البته خوب است در این راه شاعرانی همچون زمستان، اشعار آیینیشان صرفاً توصیف نباشد و شخصیت و موضوع دینی مدنظرشان در شعر به روشنی و وضوح دیده و شناخته شود. البته زمستان گاه چنین است و گاه نه، حتی هنوز هم!
نشر جمهوری، زیرمجموعه کلی «جهان تازه شعر اهلبیت(ع)» کتابهایی را چاپ کرده و منتشر خواهد کرد که یکی از آنها مجموعهشعر «اسب حیوان نجیبی نیست بعد از کربلا»، اثر شاعر جوان خوشذوق و موفق در شعر کلاسیک، مهدی رحیمی متخلص به زمستان است. این کتاب 85 صفحه دارد و شامل 40 غزل است که درباره امام حسین(ع)، حضرت علیاصغر(ع)، حضرت رقیه(س)، حضرت امالبنین(س)، حضرت سکینه(س)، حضرت زینب(س)، حضرت ابوالفضل(ع)، حضرت عبدالله بن حسن(ع)، حضرت علیاکبر(ع) و نیز درباره موضوعاتی است که طبعاً درباره همین بزرگان است. اساساً همه اشعار زمستان آیینی، بویژه عاشورایی است و من شعری بیرون از این حوزه از او ندیده و نشنیدهام. بالطبع چنین شاعری بیش از هر شاعر مسلمانی باید پایههای فکری دینی و شیعی خود را محکم کند و حتی دامنه مطالعاتش را به فراتر از این برده و درباره سایر ادیان نیز بداند و البته درباره هر چیزی که برای شاعر لازم است؛ از قرآن و حدیث و روایت گرفته تا تفاسیر عرفانی و نهجالبلاغه و صحیفه و تا تاریخ اسلام و تشیع و زندگینامه 14 معصوم و بزرگان دین و تا کتابهای دیگر و دیگر. چون در غیر این صورت، از شاعر آیینی چیزی نمیماند، آنگونه که از مسگر تنها جنباندنش باقی مانده باشد! یعنی در این وضع، شاعر تنها باید از کیسه استعدادش خرج کند که آن هم پس از چندی چیزی از آن باقی نمیماند، مگر یک مشت تشبیه صرفاً شاعرانه که میتوان آن را به هر کسی که دوستش میداری ربط دهی و این یعنی دیگر اصل قضیه مفقود شده است و در این مفقودی نیز شاعر پس از مدتی کوتاه، در آوردن تشبیهات تازه هم کم میآورد و پساندازش ته میکشد. این امر درباره همه شاعران صدق میکند اما درباره شاعران آیینیسرا بیشتر صدق میکند، چون این شاعران وقتی درباره شخصیتی دینی یا موضوعی دینی میخواهند شعر بگویند، نمیتوانند بیرون از آن واقعیتی که قصد بیانش را دارند، گام برداشته و چیزی بگویند. پس باید درباره «آن» یا «او» بدانند و کامل هم بدانند.
شعرهای این دفتر نسبت به دیگر اشعار آیینی و عاشورایی زمستان بهتر یا کمتر نیست اما تعدادی از این اشعار پختهتر است و این نشان از شاعری دارد که جان کلام را اینبار (در مواردی) در تنور تجربه پخته است و حتی از این پختگی، نوید شعرهای بهتری به مشام میرسد؛ شعری که زبان حال 3 ساله امام حسین(ع) است:
«پدر هرجا که بودی یا نبودی مثل هم بودیم
به صورت در سپیدی در کبودی مثل هم بودیم
تو از بالای نی من از فراز ناقه افتادم
صعودش جای خود، در هر فرودی مثل هم بودیم
یکی موی پریشان و یکی فقدان دندان و...
من و تو در نداری دردهای مشترک بودیم...»
