حسن رضایی: درک اینکه در آینده چه رخ خواهد داد، کار آسانی نیست. سختتر از این اما حتما ساختن آینده است. دنیای غرب، سابق بر این به معنای واقعی کلمه، در کار ساختن آینده بود، ابعاد این سازندگی هم از علم تا سیاست و از فرهنگ تا همه چیز گسترده بود. آنها مشخص میکردند افراد کدام ملتها باید در زمینهای حاصلخیز کالیفرنیا و پراویدنس، بین مزارع وسیع پنبه و غلات بردگی کنند، چه کسانی محکوم به بردگی ابدی در سرزمین پدری خود هستند و کدام افراد باید با کشتیهای حمل برده برای فروش به سواحل اروپا منتقل شوند. در یک کلام، در گسترهای به وسعت تمام کره زمین، آنها میگفتند چه کسانی باید در رده حیوانات بوده، کدامها انسانند. مقاومت سرشت انسانی اما با رنج فراوان، اوضاع را تغییر داد و غرب دست از بردهداری کشید. یک گام جلوتر، جنگهای اول و دوم جهانی با 150 میلیون قربانی، وجدان جامعه غربی را بشدت تکان داد و به آنها فهماند تولید صنایع جدید و قدرتآفرین، الزاما به معنای زندگی بهتر نخواهد بود.
دستگاه محاسباتی غرب از این مقطع به بعد عوض میشود، مکاتب فکری جدید متولد میشوند، شک جای یقین را میگیرد و تلاش برای پیشبینی آینده نامعلوم، جای ساختن بیمحابای آن را میگیرد. رشد قارچیشکل اندیشکدهها و اتاقهای فکر متعدد، مشخصا فرآورده این مقطع زمانی در تاریخ غرب است. پس از شکست بلوک شرق و فروپاشی شوروی اما دوباره حماقت دوران بردهداری در غرب زنده شد، تا حدی که با شجاعت تمام از نظریه «پایان تاریخ» و فعال مایشاء بودن خود سخن بگویند. بازگشت به دوران بردهداری کهن و بازتولید آن اتمسفر در دنیای مدرن اما مشخص بود چندان آسان نیست. غرب ولی اصرار داشت با تکیه بر شلاقش باز هم ادای اربابها را دربیاورد. لذا با اصرار، بخشی از واقعیات دنیای پیرامون خود را نادیده گرفت. واقعیت اما این بود که در میانه قرن بیستم، آنها حتی از پیشبینی آینده هم عاجز شدند.
همه اینها یک دلیل داشت. دلیلی که شهید حاج قاسم سلیمانی یکی از مهمترین نمادهای آن است. دلیلی که غربیها تمایلی به پذیرش آن نداشتند، این واقعیت بود که دنیای جدید، معمار متفاوتی داشت: حضرت محمد مصطفی! اقرأ باسم ربک الذی خلق* خلق الانسان من علق* اقرأ و ربّک الاکرم* الذی علّم بالقلم* علّم الانسان ما لم یعلم...* کلّا ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی... غرب طغیان کرده بود و باز هم گمان میکرد وقتی شلاق دستش باشد، مالک روح عموم هم خواهد شد. روح پیامبر اعظم(ص) اما آمده بود که بگوید چنان نیست، بلکه چنین است که «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند». حاجقاسم، شاگرد اول این مکتب جسور و پرقدرت بود. اینها که من گفتم، نه رجزخوانی است، نه خودشیرینی! منابع متعدد غربی مشحون از چنین تحلیلها و گزارههایی درباره حاجقاسم سلیمانی و مکتب حضرت امام خمینی(ره) است که بخشی از آنها در فضای داخل کشور ترجمه و بازنشر شده است.
غرب اما در یکی از تاریکترین دورههای فکری و هژمونی خود در چند سده اخیر همچنان گمان میکند با قتل و ترور متفکران این راه جدید، میتواند مسیر تحول در غرب آسیا و دنیا را تغییر دهد. نشان به آن نشان که در روز دعوای ترامپ با رئیس دموکرات سنا هم وقتی ترامپ از شرح ترور سردار سلیمانی میگوید، نانسی پلوسی هم برایش کف میزند. کما اینکه اروپا هم چنین مواجههای با این ترور بزدلانه داشت. در مقابل اما رهبران این فکر جدید در کوران انحطاط دولتها و اندیشکدههای غربی، با قطعیت از آیندهای که خواهند ساخت، سخن میگویند. تابستان سال 93 حزبالله لبنان، دست خط جالبی از علامه سیدحسن نصرالله را رونمایی کرد با این مضمون: «همیشه به شما وعده پیروزی میدهم؛ أعدُکم بالنّصرِ دائما». دبیرکل حزبالله علاوه بر این، در بسیاری از سخنرانیهای خود با قطعیت از پیروزی جبهه مقاومت بر هر فتنه جدیدی در آینده خبر داده است. مصادیق چنین سخنانی در بیانات رهبر حکیم انقلاب نیز به وفور موجود است.
چنین واقعیتی نشان میدهد موازنه قدرت و آیندهسازی طی چند قرن اخیر به وضوح تغییر کرده است. وجود مقدس شهید حاجقاسم سلیمانی، یکی از مهمترین شواهد برای این مدعا بوده و هست. تحلیلهای خرد و کلان پیرامون مسائل اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و... را که اندیشکدههای غربی ارائه میدهند باید مطالعه کرد، شنید و رصد کرد. سرخط را اما نباید گم کرد. هندسه کلی تحولات معاصر بازگشت دوباره اسلام نه به کشورهای اسلامی که به لندن است، تا آنجا که خبرنگار بیبیسی هم سال 2018 با انتشار عکسی از متروی لندن توئیت کند: «آیا اسلام لندن را فتح کرده است؟!» هندسه کلی تحولات دنیای معاصر، حاجقاسم سلیمانی است. مسیری که شروع شده، بسیاری از دستاوردهای آن، غیرقابل بازگشت و نابودناشدنی است و غرب برای خاموش کردن ندای محمدی حداقل باید چند قرن آتی را شبانهروز وقف این مبارزه کند.
مرزهای این مبارزه هم این بار دیگر در جبلالطارق نیست که در خود لندن، سازمان سیا و تمام نقاط غرب گسترده است، با سربازانی غربی که حالا مسلمانانی معتقدتر از خود ما شدهاند. آمریکا و غرب در غرب آسیا حرفی برای گفتن نخواهند داشت، مگر آنکه به قول حضرت حافظ، آدمی و عالمی جدید خلق کنند، آن هم در یک قرن آتی! لذا مجموعه تحرکات آنها در منطقه هر چه باشد، واجد ماهیت ایذایی است و فاقد ابتکار عمل هستند. بردههای دیروز تلاش دوباره ارباب متکبر و وحشی را برای تسلط بر خود نخواهند پذیرفت. بزرگنمایی این غرب مفلوک و ارباب بییال و دم از طریق معکوس جلوه دادن این معادله روشن، مصداق بارز خیانت به افکار عمومی است. قلم گرفتن خباثتها و جنایتهای این ارباب خشن و خونریز، بخش دیگری از همین مسیر خیانتبار است. سخن آخر با ارجاع مجدد به سخنان رهبر بزرگوار انقلاب و علامه سیدحسن نصرالله درباره شجره ملعونه اسرائیل و آینده منطقه اینکه امیر مومنان علی(ع) میفرمایند: «از گمانهاى مؤمنان بپرهیزید، زیرا خداوند حق را بر زبانهاى ایشان نهاده است».