printlogo


کد خبر: 218271تاریخ: 1399/1/27 00:00
یادداشتی بر مجموعه‌ شعر «کابوس شاخه‌های شکسته» سروده مهدی زارعی
منظومه‌ای زیبا، شعری ضعیف

وارش گیلانی: قالب «چهار‌پاره‌» یکی از ابداعات نیما یوشیج است، البته پیش از آنکه شعر نیمایی توسط وی اعلام موجودیت کند. نیما حتی شکل‌های نزدیک به چهارپاره را پیش از ابداع چهارپاره ساخته بود؛ قالبی که بعدها پیروان ثانویه نیما، یعنی پیروان جریان «شعر میانه» یا «نئوکلاسیک»، این نوع قالب را با توجه به کمیت و کیفیت اشعاری که در این قالب‌ها ارائه دادند، عملاً به ‌نام خود تثبیت کردند. وقتی می‌گویم چهاره‌پاره یا قالب‌های نزدیک به آن، تقریباً یک قالب را مد نظر داریم و این همان چهارپاره است، چون قالب‌های نزدیک به چهارپاره تنها تفاوت‌شان با چهارپاره در این است که شاعر را مختار می‌کند در هر مصراع از پاره‌ها، یکی دو افاعیل کمتر از سایر مصراع‌ها بیاورد، یعنی کل چهارپاره اگر بر وزن 4 مفاعیلن است، شاعر می‌تواند در هر مصراع از پاره‌ها، 2 یا 3 مفاعیلن بیاورد. بالطبع شاعران این کار را به ضرورت و اقتضای معنا انجام می‌دادند و می‌دهند، نه از روی تفریح و تفنن. معمولاً در این‌گونه موارد، شاعران از افاعیل می‌کاهند و کمتر پیش می‌آید که 4 مفاعیلن را تبدیل به 5 یا 6 مفاعیلن کنند، یعنی اگر قرار است از این قاعده خارج شوند و در این کار افراط کنند، خب! بهتر است که شعر نیمایی بگویند. یعنی در اینگونه موارد دیگر خود چهارپاره کم‌کم به‌سمت شعر نیمایی رفته و به آن نزدیک می‌شود.
چهارپاره‌سرایی بعد از نیما طرفداران بسیاری پیدا کرد؛ از پیروان راستین نیما و شعر نیمایی همچون فروغ، اخوان، آتشی تا شاملو و سپهری در قالب‌های چهارپاره و چهارپاره‌مانند طبع‌آزمایی کرده‌اند، تا شاعران میانه یا نئوکلاسیک که پیروان ثانویه نیما بودند و بیشتر از روی دست معلم‌شان پرویز ناتل‌خانلری مشق می‌نوشتند. آنها ادامه تکاملی شعر «افسانه» نیما را مد نظر داشتند و آن را نخستین ‌نمونه و نخستین‌منشور شعر نیمایی می‌دانستند و نخستین شکل قوام‌یافته این جریان؛ شعری که هم به لحاظ قالب و شکل و هم به ‌واسطه محتوا، به شعر کهن و کلاسیک بسیار نزدیک بود. مشهورترین شعرای شعر میانه یا نئوکلاسیک نادر نادرپور، فریدون مشیری، هوشنگ ابتهاج، فریدون توللی، سیاوش کسرایی، حمید مصدق و... بودند. در صورتی که شاعران راستین نیما، نقطه عطف شعر نیمایی کلاسیک را افسانه می‌دانند و نقطه عطف شعر نیمایی مدرن را شعر «ققنوس»...
