محمدمهدی عباسی: این روزها اگر از کسی در هر جای کشور سوال کنیم به نظر شما مهمترین چیزی که سلامت یک انتخابات را تحتالشعاع قرار میدهد چیست؟ بیشک به موضوع تخلف و تقلب و دستکاری در آرای مردم توسط حکومتها و دولتها اشاره خواهد کرد چرا که همواره به دلیل هجمههای سنگین رسانهای به انتخاباتهای ایران بویژه پس از قضایای سال 88، بسیاری عدم سلامت انتخابات را مساوی با دخالت حکومت در آرا و تعیین نامزد نهایی از جانب حاکمیت میدانند. فارغ از نادرستی تمام این ادعاها پیرامون انتخاباتهای جمهوری اسلامی، امروز در ایالات متحده سلامت انتخابات به شکل علنی، حیرتبرانگیز و منحصر به فردی مورد ابهام و سوال واقع شده است. عدم سلامتی که شاید در آمریکا نه از جنس تقلب مستقیم در آرا اما در تضاد کامل با دموکراسی و آرمانهایش است، زیرا شما در عمل رای دادهاید و تغییری در رای شما به وجود نیامده است اما تعیینکننده نهایی اکثریت آرا نیست، بلکه سیستم انتخاباتیای به نام الکترالکالج است. به طور مثال در انتخابات ریاستجمهوری سال 2016 میلادی در ایالات متحده، هیلاری کلینتون (کاندیدای اصلی حزب دموکرات) 65 میلیون رای مردمی به دست آورد، در حالی که آرای مردمی دونالد ترامپ (کاندیدای نهایی جمهوریخواهان) 62 میلیون رای بود اما به دلیل وجود الکترالکالج و با کسب آرای الکترال بیشتر، دونالد ترامپ با وجود 3 میلیون رای مردمی کمتر رئیسجمهور آمریکا شد. پیشتر نیز این اتفاق در سال 2000 میلادی در آمریکا به وقوع پیوسته بود. در آن زمان الگور 500 هزار رای مردمی بیشتر از جرج دبلیو بوش به دست آورده بود اما بوش که کاندیدای نهایی جمهوریخواهان بود، رئیسجمهور ایالات متحده شد. با وجود همه اینها و با تمام اشکالاتی که به الکترالکالج وارد است و همواره طی سالیان متمادی مورد بحث موافقان و مخالفان زیادی بوده است، نمیتوان آن را اصلیترین تهدید دموکراسی در آمریکا معرفی کرد، چرا که به عقیده بسیاری، نقش بیبدیل ثروت و قدرت در مهندسی انتخاباتهای آمریکا، مهمترین خطری است که انتخابات سالم را در این کشور تبدیل به یک رویا کرده است؛ مسالهای که موجب شده بسیاری از متفکران و صاحبنظران از نظام سیاسی آمریکا به عنوان یک پلوتوکراسی یا الیگارشی یاد کنند. در همین راستا «کوین فیلیپس» نویسنده مشهور آمریکایی و استراتژیست سیاسی دولت ریچارد نیکسون میگوید: «ایالات متحده آمریکا نه یک دموکراسی بلکه یک پلوتوکراسی است که در آن پول و دولت بشدت باهم ممزوج شدهاند». حقیقتی که شاید کمتر کسی بتواند آن را به زبان بیاورد اما این روزها حمایت صاحبان قدرت و ثروت حرف نخست را برای به قدرت رسیدن در نظام سیاسی ایالات متحده میزند؛ گروههایی که در ادبیات سیاسی این روزهای آمریکا به سوپرپکها و لابیها نیز معروفند و کلیدیترین نقش را در به قدرت رساندن کاندیداها در پستهای مختلف سیاسی آمریکا دارا هستند؛ موضوعی که یکی از مثالزدنیترین نمونههای آن «جرج مکگاورن» است. مکگاورن دموکرات در سال 1972 میلادی یعنی در روزهای اوج جنگ ویتنام، رقیب ریچارد نیکسون از حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاستجمهوری آن سال بود. او به دلیل مواضع تندش علیه جنگ ویتنام، کاهش بودجه نظامی آمریکا و عدم قبول حمایت لابیها و موسسات مالی، مورد