سیدعلی هدایتی: اگر ایران و 1+5 در دولت باراک اوباما بر سر برنامه هستهای کشورمان توافقی به نام برجام را امضا کردند، مذاکره ابزاری برای مفاهمه یا توافق بود. اینکه این مذاکره چه سرانجامی برای طرفین داشت و آیا طرفین توانستند این ابزار را برای رسیدن به هدف خود به استخدام گیرند، موضوع این یادداشت نیست.
موضوع این یادداشت، استدلال جدید جریان غربگرا برای رله کردن مذاکره با دونالد ترامپ آن هم در شرایط فعلی است. اینها به موضع درست سخنگوی وزارت امور خارجه ایران که گفته است تا آمریکا تحریمهای ظالمانه و ناقض برجام را لغو نکند، ایران پای میز مذاکره نخواهد نشست، خرده میگیرند و میگویند «تا مذاکرهای نشود، تحریمها برداشته نمیشود» و «اگر تحریمها برداشته شود، دیگر چه نیازی به مذاکره است»!
خب! شاید این ایراد آنها به موضع سخنگوی وزارت امور خارجه در ابتدا حرف سنجیدهای به نظر برسد اما اگر در نقطه درست برای مناسبات میان ایران و آمریکا بایستیم، متوجه میشویم اتفاقا حرف درست و سخن دقیق، همانی است که میگوید تا تحریمها برداشته نشود مذاکرهای در کار نیست.
چرا؟
واقعیت این است که مسأله مناسبات ایران و آمریکا با روی کار آمدن دولت ترامپ، از قواعد تعریف شده و پذیرفته شده سیاسی و بینالمللی منحرف شده است.
1- برآورد دولت ترامپ از رفتار ایران در قبال آمریکا، برآورد واقعبینانهای نیست. ترامپ و پمپئو در وهله اول مذاکره را ابزاری برای رفع اختلافات و دفع نگرانیها نمیدانند. آنها در مواجهه با ایران هر کاری خواستهاند و توانستهاند انجام دادهاند و عملا کار را به جایی رساندهاند که هر نوع تمایل ایران به مذاکره را یک واکنش و عکسالعمل منفعلانه به فشارهای آمریکا و در واقع یک عقبنشینی از جانب تهران میدانند. آنها حتما با همین تلقی وارد مذاکره خواهند شد و قطعا از آن مذاکرات فایدهای برای مردم ایران حاصل نمیشود. آبی هم برای غربگرایان گرم نخواهد شد.
2- ما اکنون با دولتی مواجهیم که همه پلها را پشت سرش خراب کرده است. آمریکا همه تیرهایش را به سمت ایران شلیک کرده است. گزینه جنگ نظامی هم حقیقتا هیچ وقت روی میز نبود، بلکه پشت پرده، با آن ترسوها را میلرزاندند. یا شاید هم بهانهای میداد دست آنهایی که میخواستند بترسند و بترسانند! به هر حال آمریکا دیگر نه چیزی در چنته دارد و نه تیری در چله که آن را به سوی ایران شلیک کند. خود ترامپ هم میداند زمان بشدت علیه او است.
چرا باید با او مذاکره کنیم تا او با برآورد اشتباهی که از تمایل ما به مذاکره دارد، این مذاکره را ابزاری کند برای برنامه تبلیغاتی ـ انتخاباتیاش؟! نظیر همان رفتاری که با کرهشمالی کرده است؟! اتفاقا اینجا عقل حکم میکند آنقدر مذاکره نکنیم تا نیاز طرف بدعهد و بدفهم به مذاکره آنقدر تشدید شود که برآورد او از تمایل ایران به مذاکره، معقول شود.
3- اتفاقا باید از مذاکره دفاع کرد. از محدوده و ماهیت مذاکره هم باید حراست کرد. اگر کسی طرفدار مذاکره است، باید اصول مذاکره و مفهوم مذاکره را رعایت کند. وقتی در یک سوی میز، طرفی بدعهد و دروغگو و مسؤولیتناپذیر قرار دارد، چگونه میشود از مذاکره به عنوان ابزاری برای گفتوگو و مجرایی برای رسیدن به اهداف استفاده کرد؟ آیا باید شتابزده عمل کرد و با رفتار نسنجیده، کارکرد مذاکره را از بین برد؟ اتفاقا گاهی اوقات برای دفاع از مذاکره و برای حفاظت از کانال گفتوگو و برای امیدوار بودن به توافق، باید مسیر مذاکره را مسدود کرد و تمایلی برای مذاکره نشان نداد.
مذاکره به تنهایی ارزش و اعتباری ندارد. مذاکره زمانی واجد احترام و دارای اعتبار میشود که طرفینی وجود داشته باشند که بخواهند با استخدام این ابزار به یک مفاهمه و توافق برسند. وقتی یکی از طرفین اعتقادی به مفاهمه و توافق و بده بستان ندارد، شهره به بدعهدی است و مذاکره را ابزاری برای تحمیل نظر خود به دیگران میداند، کدام عاقلی و کدام بالغی، به طرف خوشعهد و وفادار به عهد، اهمیت و کارکرد مذاکره با طرف بدعهد و بداندیش را گوشزد میکند؟! به عقل اینها باید شک کنیم یا به صداقتشان؟ به نظرم به هر جفتش!
بگذارید تعارف را کنار بگذاریم. ما و این جماعت همدیگر را خوب میشناسیم. چیز پنهانی از مردم نیز وجود ندارد. جریانی که این روزها با گوشه و ریشخند از اهمیت مذاکره با آمریکا میگوید، همان جریانی است که ماهیت خود را به تحریم آمریکا علیه ایران گره زده است. این جریان وقتی سال 88 آرزوهای خود را بر باد رفته دید، فتنه تقلب را به راه انداخت. تحریم را کلید زد و در انتخابات ریاست جمهوری 92، کلید را به تحریم گره زد! حالا نیز هر نوع رفع تحریم را بدون آنکه آوردهای برای غربگرایان داخلی داشته باشد، یک باخت و انقراض دستهجمعی غربگرایان در ایران میداند. از همین رو خودشان را از مردم و منفعتشان را از منافع مردم جدا کردهاند و این روزها پروژه سفارشی «تحریم- استبداد» را چاق میکنند! وقتی این جماعت از ضرورت مذاکره میگویند، در واقع دارند برای بقای تحریمها میجنگند! اگرنه در دولت قبل از دولت برساخته تحریم، همین جماعت بزرگترین مخالفان مذاکره بودند و تا از ماجرای نامههای اوباما باخبر شدند، آتشی به پا کردند که هنوز دودش در چشم مردم است و تردیدی نیست که پس از پایان دولت فرزندخواندههای تحریم، اینها چنان از در مخالفت با مذاکره و توافق وارد میشوند که انگشت به دهان سوپرانقلابیها خشک میشود! شاید این حرف، خوشایند برخی نباشد و برخی سادهاندیشان آن را به تندمزاجی تعبیر کنند اما واقعیت آن است که ما اگر گفتوگویی با این جماعت انجام میدهیم، چه مستقیم و چه غیرمستقیم، تنها از باب روشنگری و تاثیرات آن بر افکار و ادراک مردم ناظر است، اگرنه این جماعت سالهاست مهر خیانت بر پیشانیشان خورده است.