فیلمی معمولی است و در میان همه این اتفاقات معمولی بازی کودکان نابازیگر است که کمی فیلم را سرپا نگه میدارد، بویژه خواهر و برادر افغانستانی که توانستهاند فیلم مجیدی را زنده کنند. جنبههای معمایی «خورشید» هم احتمالا متاثر از فضایی است که نیما جاویدی در «سرخپوست» نیز تجربه کرده است. قصههای فرعی اما باعث شده همین وجه معمایی نیز به محاق برود. فیلم آنقدر تلاش کرده همه حرفها را بزند که از زدن حرف اصلیاش بازمانده است و همه اینها در کنار هم کمی دور از انتظار است؛ دور از انتظار ما از سینماگران مولف سینمای ایران.