بعدها شعر نیمایی و سپید کم‌کم جای چهارپاره را گرفت و حتی شاعران نئوکلاسیک هم دیگر کمتر سراغ چهارپاره رفتند تا اینکه بعد از انقلاب گرایش به قالب‌های کلاسیک دوباره رونق گرفت و به قولی، دوباره این قالب‌ها احیا شد. در این زمان قالب چهارپاره که قالبی بود بین قالب‌های شعر کلاسیک و شعر نو، بار دیگر رواج گرفت، تا آنجا که اشعار خوبی در این قالب توسط شاعران، بویژه شاعران انقلاب سروده شد؛ شعرهایی درباره انقلاب و دفاع‌مقدس و دیگر اشعار. اما چهارپاره تقریباً تا دهه 70 عمرش به دنیا بود. بعد از آن تا امروز باز هرازگاهی شاعری هوس سرودن در این قالب را می‌کند که یکی از آنها شاعر 40 ساله‌ مهدی زارعی است که کل دفتر «کابوس شاخه‌های شکسته»اش را به قالب چهارپاره اختصاص داده است. البته پاره‌های 4 مصراعی این دفتر در عین استقلال تقریبی، به‌نوعی به هم پیوسته و وابسته‌اند، بویژه آنکه پاره‌ها به ترتیب و داستان‌وار، روایتگر بخش‌هایی از واقعه کربلا هستند؛ روایتگر «کابوس دخترک پنج‌ساله»، «شب عاشورا»، «روز عاشورا»، «حضرت علی‌اکبر(ع)»، «فرزندان حضرت زینب(س)»، «حضرت قاسم بن الحسن(ع)»، «برادران حضرت ابوالفضل(ع)»، «حضرت ابوالفضل(ع)»، «حضرت علی‌اصغر(ع)»، «امام حسین(ع)»، «حضرت عبدالله بن الحسن(ع)»، «اسارت اهل بیت» و «پایان کابوس».
این دفتر شعر اسفند 1396با 79 صفحه، همراه مقدمه کوتاهی از دکتر محمدرضا سنگری توسط انتشارات شهرستان ادب چاپ شده است.
نکته دیگر درباره قالب چهارپاره اینکه بعضی قالبی را به نام چهارپاره می‌شناسند اما قالب مشابه آن را ظاهراً به‌واسطه پاره‌ای از تفاوت‌ها و موارد ریز و کوچک، «دوبیتی‌های پیوسته» می‌نامند که شرحش بحث ما را طولانی می‌کند. 
مقدمه دکتر محمدرضا سنگری به‌طور کلی درباره عاشورا و زیبایی‌های این انقلاب عظیم و نیز سربلندی‌های سربدارانش که بشارت پیروزی خون بر شمشیر بودند، می‌گوید و اینکه هرکس روایتگر عاشورا باشد ماندگار است و...
بعد در شرح واقعیت‌ها و ظرافت‌های حقیقی این روایت‌ شاعرانه، اینگونه می‌نویسد: «اینک نیز تابلوی هنرمندانه‌ای که در نگارگری واژه‌ها فراچشم عاشقان و زیبانگران قرار گرفته است، رهاورد ذوق و ضمیر شاعری است که در قالب چهارپاره عاشورا را بر مبنای رویایی که زینب عاشورا در کودکی می‌بیند و با پیامبر بازگو می‌کند، بیان کرده است.
چهارپاره با زبانی روایی، در پیوندی که هر پاره و بند با ظرافت و لطافت تمام با دیگر پاره‌ها یافته است، رویا و تعبیر آن را بازمی‌گوید. شیوه شیرین شاعر، بهره‌گیری از جمله آشنای «اکنون کمرم شکست» است که امام عاشورا بر بالین قامت رشید ارغوانی برادرش ابوالفضل بر زبان آورد و پیوند آن جمله با حادثه‌های گوناگون عاشورا چون شب عاشورا، شهادت علی‌اکبر(ع)، شهادت فرزندان حضرت زینب(س) و... و سرانجام، اسارت اهل حرم است و تعبیر شدن رویا و کابوسی که حضرت زینب(س) دیده بودند.
«شاخه‌شکنی»های چندگانه در رویای پیامبر عاشورا
ـ زینب کبری(س)- محور این سروده است و شاعر بخوبی و رسایی و زیبایی رویا را در هیات چهارپاره بازگفته است.
شکوه شعر و روایت این خواب شگفت آنگاه رمزگشایی می‌شود که شاعر در آخرین بندها، یعنی بندهای 128، 129، و 130 باز می‌گوید:
«زیبایی است آنچه که او دید، نه شما
این زن هر آنچه دید، فقط عشق بود و عشق
صندوق راز خلقت اگر قفل بود و قفل
این قفل را کلید، فقط عشق بود و عشق...»