مخالفت جریان اصلی و محافظهکار حزب دموکرات بود که البته به ضرر او نیز تمام شد، چرا که جریان اصلی حزب دموکرات با حمایت لابیها جنبشی به نام «هرکسی جز مکگاورن» به راه انداختند و مکگاورن با از دست دادن آرای حزب دموکرات و در اختیار نداشتن آرای حزب جمهوریخواه که از ابتدا هم متعلق به رقیبش بود، متحمل شکست سخت و سنگینی از نیکسون در انتخابات همان سال شد؛ موضوعی که بعدها خود او نیز به آن اشاره کرد و گفت: «چون ضد جنگ بودم، انتخابات را به نیکسون باختم». حال شاید کمتر کسی از آن سالها یاد کند اما این مهندسی عجیب و غریب انتخابات هنوز هم مدل کلیدی مورد استفاده لابیها و صاحبان قدرت است تا جایی که حالا بسیاری «برنی سندرز» را نیز مکگاورن دوم میدانند و معتقدند او نیز به دلیل مخالفتهای سنگینش با صاحبان ثروت و همچنین مخالفت با سیاستهای نظامی آمریکا در سراسر جهان، با خشم جدی لابیها مواجه است. البته آن طرف ماجرا نیز امثال مایکل بلومبرگ هستند. بلومبرگ که دهمین ثروتمند آمریکاست، با حضور ناگهانیاش در جریان رقابتهای انتخاباتی حزب دموکرات، تئوری اهمیت پول و ثروت در انتخابات آمریکا را بیش از پیش تقویت کرد. او به واسطه ثروتش در بسیاری از اجتماعاتش غذا و مشروبات الکلی رایگان میدهد و فقط در یک ماه گذشته بیش از 300 میلیون دلار صرف تبلیغات کرده است. تلاشهایی که البته موثر نیز بوده و با وجود عدم حضور او در رقابتهای انتخاباتی در آیووا و نیوهمپشایر، او در رقابتهای پیشرو و در نظرسنجیها بخوبی خود را بالا کشیده و از شانس قابل توجهی برای پیروزی در سهشنبه بزرگ برخوردار است. بلومبرگ صرفاً یک نمونه در نظام سیاسی ایالات متحده است و نقش پول و ثروت در به قدرت رسیدن نامزدها، تبدیل به قاعدهای کلیدی در آمریکا شده است. به طور مثال زمانی که به مخارج نامزدها در انتخابات کنگره نگاه میکنیم، نزدیک به 90 درصد نامزدهایی که بیشتر خرج کردهاند، انتخابات کنگره آمریکا را بردهاند.
اما از همه اینها تاسفبارتر، انحصار انتخاباتهای ایالات متحده در 2 حزب دموکرات و جمهوریخواه است، چرا که روند انتخابات در ایالات متحده به گونهای طراحی شده که عملاً حزب سوم قابلیت ظهور و بروز نداشته باشد و شما مجبور به انتخاب از میان 2 حزب جمهوریخواه و دموکرات باشید (حزب سوم عملاً در مناظرات حضور ندارد، رسانه در اختیارش نیست، حمایت مالی نمیشود و...) موضوعی که بسیاری آن را دیکتاتوری دو حزبی و من آن را «الیگارشی هوشمندانه» در آمریکا مینامم.
حال انتخابات مقدماتی حزب دموکرات به عنوان یک محک جدی پیش روی آمریکاست و باید دید اندک امیدهای باقیمانده به سلامت انتخابات در آمریکا و حاکمیت واقعی دموکراسی در این کشور با حذف امثال برنی سندرز، نابود خواهد شد؟ چرا که هماکنون هیلاری کلینتون، باراک اوباما، جان کری و سایر افراد جریان مرکزی حزب دموکرات علیه برنی سندرز سخن میگویند و بلومبرگ نیز با خرجهای میلیاردی و رشد محبوبیتش، آخرین ضربات را به پیکر دموکراسی آمریکایی وارد میکند.
در پایان آنچه میتواند درسی جدی برای ما باشد، آن است که ما بیش از پیش باید قدر انتخابات سالم را در کشورمان بدانیم و از آن پاسداری و محافظت کنیم، چرا که پلوتوکراسی و الیگارشی از مدل آمریکاییاش، بیش از هر زمانی در کمین ما است!