printlogo


کد خبر: 217913تاریخ: 1399/1/17 00:00
درس‌های کرونا برای کشورهای مستقل
فرصت ساخت درونی قدرت

گروه سیاسی: کرونا تمام معادلات را به هم ریخته است. از زندگی شخصی انسان‌ها تا روابط اجتماعی درون یک کشور و حتی روابط کشورها با یکدیگر. کشورها بیش از هر زمان دیگری درگیر حل این مشکل در درون مرزهای خود هستند. معطوف شدن کشورها به حل بحران خود، بحران در نظریه لیبرالیستی روابط بین‌الملل را به دنبال داشته است. 
پس از جنگ دوم جهانی، آمریکا نظم جدیدی را بنا نهاد. کشوری که کمترین خسارت را در میان کشورهای قدرتمند از جنگ متحمل شده بود، حال نقش ناجی این کشورها را بازی می‌کرد. تقابل بلوک شرق و بلوک غرب در دوران جنگ سرد عملا کشورهای جهان را به 2 دسته تقسیم می‌کرد. کشور مهم جهانی و منطقه‌ای وجود نداشت که وابستگی به یکی از این دو بلوک نداشته باشد. بلوک غرب به سردمداری آمریکا برنده جنگ سرد شد، چرا که تناقضات ایدئولوژیک و مشکلات داخلی، سردمدار بلوک شرق یعنی اتحاد جماهیر شوروی را به فروپاشی کشاند. 
 
* نظم نوین پیشاکرونایی
 آمریکا پس از جنگ سرد الگوی راه‌اندازی بلوک غرب را به کل جهان تعمیم داد و نظم جدیدی پایه‌گذاری کرد. «نظم نوین جهانی» بر پایه آموزه‌های لیبرالیسم بنا نهاده شد. لیبرالیسم که با اغماض می‌توان آن را مکتب «اصالت فرد» نامید دوران جدیدی را برای کشورها رقم زد. حال هر کشوری که هضم در این نظم جهانی می‌شد از مزایای آن بهره می‌برد و کشورهایی که در برابر این نظم مقاومت می‌کردند با انواع ابزارهای سیاسی، اقتصادی و... پس زده می‌شدند. لیبرالیسم در عرصه روابط بین‌الملل اما تبدیل به یک مکتب منسجم شد؛ مکتبی که اندیشمندان غربی آن را تئوریزه کردند. باز کردن مرزها، یکپارچگی فرهنگی، همنوایی در موضوعات سیاسی، نسخه واحد برای اقتصاد کشورها و سیاست‌گذاری اجتماعی یکسان برای کشورها از شعارهای لیبرالیسم در عرصه روابط بین‌الملل بود. لیبرالیسم در این نگاه عادلانه به نظر می‌رسید اما آنچه این مکتب را ناعادلانه می‌کرد سایه سنگین اولویت‌های کشورهای هژمون در روابط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... بود. البته کشورهای هژمون، هیچ‌گاه به این صراحت دم از دستیابی به منافع خود در سایه ترویج ارزش‌های لیبرال- دموکراسی نمی‌زدند، بلکه منافع خود را در پوششی از امتیازات رنگ و لعاب‌دار اما سطحی و غیرجدی می‌پیچیدند و به کشورهای دیگر حقنه می‌کردند. کشورهای هژمون مدعی بودند ضامن اجرای سیاست‌های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و... مدنظرشان در کشورهای دیگر می‌شوند و آنان را به آنچه فیلسوفان «بهشت روی زمین» می‌خواندند وعده می‌دادند. البته تعدادی از کشورها هم در برابر سیل ویرانگر نظم جهانی ایستادگی کردند. عموم کشورهایی که از هضم شدن در نظم جهانی اجتناب می‌کردند همچنان وامدار مکتب مارکسیسم بودند یا آنکه رگه‌های پررنگی از تئوری مارکسیسم در شیوه حکومتداری آنان وجود داشت. البته به غیر از این کشورها، برخی کشورها نیز با دغدغه ناسیونالیسم در برابر این هجمه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایستادند، کشورهایی مانند شیلی، مکزیک و... که در نهایت تن به نظم نوین جهانی دادند. 
