printlogo


کد خبر: 216325تاریخ: 1398/11/23 00:00
نگاهی به مجموعه ‌شعر «زیر درخت آفتاب» از م.مؤید
شعر مدرن مذهبی

ضیاءالدین خالقی: برای آنانی که حسین مهدوی (م.موید) را نمی‌شناسند، می‌گویم که او شاعری است مذهبی و شعرهایش سرشار از نشانه‌های دینی و مذهبی؛ در عین حال سرشار از ویژگی‌های شعر مدرن ایران. البته او را نمی‌توان در گروه شاگردان اصلی نیما یوشیج قرار داد؛ در گروه شاعرانی نظیر فروغ، اخوان، شاملو، سپهری، آتشی و...، بلکه می‌توان در دسته و گروهی که بعد از نیما یوشیج، شعار عبور از نیما را سر داده‌اند قرار داد؛ در دسته و گروه موج نو و شعر حجم:
«آوای شبانگاهی/ به خاموشی طنین دارد/ گیاهان آشنا/ در گرمای آن به سر می‌برند/ در دمای بخار نفس‌هاشان/ برآمد خستگی گذشتن از گدار روز/ و روز در نیمه‌ دیگر مهتاب/ بی‌گمان شیهه می‌کشد».
البته دسته و گروهی که «م.موید» هم به لحاظ دسته‌بندی زبانی و شعری در آن گروه‌ها می‌گنجد، بی‌تاثیر از انقلاب ادبی نیما نبوده و نیستند اما راهی دیگری را برگزیدند؛ گروه‌هایی که به نیما احترام می‌گذارند و شعر و انقلاب ادبی‌اش را ارج می‌نهند و نه مثل هوشنگ ایرانی که درست در اوج شکل‌گیری کار نیما، شعار پیشرو بودن خود را و پس‌رو بودن نیما را سر داد و در نهایت از قافله‌ خود هم جا ماند!
آری! م.موید شاعری مدرن و در عین حال مذهبی است. او شاعر شعرهای سپید است؛ شعرهای سپید گنگ با تعابیر عجیب دور از ذهن و صفت و موصوف‌های پشت‌سر هم گیج‌کننده که گاهی از سر اتفاق در قالب شعر نیمایی می‌گنجند و گاه به‌طور استثنایی، در شعر کلاسیک؛ شعرهای کلاسیک پرشور، پرطنین، با ضرباهنگ‌های تند و با لحنی که حماسی ‌بودنش بر عنصر احساسی و عاطفی آن می‌چربد:
«از تو مهتاب سیراب گشته
تاب دیده ز تو ناب گشته
چشم تو مدّ خیزاب درد است
هر که از آن گُذر کرد مرد است
چشم نه قتلگاه صبوران
طرحی از خانمان‌های ویران
طرح نوشیدن و تشنه‌کامی
تشنه‌ مردن به دست حرامی
این خرابی که هر جام بگرفت
چشم نرگس ز تو وام بگرفت
ای که از لاله‌سانان عیارت
با چنین غم‌نشینی چه کارت
بود نابوده بودم تو بودی
من گرفتی ز من، خود نمودی...»
شعرهای نیمایی «م. موید» نیز روشن‌تر و وضوح بیشتری دارند. اتفاقاً م. موید در ابتدای شاعری پس از مبتدی ‌بودن، اشعار نیمایی بیشتری می‌سروده و اینک اما کمتر:
«لبش/ به لهجه‌ الکل/ شیرین./ دلش/ هجای قامت آتشفشان/ و شعله/ تا/ خرمن/ تمام فاصله‌ چشم اوست/ تا/ چشمم./ فرونهاده‌/ خشمم/ که ماندگارم/ در لوت./ به روزگارم/ فرتوت./ اسیر لحظه و/ قربانی/ چنان که دانم و دانی./ کجا بکوبم کوبه/ کجا گذارم سر/ که رهسپار خرامان/ به سمت قالی ایران/ میان معبر جنگل/ نشسته/ خسته/ حیران./ گذر نموده/ کجاوه./ سفر نموده/ دلبر/ و غم/ چنانش ریشه/ که مانده/ سبز/ همیشه./ در این/ شبانه‌ تار/ و پشت این در بسته/ محال باشد دیدار/ محال باشد دیدار».
اگرچه شعرهای م. موید، خاصه شعرهای سپیدش را باید شعرهای القایی و نه شعرهای مفهومی دانست. شعر القایی شعری است که ممکن است تنها حسی را به مخاطب القا کند یا اینکه حسی و فضایی عاشقانه یا عارفانه یا حتی معنایی را نیز القا کند؛ معنایی که شاعرانه است و مستقیم به بیان نمی‌آید. در واقع بخشی از شعرهای ناب چنین حال، وضع و قابلیتی دارند. البته این به آن معنا نیست که همه‌ اشعار «م. موید» که القایی هستند، پس همه نابند. نه، بلکه اشعار او خود را در این فضا قرار می‌دهند که ممکن است به شعری خوب یا ناب تبدیل شده یا نشوند: 
«شب وزش/ شاید بوزد بر چهره‌ام/ رویای دیرپا/ رودی آرام بنوازد/ نشانی از گوشه‌ چشم پیش از فروچکان باران/ در این روز خجسته‌ تاریک/ درخش شب‌تاب‌ها فراسویند/ مانداب/ سخنی تازه شنیده است از باران/ که پچ‌پچی دیرینه است/ شاخساران نخل/ گرده‌ پنهانی می‌پراکنند/ روشن و نوشینی زرین...»
