printlogo


کد خبر: 216641تاریخ: 1398/11/30 00:00
داستان اختلاف 2 بینش در جمهوری اسلامی

 فاطمه صابری*: شهید بهشتی 22 اسفندماه 1359 در نامه‌ای محرمانه به امام خمینی(ره) به «اختلاف 2 بینش» در اداره امور جمهوری اسلامی اشاره و تأکید می‌کنند: «اگر این اختلاف بینش در ادار‌ه امور جمهوری اسلامی ادامه یابد، نه کارهای جاری مردم سر و سامان پیدا می‌کند، نه مشکلات موجود دینی و فرهنگی، اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی این مردم رنج‌دیده و محروم و ایثارگر با سرعت و قاطعیت کافی حل می‌شود، و نه می‌توان برای آینده، طرح‌های اصیل اسلامی ریخت و به مرحله عمل درآورد؛ و تنها راه را برای نفوذ بی‌مبالات‏ها یا کم‌مبالات‏ها در همه سطوح مدیریت امت اسلامی و حاکم شدن آنها بر سرنوشت انقلاب هموار می‏سازد».1  این نامه مهم و قابل تأمل چند ماه بعد با ترور ایشان و حاکم شدن سایه‌ جنگ بر کشور، گویا در بایگانی اسناد انقلاب به فراموشی سپرده می‌شود و پرونده «اختلاف بینشی» در جمهوری اسلامی نه‌تنها مختومه نمی‌شود، بلکه در هنگامه آمدن و رفتن دولت‌ها، همچون آتش زیر خاکستر در هر دوره شعله‌ور می‌شود و با ظهور دوقطبی‌های غیراصیل، «گفتمان اصیل انقلاب اسلامی» و دوقطبی «انقلاب-استکبار» را با چالش مواجه می‌کند. 
 
