جشنواره سیوهشتم فیلم فجر را میتوان به خاطر نادیده گرفتن فرامرز قریبیان «ضدقهرمان» نامید
گروه فرهنگ و هنر: «این نگاه، خود سینماست»؛ این تعبیری بود که نوید محمدزاده درباره تصویر اولی که روی پوستر فیلم «خروج» آمد، نوشت و آن را منتشر کرد. پوستری با تصویری از نقش «رحمت بخشی» در فیلم «خروج» با بازی فرامرز قریبیان؛ بازیگر سرشناس سینمای ایران که پس از 7 سال با حضور در فیلم حاتمیکیا یکی از مهمترین نقشهای سینمایی این سالها را ایفا کرد و در میان نامزدهای سیمرغ بلورین سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر قرار گرفت. در نهایت اما به شکل عجیبی نادیده گرفته شد و با وجود اینکه در نشست خبری اعلام کرده بود «خروج» آخرین فیلم در کارنامه سینماییاش است، توجهی به وی نشد، در حالی که در شمایل یک قهرمان به میدان بازیگری بازگشته بود.
«رحمت بخشی» در خروج اگرچه شباهت فیزیکی به هیچکدام از قهرمانهای قبلی حاتمیکیا ندارد اما همه مولفههای یک قهرمان اصیل را دارد. بازی برجسته و قابل تامل البته نقش را فراتر از آنچه بوده، بالا کشیده و آن را از دیگر شخصیتهای فیلم متمایز کرده است. پیشتر هم البته گفتیم قریبیان بخوبی نقش یک قهرمان/ پیرمرد را در 78 سالگی ایفا کرده است و ندیدن این اتفاق، از بازی قریبیان شگفتانگیزتر است.
اما چرا میگوییم باید فرامرز قریبیان دیده میشد و بازیاش از سوی مدیریت و داوران جشنواره تحسین میشد؟ بتازگی مسعود فراستی در انتقاد از مدل برگزاری جشنواره فیلم فجر، انتقاداتی را مطرح کرده است که مهم و منطقی است و اشارههای درستی دارد. فراستی با انتقاد از مدیریت باندی و جناحی جشنواره سی و هشتم گفته است: مجموعه جشنواره از انتخاب دبیر، انتخاب هیات انتخاب و انتخاب داوران بر مبنای یک سلیقه خاص است که رئیس این سلیقه خاص یک بار گفت این ریلگذاری که ما کردیم حالا حالاها در سینمای ایران برپاست. این را آقای بهشتی گفت و میبینیم این جمله درست است و ریلگذاری که آقای بهشتی و یارانش کردند که اساسا ریلگذاری سینمای جشنوارهای بود، آن طیف و نگاه همچنان بر سینمای ایران حاکم است؛ از دبیر جشنواره تا هیات انتخاب، هیات داوران و نتیجه آرا و تقسیم جوایز. چرا این گزاره مهم است و چرا ندیدن قهرمان کنشگر از سوی جشنواره فجر را میتوان نتیجه مدیریت باندی و جناحی و حرکت روی ریل دهه 60 دانست که حالا با نادیده گرفتن قریبیان در نقش یک قهرمان توجیه میشود.
به فیلمهای پرفروش دهههای 60 و 70 نگاهی بیندازید. بیشتر این فیلمها، آثاری قهرمانمحور بودند. اگرچه مدیران فرهنگی کشور اقبالی به آن گونه از سینما نشان نمیدادند و بیشتر مبلغ سینمای اروپای شرقی و روشنفکری بودند، باز هم مردم برای دیدن «عقابها» و «کانیمانگا» و عمده فیلمهای «جمشید هاشمپور» از «تاراج» تا «رنجر» توی صف سینما میایستادند. مدیران سینمایی دهه 60 که بازگشت برخی از آنها در سالهای اخیر، خط فکری جشنواره را به سمت ضدیت با قهرمان متمایل کرده، با رو آوردن به سینمای اروپای شرقی، در جستوجوی مفاهیم بیمخاطب و خاص بودند. فیلمهایی که به مبارزات مردمی قبل از انقلاب میپرداختند، قهرمانهای خاص خود را داشتند و سینمای دفاعمقدس هم قهرمانهای خود را. یکی از کمنظیرترین آثار سینمایی دهه 60 که هیچ فیلمی در تاریخ سینمای ایران هنوز به تعداد مخاطبانش نزدیک هم نشده، «عقابها» است که در ژانر دفاعمقدس در سال 63 روی پرده سینماها رفت. سینمای ایران اما قدر آن نوع از قهرمان را ندانست و جشنوارهها هم اقبالی به آن سینما نشان ندادند. یکی از نشانههای این نامهربانی با قهرمان، اهدای سیمرغ دیرهنگام و عجیب به جمشید هاشمپور بود. سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در جشنواره سیوششم فیلم فجر به هاشمپور میرسد؛ به اندازه عمر جشنواره دیر! آن هم نه برای بازی در یک نقش قهرمانانه. جمشید هاشمپور برای بازی در فیلم «دارکوب»، به خاطر ایفای نقش یک دلال خرید و فروش نوزاد این جایزه را میگیرد؛ نقشی که هیچ ارتباطی به یک قهرمان ندارد و فرسنگها با «جمشید هاشمپور»ی که از هلیکوپتر روی هوا به زمین میپرید یا با حرکتهای خارقالعاده رزمیاش همزمان 30 نفر را به زمین میکوفت، فاصله داشت. شاید همین سیمرغ نشانه دقیقی برای توضیح نوع مواجهه مدیریت سینمایی و جشنوارهای کشور با «قهرمان»ها باشد؛ قهرمانهایی که اگرچه آنها دوستشان نداشتند و ندارند اما تا سالها در ذهن و خاطرات مردم جا باز کرده بودند.
در کنار قهرمانهای با مولفههای فیزیکی برجسته مثل هاشمپور، راد و... سینما قهرمانهایی که مولفههای روحی و معنوی برجسته داشته باشند، زیاد نداشت. فرامرز قریبیان حتما یکی از آنها بود. قریبیان که پیش از انقلاب علاوه بر «گوزنها»، در فیلمهای «خاک»، «غزل» و «سایههای بلندباد»، دیگر آثار مهم سینمای موج نوی ایران حضوری چشمگیر داشت، در سینمای پس از انقلاب هم خوش درخشید، به گونهای که حتی کارنامه فیلمهای پس از انقلاب او بسیار رنگینتر و پربارتر از گذشتهاش شد. «سفیر»، «سناتور»، «آوار»، «ترن»، «کانیمانگا»، «مرگ پلنگ» و... از جمله کارهای مهم و تاثیرگذار قریبیان بودند. «خروج» اما بازگشت متفاوت قریبیان بود؛ بازگشتی معرکه در معرکه که فارغ از قوت و ضعف خود «خروج»، یکی از بهترین پیرمرد/ قهرمانهای سینمای ایران است. به تعبیر یکی از نویسندگان سینمایی، بازگشت این روزهای قریبیان یادآور دیالوگ ماندنی سید خطاب به قدرت در «گوزنها» است. «وقتی رفتی نفهمیدیم کی رفته، حالا که اومدی میفهمیم کی اومده؛ هنوزم کم حرف میزنی، هنوزم ماتی، هنوز تو چشات عشقه... صفای قدمت».