اما تنها یک کشور مسیر خود را از جریان غالب روابط بین‌الملل بدون وابستگی به هیچ یک از مکاتب سیاسی غربی و شرقی ادامه داد. جمهوری اسلامی ایران که از بدو تاسیس، شعار خود را بر پایه استقلال کشور و فاصله‌گذاری با هضم شدن در جریان کشورهای هژمون قرار داده بود، مسیر دیگری را پیش گرفت. 
 
* کرونا به مثابه موریانه‌ای بر فلسفه کشورهای غربی
 کرونا مهم‌ترین نقاب غرب را از صورتش برداشت. کشورهای هژمون که جریان تسهیل‌کننده و صادرکننده لیبرال- دموکراسی به سایر کشورها بودند، از پشتوانه علمی و اقتصادی خود به عنوان ضمانت اجرای برنامه‌های‌شان در دیگر کشورها بهره می‌بردند. به بیان دیگر، کشورهای هژمون مدعی بودند در صورت اجرایی شدن نسخه اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و... لیبرال- دموکراسی، کشورهای میزبان این فرهنگ به سطح مناسبی از رفاه دست پیدا می‌کنند. اما در واقع کشورهای هژمون یک بازی برد- باخت را طراحی کرده بودند. برد اصلی کشورهای قدرتمند در این نظم جهانی دستیابی به منابع دیگر کشورها و تبدیل کردن آنان به بازار مصرف کالاهای خود بود. در این چرخه کشورهای هژمون قدرت بیشتر و کشورهای وابسته، وابستگی بیشتری را به دست می‌آوردند. این کشورها در عمل به گاو شیرده کشورهای هژمون تبدیل شدند و بعد از هضم در این نظم جهانی، توانایی خروج  از آن را به دلیل شدت وابستگی از دست دادند. اما نکته جالب اینکه این نظریه بشدت در خدمت کشورهای قدرتمند در دانشگاه‌ها اینطور تئوریزه شد: «بشر بیشتر از آنکه بتواند با جنگ به اهدافش برسد، با زمینه‌های موجود همکاری می‌تواند به این اهداف نایل آید، برای استقرار صلح و همکاری بین‌المللی باید نهادها و ساختارهایی را که انسان در آن از فطرت خود دور افتاده است و بر اساس آن رفتار و عمل نمی‌کند اصلاح کرد. همچنین برای اینکه بشر و فرد بتواند بر مبنای فطرت خود عمل کند، فرآیندها و نظام‌های تربیتی و اجتماعی باید اصلاح شود». این اصلاح نهادها و فرآیندها و نظام‌ها بر چه اساسی انجام می‌شود؟ بر اساس اولویت‌ها و خواسته‌های کشورهای هژمون. 
در چنین شرایطی بحران کرونا عملا ظاهر فریبنده لیبرال- دموکراسی را از صورت کشورهای هژمون برداشت؛ کشورهایی که مدعی رفاه‌طلبی برای همه انسان‌ها و ترویج دموکراسی و زندگی بهتر برای همه جهانیان بودند امروز به دزدان مدرنی تبدیل شده‌اند که محموله‌های بهداشتی کشورهای دوست خود را می‌ربایند. کشورهایی که داعیه ساخت بهشت زمینی را داشتند و با اتکا به قدرت علمی خود مدعی بودند موضوع لاینحلی وجود ندارد و لیبرال- دموکراسی پایان تاریخ است، هم‌اکنون کانون شیوع بیماری کرونا هستند و دست عجز خود را بالا گرفته‌اند. کرونا نشان داد ژست دلسوزی کشورهای غربی برای کشورهای دیگر، صرفا ابزاری برای تحمیل آموزه‌های سیاسی خود به آن کشورهاست و کشورهای وابسته در زمان واقعه صرفا ابزاری برای کم شدن آلام کشورهای هژمون به حساب می‌آیند.  کرونا نشان داد کشورهایی که مدعی حل مشکلات جهانی‌اند و با این «ژست» در مقام ناجی بشریت از جنگ‌ها در مناطق دوردست گرفته تا هجوم آدم فضایی‌ها ظاهر می‌شدند، در حل مشکل به‌وجود آمده توسط یک ویروس عاجز مانده‌اند. کرونا پشتوانه مادی کشورهای غربی را هدف گرفت. کرونا کاغذ کادوها و زرورق‌های پیچیده شده به دور ارزش‌های لیبرال- دموکراسی را کنار زد و نشان داد منجی‌های هالیوودی، پهلوان پنبه‌هایی هستند که در زمان بحران خود به دنبال سوراخ موش می‌گردند.