* سرانجام دوقطبی‌های کاذب
در دهه 60 فضای جامعه به‌واسطه «دوگانه انقلابی و ضد انقلابی» معنا و تعریف می‌شد، که طیف‌های مختلفی از گروه‌های شبه‌مارکسیستی یا شبه‌اسلامی چون مجاهدین خلق و سلطنت‌طلب‌ها و گروه‌های تجزیه‌طلب قومیتی و... را دربر می‌گرفت اما به‌تدریج، این دوگانه کنار نهاده شد و دوگانه‌های دیگری از جمله دوگانه «انقلابی و غیرانقلابی» از همه برجسته‌تر شد. 
جریان غیرانقلابی که چند طیف مختلف را در دل خود دارد، «انقلاب اسلامی» را امری مقطعی، موقتی، تک‌مرحله‌ای و دفعی برمی‌شمرند، که در 22 بهمن 57 به پیروزی رسید و آنها همین تاریخ را، نقطه پایان انقلاب هم به‌شمار می‌آورند. آنها معتقدند پس از سقوط حکومت پهلوی، باید انقلاب را «تمام‌شده» فرض کرد و به‌طور کامل، از شرایط و مقتضیات انقلابی، خارج شد. بعد از اختلاف بینش میان جریان‌ موسوم به «خط امام» با جریان «دولت موقت» به نخست‌وزیری «مهدی بازرگان» و نیز اختلاف «ابوالحسن بنی‌صدر» با «جریان حزب‌اللهی» بر سر اتمام و استمرار انقلابی‌گری در اداره امور جاری کشور، این تفکر و نگرش به انقلاب اسلامی در دهه‌های بعد از جنگ نیز با نفوذ تصمیم‌سازانی غیرانقلابی در دولت‌های مستقر در جمهوری اسلامی ادامه پیدا کرد، و آنها توانستند با شیبی ملایم و حرکتی خزنده، خطوط قرمز انقلاب را، در چند راهبرد مشخص و نهایی، یکی پس از دیگری نادیده بگیرند. تلاش‌های این جریان غیرانقلابی معطوف به چندین محور مهم بود: 
1- نفی استمرار «انقلابی‌گری» با القای یکی بودن آن با «تندروی»، «افراطی‌گری»، «احساسی‌گرایی» و... .
2- طرح مفاهیمی چون «اصلاح‌طلبی» و «جامعه مدنی» به جای «انقلابی‌گری» و «جامعه انقلابی» با طرح این شبهه که جامعه انقلابی تهی از انضباط، نظم، وحدت، قانون، مدیریت و سازندگی است.
3- بر اساس دوگانه «نهضت» و «نهاد»، باید «نظام جمهوری اسلامی» را جایگزین «انقلاب اسلامی» دانست تا با تفسیری از سیرت نظام، بتوان با آن انقلاب اسلامی را درون نظام بین‌الملل هضم کرد؛ و از این به بعد «جمهوری اسلامی» بر اساس چارچوب‌ها و قواعد حاکم و جاری در نظام بین‌الملل، جایگاه خود را تعریف کند و تعاملاتش را بر اساس اعتبار و توان سیاسی، علمی و اقتصادی خود شکل دهد.2
4- صرف‌نظر کردن از برخی «اصول و مبانی و پایه‌های اصلی انقلاب» همچون استقلال‌خواهی، ظلم‌ستیزی، استکبارستیزی و عدالتخواهی با این ادعا که این موارد نافی «عقلانیت» است.
اما باید پرسید چرا بعد از یک دهه از عمر انقلاب، در همان ‌زمان که رویش‌ها جدید انقلابی در حال جوانه زدن هستند، برخی افراد مؤثر انقلاب کم‌کم از «مکتب امام» و دوقطبی اصیل «انقلاب-استکبار» فاصله می‌گیرند؟ بهتر است برای پاسخ به این سؤال به اوایل دهه 60 سفر کنیم، همان دهه مهم و مملو از شیفتگان و تربیت‌شدگان مکتب خمینی؛ دهه‌ای بی‌نظیر در تاریخ معاصر ایران که انسان‌های متفاوتی را از دل خود متولد کرد ولی متأسفانه جمع کثیری از این انسان‌ها توسط منافقین و جنگ تحمیلی صدام، شهید شده و از میان ما رفتند و استمرار فکر و اندیشه نهفته در انقلاب اسلامی را با خلأ نیروی فکری و فیزیکی تراز انقلاب مواجه کردند. اما در میان این تربیت‌شدگان مکتب خمینی، افرادی نیز بودند که شیفته انقلاب و امام بودند ولی علت حضورشان تنها و غالباً «غلیان احساسات جوانی و شور انقلابی» در جامعه بود؛ « همان دانشجوی مسلمان که دانشگاه را فتح کرد، لانه جاسوسی را فتح کرد، اما خودش از درون مغلوب شد... چراکه دچار ضعف تحلیل و محتوا بودند؛ ...هیجانات بر آنها حاکم بود، آن‌ هم خیلی تند... واقعاً ارتدکس بودند... و برای همین در یک نقطه حساسی ضربه خوردند».3  
اما در همین مقطع حساس تاریخ انقلاب که «شیفتگان جوان خمینی» به 2 دسته هیجانی و مکتبی تقسیم می‌شدند، شاهد هستیم برخی «خواص اول انقلاب» هم‌ مجمعی به نام «مجمع عقلا» در مجلس شورای اسلامی راه انداخته و در آنجا از «بر سر عقل آوردن انقلاب» و اتمام جنگ تحمیلی سخن می‌گویند؛ که این گفتمان مخالفت جدی امام(ره) را به همراه می‌آورد. اما سرانجام این‌ عقلایی که خود را صاحب «شعور انقلابی» می‌دانستند و شعارهایی چون «جنگ جنگ تا پیروزی» را در «شور انقلابی» منحصر می‌دانستند، در سال‌های پایانی جنگ، زمینه‌ها را برای  تصویب قطعنامه 598 در شورای امنیت سازمان ملل آماده کردند و اینگونه با پایان یافتن جنگ و نیز با رحلت امام خمینی(ره) و فروکش کردن «هیجانات و احساسات انقلابی»، برخی جوانان و دانشجویان و خواص انقلاب‌کرده طی دهه‌های بعد از انقلاب به «آدم‌های پشیمان، خسته و آدم‌های هوسی- که با هوس، حرکتی را انجام می‌دهند، بعد دنبال زندگی راحت خودشان که می‌گردند، هوس‌های‌شان عوض می‌شود – تبدیل شدند».4 و این غفلت میان برخی از افراد مؤثر در انقلاب و نظام جمهوری اسلامی باعث شد کم‌کم زمینه‌ها را برای جابه‌جایی دوقطبی انقلاب- استکبار با گفتمان‌‌های وارداتی، که در سازوبرگ‌های جدیدی در فضای کشور بازتولید و در جامعه ترویج می‌شدند، ایجاد کنند. 
 