با این ‌همه، بیش از یک دهه است که شعرهای «م. موید» به سمت نوعی ساده ‌شدن پیش می‌رود؛ نوع ساده ‌شدنی که مختص و از آن اوست. یعنی شعرهایی که باز هم القایی است اما سطرهایش ساده و روشن‌اند و گنگی ندارند، خاصه وقتی که شعرها کوتاه هستند و عاطفی؛ شعرهایی که در سوگ مادر خود، مادر دوستش و نیز بیژن الهی سروده از این دست و از این دسته‌اند.
شعرهای «م. موید» مثل شعرهای یدالله رویایی و احمدرضا احمدی ممکن است برای مخاطبان حرفه‌ای حتی 80 درصدش گنگ باشد اما آن حدود 20 درصدی که از اشعار این 3 تن قابل حس و درک و دریافت است، گاه چنان درخشان هستند که می‌توان تعدادی از آنها را به لحاظ زیبایی‌شناسی هنری، از نمونه‌های درخشان شعر امروز دانست. 
با این ‌همه، مجموعه‌شعر «زیر درخت آفتاب»، آن دفتر شعری نیست که از م. موید انتظار می‌رفت و نمی‌توان آن را از مجموعه‌های درخشان او دانست. «م. موید» برخلاف گذشته، در دهه‌ 80 (کمتر) و 90 تقریباً هر 3-2 سال در میان، یک مجموعه چاپ کرده است که دفتر «درخش» در این میان، یکی از بهترین‌هاست که من تنها بر 20 صفحه‌ اول آن نقدی مفصل نوشتم که در «هفته‌نامه‌ کتاب خبر» نیز چاپ شد.
مجموعه ‌شعر «زیر درخت آفتاب»، نیز در 149 صفحه توسط انتشارات فصل پنجم منتشر شده است. اغلب اشعار این دفتر سپیدند و لحن‌شان کم‌وبیش به سمت سادگی می‌رود؛ همان نوعی از سادگی که در شرحش اندکی سخن گفتیم. مثلا همین نامی که شاعر بر مجموعه‌اش گذاشته، برخلاف گذشته، نامی است که در ردیف و دسته‌ زبان‌های ساده قرار می‌گیرد؛ یعنی بافت جمله ساده است اما تعبیرش سخت و دیریاب: «زیر درخت آفتاب»، تعبیری که تصورش سخت و دور از ذهن است اما معنایش راحت و دریافتش آسان است. یعنی درختی که خاصیت و ماهیتی آفتابی داشته باشد، قابل تصور است اما ملموس و عینی نیست. یکی از آن شعرهایی که در سادگی خود توامان گنگی و روشنی، توامان نامفهومی و فهم روشن است و بسیار هم شاعرانه و اتفاقاً بار شاعرانه و سادگی تعابیر و تصاویرش بهتر و بیشتر است، بخشی از شعری است که در ذیل می‌آید. در واقع م. موید، از پس آن سخت‌گویی و گنگ‌سرایی، اینک به نوعی سادگی مبهم و پرایهام رو آورده که گاه ملموس و عینی است و تقریباً آن روی سکه‌ شعرهای پیشین م. موید است: 
«هم‌آواز توأم در خاموشی/ پای هیچ‌کس/ به ماه سرخ‌پوستان نخواهد رسید/ آن ماه دور از دسترس/ پلنگ را/ پرت کرد از کوه/ و مجنون را/ مجنون نامید/ و گرنه نام او مجنون نبود/ و نمی‌توانست نیمه‌شبان/ از گدار رود مشتعل/ بگذرد/ همان ماه/ که به تاب آن/ مهتاب/ می‌گویند/ و می‌توان در آن/ با چشم رویا/ نرگس ایرانی را دید/ و با گوش رویا/ برآمد پگاه را شنید/ پای هیچ‌کس/ به ماهی که مادرم/ با او سخن می‌گفت/ نخواهد رسید...»
مدرن‌اندیشی و تغزل یا حضور عنصر عاطفی در مدرن‌اندیشی، از دیگر وجوه شعر «م. موید» است که اگر به روشنی در چشم و ذهن مخاطبان خاص شعر او بنشیند، بی‌شک به توقع درون و آن ایرانی‌شان تلنگر زده، جذب‌شان می‌کند؛ آن هم با فخامت و فصاحت و شوری که ذاتاً در شعر م. موید نهفته و آشکار است:
«و انحنای چشم آهو همان انحنای چشم نرگس است/ در ربایش دل/ و من هنوز/ به سپیدی گله می‌نگرم...»
این تغزل که عاطفی ‌بودن را نیز در خود دارد، گاه نیز درونی است و خطاب به کسی نیست:
«و هنوز ایستای هنوزم/ ربوده‌ شده‌ طعم شیرین اندوه/ در پگاه بارانی/ آن جای گستره‌ درون/ سرزمین بی‌کران خیال/ جاپاهای اندکی مانده‌اند...»
گاهی نیز این تغزل، شکل نیایش به خود می‌گیرد؛ خاصه آنکه بن‌مایه‌ تفکر و اندیشه‌ «م. موید» مذهبی هم هست و حتی ردپای موسیقی ادعیه را در اغلب شعرهای او، بویژه شعرهای دهه‌های 60، 70 و 80 وی بهتر و بیشتر می‌توان دید:
«با هر نام و با همه‌ نام‌ها/ می‌توان تو را خواند/ به همه‌ زبان‌ها نیز/ گرچه با هم ناسازند/ و با خاموشی‌ها نیز/ که هم‌ساز می‌نمایند/ ......./ نام تو/ دمیدن در آتشدان‌های رو به خاموشی است/ تا بازآمد گر گرفتن/ بیداری پروانه/ رویا نیست...»

Page Generated in 0/0069 sec