«کابوس شاخه‌های شکسته» یکی از زیباترین، رساترین و برترین کارهایی است که در حوزه شعر عاشورایی سروده شده است. شاعر عزیز و نوآور و خلاق، مهدی زارعی، در این اثر نشان داده است که در تلفیق داستان و شعر و خلق ساختارهای روایی بدیع در شعر بسیار موفق است و توفیق رفیق راهش باد که در این راه، بویژه آفرینش آثار ارجمند و گرانسنگ دیگر در عرصه ادب‌ آیینی، بیش از این از او بخواهیم و بخوانیم».
عین نوشته دکتر محمدرضا سنگری را که در مقدمه این دفتر آورده، آوردم تا معرفی بهتر و بیشتری برای این دفتر باشد. با خود گفتم، اگر پاره‌ای از این مقدمه در اینجا تکراری بیاید، بهتر از نقدها و یادداشت‌های الکنی است که ممکن است در جاهای دیگری چاپ شود.
اما آنچه محمدرضا سنگری در مقدمه گفت، در مقام استادی بود که تو گویی بر کتاب دانشجویش نوشته است که اگرچه خالی از حقیقت نبود اما از برای تشویق، جز حسن‌ها و ویژگی‌های خوبش را نخواست بازگو کند، اگر نه کدام کتاب است که خالی از نقص و کاستی نباشد!
از این رو است که اینک ما نیز از موضع خود که موضع نقد است، وظیفه داریم حرف خود را، آنگونه که می‌اندیشیم، بازگو کنیم.
در نگاه اول، جدا از کار نویی که شاعر انجام داده و این نوگرایی در شیوه او خود را نمایانده، باید بگویم شعرها مطولند و زیاده‌گویی دارند. البته اگر قرار بر این بود بر اساس مقتلی، نظمی نگاشته می‌شد، آن نظم به‌ واسطه نظم‌ بودن و بی‌ادعا بودنش نسبت به شعر، هم جای تحسین داشت و هم جای اغماض، آن هم در حالی که شاعر در چنین مواقعی ناگزیر به بیان کلام منظوم است که البته ممکن است گاه تبدیل به شعر شده یا نزدیک به شعر می‌شود. حتی مولانا در مثنوی معنوی نیز کلامش را به‌واسطه موضوعی که پیش رو دارد، رو به نظم می‌برد، یعنی هم ناگزیر به این کار بود و هم خود واقف بر آن.
حال که زارعی برش‌هایی از محتوای مقاتل را نوشته و شعرش را بین نظم و شعر رها کرده است. در حالی که می‌توانست همچون چند تن از شاعران دوره بازگشت، «مقاتل منظوم» در بیاورد که این مقاتل منظوم بر اساس مقاتل منثور تنظیم می‌شد، مثل «زبده‌الاسرار» صفی‌علیشاه، در آن صورت شاعر می‌توانست عذری برای نظمش که شعر نیست، داشته باشد. حال شما به اینگونه پاره‌ها چه می‌گویید؟ آیا عناصر شعری در آن می‌بینید؟ اینگونه پاره‌ها و سطرها تمام این دفتر را فراگرفته است:
«دختر به سمت شاخه نزدیک خیز برد
دستی دراز کرد و به آن شاخه بند شد
شاخه شکست و دخترک افتاد و باز هم
از شاخه‌ای گرفت و دوباره بلند شد»
بالطبع با اینگونه پاره‌ها و ابیات باید بپذیریم که نام «مجموعه ‌شعر کابوس شاخه‌های شکسته» باید تبدیل می‌شد به «منظومه کابوس شاخه‌های شکسته» هر چند در این منظومه، پاره‌هایی که شعر یا به شعر نزدیک می‌شوند نیز پیدا می‌شود، نظیر:
«آب التماس کرد که من تشنه توام
قدری بنوش تا که به دریا شَوَم بدل
آب التماس کرد که می‌میرم از عطش
آب التماس کرد که یک‌جرعه لااقل!»

Page Generated in 0/0058 sec