* چرا انقلاب اسلامی به دولت جوان حزب‌اللهی نیازمند است؟
دوقطبی«چپ و راست اسلامی»، دوقطبی «اصلاح‌طلبی- اصولگرایی»، دوقطبی«عدالتخواهی- توسعه‌گرایی» یا «فقرا- اغنیا»، دوقطبی‌های غیراصیل بودند که همگی در اندیشه‏ها و برداشت‏های بینابین اسلام و گفتمان‌های رایج در جهان امروز شکل گرفته‌اند. همان نکته مهم و روشنگرانه‌ای که شهید بهشتی در نامه‌ای محرمانه به امام خمینی(ره) از آن پرده‌برداری کرده و در آن نامه می‌نویسند: «دوگانگی موجود میان مدیران کشور بیش از آن که جنبه شخصی داشته باشد، به اختلاف 2 بینش مربوط می‏شود. یک بینش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادی که در عین زنده بودن و پویا بودن، باید سخت ملتزم به وحی و تعهد در برابر کتاب و سنت باشد، بینش دیگر در پی اندیشه‏ها و برداشت‏های بینابین، که نه به‌کلی از وحی بریده است و نه آن‏چنان که باید و شاید در برابر آن متعهد و پایبند، و گفته‏ها و نوشته‏ها و کرده‏ها بر این موضوع بینابین گواه».
این روایت مختصر از داستان «اختلاف 2 بینش» در جمهوری اسلامی بود که سرانجامش ظهور دوقطبی‌های غیراصیل در این 40 سال بود؛ اما همان‌طور که رهبر انقلاب در دیدار رمضانی خود با دانشجویان مطرح کردند، داستان غصه‌های موجود تنها یک راه‌حل دارد و آن روی کار آمدن «دولت جوان حزب‌‌اللهی» متخصص و متعهد به دوقطبی اصیل انقلاب- استکبار است، تا بار دیگر دولت جوان حزب‌اللهی، «قطار تازه‌نفس انقلاب» را در همان ریل و مقصد نهایی که امامین انقلاب سال‌ها پیش روی ما قرار دادند و شهید حاج قاسم سلیمانی با شهادتش بار دیگر آن را برای ما عینی و اثبات کرد، به حرکت درآورد و مردم را از دوقطبی‌های غیراصیل و کاذب، که ارمغانی جز خستگی و دلزدگی ندارد و تنها زمینه‌ساز شکنندگی جامعه ایرانی می‌شوند، دور کند. 
*دانش‌آموخته ارشد فلسفه اخلاق
--------------------------------
پی‌نوشت‌ها
1- نامه تاریخی شهید بهشتی به امام خمینی(ره) در جریان غائله بنی‌صدر در تاریخ 22/12/1359
2- روحانی، حسن؛ « ثروت ملی یا قدرت ملی» فصلنامه راهبرد؛ شماره سی‌ونهم؛ بهار ١٣٨٥، ص 13
3- بیانات رهبری در دیدار دانشجویان- 17/3/1396  
4- بیانات رهبری در دیدار دانشجویان و دانش‌آموزان- 8/8/1387  

Page Generated in 0/0060 sec