وارش گیلانی: «کلیدها» مجموعه شعر سیدرسول پیره در 55 صفحه توسط انتشارات فصل پنجم منتشر شده است. این مجموعه که بیش از 30 شعر سپید کوتاه و غیرکوتاه دارد، از شاعری است که کموبیش نامی آشنا در شعر روزگار ما دارد.
بیشک شعر سپید آنی نیست که بسیاری در این روزها و در این سالها به گفتن آن مبادرت میورزند؛ شعری که برای کاهلان وزن و قافیهنشناس راحت جان است. از آن طرف، شعر موزون و کلاسیک نیز ردیف کردن وزن و زیر هم نوشتن «شیر» و «پنیر» نیست که هی قافیهدانی و هی وزنشناسی خود را به رخ میکشانی و میکشانند که... که تمام زیر و بم آن را شاعران در حال رانندگی و شاعرهها در حال سبزی پاککنی، دو سه روزه از پیش خودشان یاد گرفتهاند. اگرچه برخی از همینها نیز چنان کلمههایی چون «زخافات» را به کار میبرند که از ترس شنیدن آن حتی تن رشیدالدین وطواط را نیز در گور میلرزاند!
اغلب از نام کتابهای شعر نمیتوان به چگونگی اشعار داخل کتاب پی برد اما عناوین اشعار تا حدی مخاطب را به سمت محتوا و چگونگی شعرها رهنمون میکند! عناوین بعضی از شعرهای مجموعه شعر «کلیدها»، عبارتند از: تنهایی، دلگیر، لباس نظامی، تنها صداست که میماند، تغییر، جدایی، عدالت، پرستار، خانه سالمندان، صلح، وظیفه، خرمشهر، تقویم، رفتگان و...
شعر اول «تنهایی» نام دارد، شعری که ابتدا در بخش اول خود، «تنهایی» را آنگونه نشان میدهد که ممکن است سطحی جلوه کند؛ اگرچه در واقع سرود ملی را پس از پیروزی به تنهایی خواندن، غمانگیز نیست، چرا که ممکن است برای هر قهرمانی و در هر مسابقهای پیش بیاید. اما سیدرسول پیره در بخش دوم شعر تنهایی میخواهد ملموس و با نشانههایی تنهایی را نشان دهد؛ با نشانههایی نظیر: «حمله قلبی به بخش سیسییو و حمله لیونل مسی به دروازه رئالمادرید و ... و سفارت کشور»:
«پنجاه متر
صد متر
هزار متر
غمانگیز است
وقتی به خط پایان رسیدی و هیچکس پشت سرت نیست
حدس بزن
حدس بزن
چقدر باید تنها باشد
کشوری که سرود ملیاش را
تنها یک نفر میخواند
مثل حمله قلبی به بخش سیسییو
حمله لیونل مسی به دروازه رئال مادرید
حمله گاو خشمگین به پیراهن قرمزم
به من حمله میکند تنهایی
تنهایم
شبیه مهاجرانی که در غربت
دیدار سفارت کشورشان را در آغوش میگیرند».
تشبیهات زیبا و بکرند؛ اما از 4 طرف یکدیگر را جذب نمیکنند و مثلا از 2 یا 3 طرف به هم مرتبط میشوند:
«مردی که پیراهن چهارخانه میپوشد
خودش را زندانی کرده است
مردی که پشت نردههای پنجره میایستد
خیابان را زندانی کرده است
مردی که نمیخندد لبهایش را
و مردی که جدول حل میکند کلمه را زندانی کرده است
زندانی توام
و دیوارها پیش از آن که بلند باشند
دلگیرند
وقتی عکسی از تو به آنها نیست
هر بوسهات
شورشی در زندان
هر بوسهات
روزنهای در دیوار...
با هر بوسهات
آجری از دیوار
میلهای از نردهها
و خطی از چهارخانه پیراهن من
میافتد».
شعر «انگشتشمار» هم پیرو تداعی معانی است؛ آنگونه که انگشتهای کارگری تداعی انگشتهای اشاره و دستگاه فشار تداعی فشار خون میکند. البته شاعر میگوید: «زیر فشار خون» تا «زیر دستگاه فشار خون» بهتر تداعی شود. بعد بار دیگر انگشت نداشته یادآورنده و تداعیکننده آن است که او «نمیتواند پیانو بنوازد». بعد تداعی دوم پشت سر تداعی اول و به صورت ذهنی ساخته میشود؛ آنگونه که کنایه از آن باشد که «کارگر جماعت که نمیتواند پشت پیانو بنشیند»، «چون انگشت این کار را ندارد» و معنی فراتر آن، اینکه کارگر محروم است از رفاه و از اشرافیت هم کلاً محروم است. آن وقت این «محرومیت با زبان فرمی که از راه تداعی معانی ایجاد شده، ایجاد میشود و میخواهد این معنا را القا کند! اما این راه برای نشان دادن روح و جان و همدردی با کارگر اَبتَر است:
«انگشتشمارند کارگرهایی
که خوب کار، مطالعه و تفریح میکنند
پیچهای بسیار ساخته میشوند
هر روز زیر دستگاه پرس
انگشتها
انگشتهای زیادی را دیدم که پیچ شدند
کارگرانی
که ده
نه
هشت
هفت انگشت...