 
* به دنبال استحکام ساخت درونی قدرت
 همرنگ نشدن با جریان غالب جهانی هجمه‌ای از فشارها را به جمهوری اسلامی تحمیل کرد اما موضع جمهوری اسلامی ایران در طول 42 سال گذشته تغییر نکرد. ایران معادلات داخلی و خارجی خود را در همه عرصه‌ها بر مبنای نظریه‌ای که توسط رهبر حکیم انقلاب «استحکام ساخت درونی» نامیده شد، قرار داد. به بیان دیگر، ایران وارد بازی کشورهای هژمون نشد. کشورهای هژمون منشأ قدرت دیگر کشورها بودند. بر مبنای نظریه استحکام ساخت درونی قدرت، ایران پایه‌های قدرت خود را در داخل مرزهای خود و بر مبنای ظرفیت‌های قدرت‌زای ارزش‌های اسلامی- ایرانی و منابع مادی و سرمایه انسانی قرار داد.  برای بررسی این نظریه ابتدا باید به صورت موجز و خلاصه به ریشه مخالفت جمهوری اسلامی با جریان غالب اشاره کرد. ایران در طول 42 سال گذشته هزینه‌هایی را به‌خاطر ایستادگی در برابر خواسته‌های آمریکا متحمل شده است. اما فلسفه این مقاومت و ایستادگی چیست؟  در نگاه اول حفظ استقلال و به تبع آن ارزش‌های انقلاب اسلامی در گرو فاصله‌گذاری با ارزش‌های تهاجمی لیبرالیستی است. آنچه برای جمهوری اسلامی ارزش به حساب می‌آید و مردم ایران به‌خاطر آن قیام کردند و انقلاب سال 57 را رقم زدند و بعد از آن نیز صدها هزار ایرانی برای حفظ این ارزش‌ها در طول جنگ جان خود را از دست دادند، در مقابل ارزش‌های لیبرال- دموکراسی قرار دارد. بنابراین پای مرگ و زندگی ارزش‌های مبنایی مکتب تمدنی در میان است و به نوعی پذیرش ارزش‌ها و هنجارهای لیبرال- ‌دموکراسی عملا به معنای استحاله نظام اسلامی و هضم شدن در نظم جهانی کشورهای غربی است. نکته مهم آنکه منافع ملی مردم نیز در گرو حفظ همین ارزش‌هاست. دستیابی به سعادت که ترکیبی از مولفه‌های مادی و معنوی است در گرو حفظ ارزش‌های مبنایی جمهوری اسلامی است. آنچه سعادت یک ملت را رقم می‌زند، احساس عزت و استقلال در کنار دستیابی به سطحی از قدرت مادی برای اداره زندگی است.  دستیابی به این سعادت همانگونه که گفته شد، ترکیبی از مولفه‌های مادی و معنوی است و نیاز به 2 مدل از قدرت دارد؛ 1- قدرت سیاسی 2- قدرت مادی.  رهبر معظم انقلاب در سخنرانی خود به مناسبت مبعث پیامبر اعظم(ص) و آغاز سال نو به موضوع قدرت سیاسی اشاره کردند. در بیان ایشان، برای ترویج ارزش‌های انسانی یعنی همان ارزش‌هایی که توسط پیامبران به مردم ابلاغ شده نیاز به قدرت سیاسی است. رهبر معظم انقلاب در این‌باره گفتند:  «.... بخش دیگر از این حقایق، منظومه‌ ارزشی اسلام است، ارزش‌هایی که اسلام آنها را تثبیت کرده