زمستان، شاعر مصراعهای بلند نیست. او در شعرهای اینچنینی تجربه و تبحر ندارد. یعنی او شاعری است که کوچکترین حرکت نسنجیده یا حتی ناگهانی، روال کارش را به هم میریزد. این همان سراینده تصویرهای ناب و تخیلات در پرواز است که مصراعهای بلند تمرکزش را به هم ریخته، مثل یک شاعر مبتدی در فکر درست در آوردن وزن شعر است. اگر غیر از این است، پس چرا 90 درصد مصراعها نظم هستند؛ آن هم نظمهایی در حد این سطرها که «هر کسی در زندگی با مشکلاتی روبهروست» که بر وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات است! اینک بنگرید به 3 بیت اول این غزل ششبیتی که مصراعهای بلند دارد و تبدیل به نظم که چه عرض کنم! تبدیل به حرف شده است که اغلب نیز حشو و زاید است و در شأن مقدس و والای حضرت سجاد(ع) نیست:
«چون باد در مجاورت شمعی چون شمع در محاصره بادی
با احتساب کرببلا ای کوه پنجاهوهشت سال نیفتادی
لبخند گشته است فراموشت با چشمهای روشن و خاموشت
نزدیک به دوسوم عمرت را در چهرهات ندیده کسی شادی
زینب که کوه صبر مجسم بود یک سال و نیم ماند و دوام آورد
اما تو در حدود چهل سال است مثل سکوت عامل فریادی...»
بیشک زمستان درباره منظوم شدن تعدادی از اشعارش باید اندیشه کند؛ باید بیندیشد در خود، بر اویی که همواره در غزل شاعری نوگرا بوده و هست، این سالها و این روزها چه پیش آمده که گاه به نظم پناه میبرد! در واقع زمستان به این نظمها نهتنها به مثابه نظم، بلکه باید به مثابه دشمنی بنگرد که نهتنها آرامآرام عنوان شاعر نوگرا و شأن و نشان سراینده غزلهای نو را از او میگیرد، بلکه به مرور ممکن است شاعری او را نیز زیر سوال ببرد و تا حد ناظمی به سقوطش بکشاند. از شاعری چون زمستان مستعد و نوگرا بعید است سرودن ابیاتی نظیر ابیات ذیل که گفتار مردمان عادی در محاوره است و دارای جملاتی مثل «با این حساب!» و... که در نهایت، در شأن و مقام حضرت امالبنین(س) نیست:
«مادر بابالحوائج بوده و با این حساب
دامن او را گرفته هر که حاجت داشته
میرسد از والدین اخلاق فرزندان ولی
این زن از اول به فرزندش شباهت داشته
اول از عباس او اذن حرم را خواسته
هرکسی در کربلا قصد زیارت داشته
با کلام نافذش در روضهها حاضر شده
در زمین کربلا هرچند غیبت داشته...».
از این اثر، چند بیت دیگر نیز مانده و مخاطب حتی یک بیت که تبدیل به شعر شده باشد، در این اثر و امثال آن نمیبیند؛ در صورتی که همین شاعر، در اغلب غزلهایش نوگرا و تازه است، چنان که در غزلی که زبان حال حضرت رقیه(س) است در خطاب به پدر بزرگوارش. در واقع یک غزل عاطفی را انتخاب کردم که در مقایسه با غزل بالا تناسب داشته باشد و قابل قیاس باشد:
«پدر جان قسمت زجرآور این داستان مانده
پدر جان بعد تو یک نیمهجان از عمه جا مانده
پدر حق میدهم از آسمان خون سر کُند آخر؛
سر بر نیزه تو در گلوی آسمان مانده
تو خوردی چوب را در تشت زر اما چرا بابا
به لبهای رقیه رد چوب خیزران مانده؟!...»
و ابیاتی دیگر از غزلی درخشان که عاطفی بودن را بیشتر در بطن خود دارد اما زبانش، زبان 2 نمونه مثال بالاست و زبان تصویری ندارد. اگرچه حقیقت تخیل را در بیتبیتش داراست:
«رفت دستم قلم جلوتر بود
فکر شعر از سرم جلوتر بود
بس که عباس بود وقت نبرد
از خودش یک قدم جلوتر بود
قمر هاشمی به زیبایی
یک شب از آسمان جلوتر بود
تیر بر چشم شد گره اما
گره داستان جلوتر بود
داستان میدود به دنبالش
قهرمان از زمان جلوتر بود
آنقدر که رسید تا گودال
دید شمر از سَنان جلوتر بود».