و بعضی کارگرها هیچگاه به ماه اشاره نمیکنند
پدر
زیر دستگاه فشار
ما
زیر فشار خون
کارگران دستگاه پرس پیانیستهای خوبی نمیشوند
و طوری زندگی، مطالعه و تفریح میکنند
که اثر انگشتشان روی هیچچیز نمیماند».
نوع نگاه سیدرسول پیره به مسائل و معضلهای اجتماعی، نگاهی سرد و بیتاثیر است، که سردیاش از فرم شعر است، زیرا با نوع فرمی که دارد، آن قصد اعاده نمیشود؛ این امر درباره اغلب کارها از جمله شعر «لباس نظامی» صدق میکند.
اگرچه فرمگرایی سیدرسول پیره در ایجاد زبان و راهی نو و مستقل از دیگران قابل تحسین است اما موضوع چفت و بست فرم با نوع موضوعات و معانی و مفاهیم است که شاعر در آن موفق نیست و این اشکال متوجه فرمهاست؛ چرا که فرم واقعی، طبعاً موضوعات، معانی و مفاهیم را به بهترین وجه شاعرانه بیان خواهد کرد.
با این همه، شعری به نام «تغییر» شعری است که صاحب فرم نیست اما با زبان، شگرد و بیانی ساده تاثیرگذار است:
«ای دلقک پیر
لبهایت را به من قرض بده
شاید اگر سرختر و بزرگتر بخندم
کمی از اندوه جهان کم شود
ای کاریکاتور مضحک
بینی بزرگت را
ای کمدین کهنهکار
اندامت را
به من قرض بده
شاید رنگ به موهای پیرزنان برگردد
شاید سربازی را از شلیک منصرف کنم»
فرم شعر در درخشان شدن آن موثر است اما فرمهایی که در شعر نتوانند ایجاد تعادل کنند- هرچند هم مدرن باشند- طبیعی نیستند. در واقع اینها ظاهری مدرن دارند. چون فرم مدرن تاثیرگذار است، هرچند بیشتر بر شاعران روشنفکر. دیگر اینکه شعرهای خوبی هستند که دربارهشان گفته میشود فرم ندارند. در واقع نوع بیان این ادعا را باید عوض کرد و گفت آنها نیز بیفرم نیستند اما فرمی ضعیف دارند و دارای اشکال، یا از بس ساده و معمولی و دمدستی هستند، ما آنها را بدون فرم میدانیم.
اما آثار دیگری هم در این مجموعه هست که کلاً وجهی از شعر ندارد و حرف و کلامی هستند با ماهیتی در حد کاریکلماتور؛ البته آن هم از نوع بیمزه و سردش! نام یکی از آنها «مرز» است:
«از مرز که میگذرم
به عکس پاسپورتم نگاه میکنم
تنها در همه عکسها
همیشه من بودم که به عکاسها میگفتم لبخند بزنید
همه عکسهایی که با تو گرفتهام
میتوانست عکس روی پاسپورتم باشد».
و اثر دیگر به نام «جدایی» در این آمده که روایی است؛ یعنی بیشتر به برشی از یک داستان میماند تا به شعر، برشی از داستان با چاشنی اندوهی که سطحی است!:
«همیشه زنها با چمدانی بزرگ میروند
بزرگ
چمدان حرفی بزرگ است که در دهان درمیماند
با لکوموتیوهایی غمگین
مردان با اندوهی بزرگ میمانند
اینجا دنیای آدم بزرگهاست....»
در هر حال، تلاش سیدرسول پیره قابل تحسین است که در پی شعری دیگر است؛ شعری که در عین حال از آن خود او باشد. باید فرمهای تجربی او را در مقابل کارهای خوب تکراری ستود! اما این ستایش برای او و هر شاعری کافی نیست، کم است و چیزی پیش نمیبرد. در واقع باید منتظر ماند و دید وی با این درجه از تلاش و با این افق دید، در دفتر دیگر کارهای جاافتادهای در حوزه فرم از خود بروز میدهد یا نه؛ اگرنه نوگرایی بدون پشتوانه تنها به کارهای نکرده میماند و میتواند غلط یا معمولی باشد. فرم باید سالم، درست، قدرتمند و آشنا باشد؛ آشنا برای حرفهایها، زیرا کار ناآشنا کاری است غریبه و غیرایرانی. چون هر چیز درباره شعر نیمایی و سپید باید ایرانی یا ایرانیشده باشد، همانگونه که از همان اول هم همینطور بوده است؛ حال متد اولیهاش از هرجایی که میخواهد آمده یا الگوبرداری شده باشد! مگر اروپاییها کم از ما الگوبرداری کرده و شکل و ماهیت اروپایی به آنها دادهاند؟! به قول خود رسول در شعر «وطنیه» که همین 2 سطر هم بیشتر نیست:
«پیچکی که دیوارهایش را برداشتهاند
چطور میخواهد بایستد؟»
از بس از فرم شعرهای این دفتر گفتیم یادمان رفت که چند شعر خوب و سالم از این دفتر انتخاب کنیم؛ شعرهایی نظیر «خرمشهر» و «طرح»:
«جهانآرا میرود
تا خرمشهر به نقشه بازگردد
همیشه چند ماهی سرخ از آب بیرون میافتد
تا رودخانه مسیرش را گم نکند»
***
«به عکسهای دستهجمعی که نگاه میکنم
نام بعضیها را به یاد نمیآورم
بعضیها که در این عکسها جایشان بیشتر از دیگران خالی است».