است، یعنی به عنوان ارزش آنها را شناخته است؛ که آحاد مردم و جوامع مردمی موظفند خودشان را به این ارزش‌ها نزدیک کنند و [به سمت آنها] پیش ببرند؛ سعادت‌شان در این است. از مثل خلقیات فردی که انسان دارای صبر باشد، دارای حلم باشد، دارای گذشت باشد و امثال اینها که صفات فردی انسان‌ها است، تا مفاهیم عمومی و زندگی‌ساز مثل آزادی، مثل عدالت اجتماعی، مثل کرامت انسانی، مثل سبک زندگی؛ اینها جزو آن سلسله‌ ارزش‌های اسلامی است که در اسلام بیان شده و تفهیم شده به ما... چنانچه بخواهیم اینها تحقق پیدا بکند، اگر بخواهیم این معارف در فضای عقیدتی جامعه به معنای واقعی کلمه تحقق پیدا کند، بخواهیم این ارزش‌ها در عمل مردم، در رفتار مردم خودش را نشان بدهد، بخواهیم این احکام که وسیله‌ پیشرفت و حرکت است، تحقق پیدا کند، احتیاج به قدرت سیاسی دارد؛ اگر قدرت سیاسی نباشد، قلدرها زیر بار نمی‌روند، تنبل‌ها انجام نمی‌دهند، سیاهی‌لشکر قلدرها و مستکبران و پول‌دارها به دنبال آنها حرکت می‌کنند». حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای در بخش دیگری از سخنان‌شان به موضوع قدرت مادی نیز اشاره می‌کنند: «امروز اگر چنانچه صادقانه حرکت بکنیم، عمل بکنیم، تنبلی نکنیم، کوته‌بینی به خرج ندهیم، ساده‌نگری نکنیم، می‌توانیم ایران را به همان قله برسانیم. البته رساندن ایران به قله‌ علمی و فرهنگی و صنعتی و نظامی و سیاسی و امثال اینها هدف نزدیک ما است؛ هدف دور، تمدن اسلامی است که آن مطلب دیگری است... من در صحبت‌های اخیر چند بار تکرار کرده‌ام که کشور باید قوی بشود؛ قوی شدن کشور جزو هدف‌های ما است. این هم از خطوط اصلی نسخه‌ بعثت است؛ این هم از بعثت گرفته شده؛ این هم از قرآن گرفته شده. قرآن می‌فرماید «وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّه»؛ هر چه می‌توانید قوت را زیاد کنید. حالا این قوت در وهله‌ اول، در نگاه اول، ممکن است قوت نظامی به نظر برسد، لکن ظاهراً خیلی وسیع‌تر از دامنه‌ قوت نظامی است. ابعاد قوت ابعاد وسیعی است؛ ابعاد اقتصادی دارد، قوت اقتصادی، قوت علمی، قوت فرهنگی، قوت سیاسی- که زمینه‌ساز قوت سیاسی، استقلالِ سیاسی است- و قوت تبلیغی. با گذشت زمان، عرصه‌های دیگری برای تقویت کشور و ملت به وجود می‌آید». 
به بیان دیگر همانگونه که رهبر معظم انقلاب در سال 95 در دیدار مردم اصفهان گفتند «راه عبور از همه‌ مشکلاتی که برای کشور محتمل است، چه در این دوره، چه در 10 ‌سال دیگر، چه در 50 سال دیگر، این است که کشور از درون مستحکم باشد».

Page Generated in 0/0211 sec