مهدی خانعلیزاده: بدون اغراق، ایده قدیمی همگرایی کشورهای اروپایی که در نهایت با طرح «مارشال» در ماههای پس از پایان جنگ دوم جهانی تحقق پیدا کرد، موفقترین الگوی همگرایی در تاریخ روابط بینالملل است که توانست یکی از قدیمیترین رویاهای سران کشورهای اروپایی را در مدت چند سال اجرایی کند. درخشش عملیاتی این ایده که در نهایت منجر به تاسیس «اتحادیه اروپایی» در سال 1993 میلادی شد، تا جایی پیش رفت که سران این اتحادیه سراغ تحقق رویای جسورانهای تحت عنوان «ایالات متحده اروپا» رفتند.
اگر چه در سالهای اخیر و به دلیل برخی مشکلات جدی در حوزه اقتصاد و امنیت، از جذابیت اتحادیه اروپایی و مدل همگرایی آن کاسته شد و حتی زمزمههای متعددی مبنی بر خروج برخی کشورهای عضو از آن مطرح شد- که در نهایت به خروج بریتانیا از این اتحادیه [برگزیت] منجر شد- اما بروکسل همچنان برای اهالی سیاست در جهان، نماد یک الگوی موفق در حوزه سیاستورزی جهانی برای تحقق صلح و امنیت شهروندان محسوب میشد. در واقع آنچه در سالهای اخیر در میان شهروندان اروپایی مطرح بود، بحث درباره ارزیابی میزان کارآمدی اتحادیه در تامین نیازهای شهروندان در دولتهای ملی اروپایی بود که برخی آن را مثبت و برخی آن را منفی در نظر میگرفتند.
در همین زمان، شیوع ویروس کرونا و شکلگیری یک همهگیری جهانی، روندی را شکل داد که حالا برای قضاوت میان حامیان هر دو ایده، یک عیار واقعی و عینی وجود دارد.
موفقیت نسبی کشورهایی نظیر چین، روسیه و ایران در مدیریت بحران کرونا، به یک چالش جدی برای نظریهپردازان همگرایی و جهانی شدن تبدیل شد. در واقع، نهادهای جهانی که بر اساس «نظریات همگرایی» در روابط بینالملل شکل گرفته بودند و قرار بود با انتقال برخی اختیارات دولتهای ملی به آنها، مسؤولیت تامین امنیت و رفاه شهروندان را برعهده بگیرند، با ناکارآمدی جدی روبهرو شدند و اساسا ساختار فراملی به آنها اجازه تصمیمگیری برای شهروندان در کشورهای مختلف را نداد.
«اتحادیه اروپایی» نمونه جدی یک سازمان فراملی بود که حتی در سالهای پایانی قرن بیستم و ابتدایی قرن بیستویکم به سمت تبدیل به «ایالات متحده اروپا» هم پیش رفت و تلاش شد تا «شهروندان ملی» را به «شهروندان اروپا» تبدیل کند اما در همهگیری ویروس کرونا در جهان، این سازمان که یکی از نمادهای اصلی «جهانی شدن» است، نهتنها نتوانست قدمی در راستای تامین منافع ساکنان کشورهای اروپایی بردارد، بلکه به دلیل عدم حمایت از کشور ایتالیا- که اسفبارترین وضعیت انسانی در مرگومیر مبتلایان را در میان کشورهای جهان داشت- در بحران کرونا، به کانون ابراز خشم شهروندان ایتالیایی بدل شد و ویدئوهای آتش زدن پرچم اتحادیه اروپایی توسط مردم این کشور، در شبکههای اجتماعی ترند شد.
شبیه این ماجرا در کشورهای دیگری نظیر اسپانیا نیز تکرار شد و «ناکارآمدی» بروکسل در حراست و حمایت از شهروندان اروپا- همگام با اپیدمی کرونا- تبدیل به یک سیاست رسمی اتخاذ شده از سوی سران اتحادیه شد. یعنی اتحادیه اروپایی هم در نظریه و هم در عملیات، نخواست و نتوانست در شرایط بحرانی به حمایت از شهروندان کشورهای عضو خود بپردازد.
همین ناکارآمدی، سبب شد کشورهای اروپایی نیز با تلخ کامی از «رویای شیرین اتحاد» عبور کنند و رفتارهایی را از خود به نمایش بگذارند که مربوط به دوران پیش از جنگ اول جهانی در این قاره بود: راهزنی دریایی! انتشار اخبار مربوط به توقیف محمولههای ماسک و مواد ضدعفونیکننده از سوی کشورهای اروپایی، حکم به آتش کشیدن ستارههای طلایی بر روی پرچم آبی اتحادیه اروپایی را داشت؛ ستارههایی که در ابتدای دهه 90 میلادی قرار بود نماد درخشش اروپای واحد باشند و حالا با درگیری کشورهای عضو اتحادیه، رنگ خون گرفتهاند.
بر همین مبنا، به نظر میرسد محتملترین سناریو برای آینده اتحادیه اروپایی در دوران پساکرونا، تبدیل آن به یک کنفدراسیون منطقهای در قاره اروپا به جای روند همگرایی مضاعفی باشد که در 2 دهه اخیر، سران اروپا به دنبال تحقق آن بودند.
کنفدرالیسم یک نظام مدیریتی است که طی آن، 2 یا چند کشور، مقادیر محدودی از اختیارات و قدرت خود را به یک دولت فراملی مشترک تفویض میکنند. در یک نظام فدرال، قدرت میان واحدهای حکومتی محلی و ملی تقسیم شده است که هر دو نسبت به شهروندان، اعمال حاکمیت کرده و نسبت به آنان پاسخگو هستند اما در نظام کنفدرالی، قدرت توسط ایالتهای مستقل همچنان حفظ میشود و دولت مرکزی قدرت خود را از ایالتها به عاریت میگیرد و رابطه مستقیمی میان دولت مرکزی و شهروندان وجود ندارد. ایالات اختیارات به خصوصی را به یک نهاد بالاتر منتقل میکنند تا راحتی، امنیت دستهجمعی و کارآمدی آنها افزایش یابد.
در نظام کنفدرال، دولتها همچنان اقتدار تام دارند و آن نهاد بالاتر نسبتاً ضعیف است. این نهاد تنها بنا به صلاحدید واحدهای محلی وجود دارد و تنها میتواند در اموری فعالیت کند که واحدهای محلی اجازه آن را داده باشند.
در این سناریو، اتحادیه اروپایی به دلیل مشکلات و موانع متعددی که بر سر راه همگرایی خود دارد، نظام کنفدرالی را برای ادامه حیات خود و جلوگیری از فروپاشی ساختاری، توصیه کرده است. این نسخه به دنبال سیاستها و اعتراضات صورت گرفته از سوی کشورهای قدرتمند اروپا نظیر آلمان و انگلیس در زمینههای گوناگون بویژه حوزه اقتصادی، برای حیات اتحادیه اروپایی و جلوگیری از فروپاشی ساختاری آن ارائه شده است. این مساله در دوران شیوع کرونا، رنگ و بوی جدیتری به خود گرفته است، چرا که ناکارآمدی ساختاری اتحادیه در حمایت از شهروندان در کشورهایی نظیر ایتالیا و اسپانیا، موجی از تمایل به تقویت دولت ملی در این کشورها را ایجاد کرده است.
به نظر میرسد «کرونا» قویتر از هر جنگ و معضل امنیتی دیگری، لرزان بودن بنیادهای اتحاد در قاره سبز را عیان کرد؛ یعنی پس از تمام تلاشها و اقداماتی که در زمینه ایجاد یک کشور واحد اروپایی از سوی سیاستمداران و نظریهپردازان معاصر صورت گرفت، تجربه اتحادیه اروپایی نشان خواهد داد همگرایی منطقهای با وسعتی در حد یک قاره، تجربهای موفق نبوده و در نهایت میتواند به یک کنفدراسیون ضعیف با اختیارات نمادین تبدیل شود و خبری از ایالات متحده اروپا نخواهد بود.