الف. گیلوایی: ظاهر سارایی، شاعر پارسیگوی ایلامی، از شاعران مشهور زبان کردی در ایلام و فعال در حوزه ترجمه اشعار کردی است. وی در جامعه ادبی نیز از شاعران شناختهشده است که اگر چه همیشه کمکار بوده اما در دهه 70 و بعد از آن، در مجلات «شعر»، صفحات مشهور «بشنو از نی» روزنامه اطلاعات و روزنامهها و مجلات دیگر مخاطبانی داشته است.
ظاهر سارایی متولد ۱۳۴۲ و فارغالتحصیل دانشگاه در رشته ادبیات و علوم اجتماعی است که سالیان عمر خود را در عرصه شعر و ادب و پاسداری از زبان کردی ایلامی سپری کرده و چندین اثر ارزنده همچون «دیوان غلامرضاخان ارکوازی» و کتاب «شاعر قلههای مهآلود» از آثار اوست. وی اکنون مدیر انتشارات زایا در ایلام است.
دفتر شعر «نشد پروانه باغ تو باشم»، از ظاهر سارایی در 77 صفحه، شامل 17 دوبیتی، 2 شعر نیمایی، یک مثنوی و یک چارپاره و 43 غزل است. غزلها معمولا بین 5 تا 6 بیت بوده و عرض مصراعها و ابیاتشان کوتاه است. این کتاب که فقط چند ماهی از زمان انتشارش میگذرد، توسط حوزه هنری ایلام، مرکز آفرینشهای ادبی مراکز استانی و با همکاری انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
ظاهر سارایی 54 ساله که آشنا به مبانی غزل امروز است، چندان خود را وابسته به غزل نو و نیز غزل دیروز یا کهن نکرده است، در عین حالی که از هر دوی آنها مایههایی دارد. مثلا اگر از این 3 بیتی که در پشت جلد کتاب درج شده:
«پُرم از حفرههای خالی خود
پُرم از خالی پوشالی خود
گشوده لب به اقراری غمانگیز
مسیحی خسته از دجالی خود
مرا بردی به مرداب هیاهو
تو ای اندیشه با سیالی خود»
کلمه «سیالی» و ترکیبات «حفرههای خالی» و «خالی پوشالی» را برداریم، این 3 بیت کلا از جلوههای غزل امروز (و نه غزل نو که طبعا فرقها و نزدیکیهایی با هم دارند) خالی میشود، آن هم با این توضیح که بعضی کلمات و ترکیبات آنچنان قدرتمند و تاثیرگذارند که به تنهایی، یکی دو سه بیت را براحتی تحت شعاع حضور تازه و نو و حال و هوای خود قرار میدهند.
یکی از دلایل این کمتوانی در مقابل توانایی غزلیات دیگر، گفته آمد. دلیل دیگر، واقعگرا بودن اغلب غزلهای شاعر است که اگر چه او با مهارت، تغزلی بودن را در کنار واقعگرا بودن در یک بستر میآورد و این تضاد را جمع میکند، با این حال، این واقعگرایی با بیان مستقیم، گاه شعر را تبدیل به نظم میکند، مثل بیت دوم از 3 بیت بالا. حتی در غزل «ثانیهها» نیز این نظم کموبیش خود را نشان میدهد و در این بیت بهطور کامل:
«آه این ثانیههای بیرحم
چه بلایی به سرم آوردند»
در نقدهایی هم که دوستان سارایی بر این مجموعه نگاشتهاند، گفتهاند «صبغه اندیشه بر احساس شعر ظاهر سارایی میچربد. به تعبیری دیگر، کنش عقلانی او بر کنش عاطفیاش پیشی میگیرد». حتی این منتقدان «زمینههای تاریخی تکوین اندیشه و شعر ظاهر سارایی را با توجه به خرده میدانهای تحصیل در رشته علوم اجتماعی و ادبیات بیارتباط نمیدانند».
ظاهر سارایی همواره بهعنوان شاعری شناختهشده، آثاری خلق و به علاقهمندان ارائه داده که در نوع خود قابل توجه بوده است؛ مثل غزل «قوی زیبا» که اگر چه تا حدی تداعیکننده غزل زیبای «مرگ قو»ی حمیدی شیرازی است و خاطره آن را زنده میکند اما از استقلال نسبی برخوردار است، چرا که هم بهلحاظ فضاسازی و هم بهلحاظ زبانی شباهتهایی به شعر حمیدی شیرازی دارد؛ در آنجا قو به سمت معشوق میرود و در اینجا قوی عاشق، معشوق را به سوی خود فرامیخواند؛ حتی بهلحاظ مضمونی و موضوعی نیز نزدیکیهایی به هم دارند؛ قو در آنجا، در نهایت، هدفش رسیدن به معشوق است و در آغوش او مردن، در شعر سارایی نیز نهایتش، رسیدن به معشوق است و نرسیدنش معنایی جز مردن ندارد؛ زیرا فراق مساوی با مردن و فنا بازگو شده است. با اینهمه، این دو، گلهایی هستند که هرکدام عطر خود را دارند:
«تو ای قوی من، قوی زیبای من
بکش پر، بیا سوی دریای من
بیا و بتَن بال بیباک خویش
در امواج سبز تمنای من
بیا عاشقانه مرا فتح کن
و پرچم بزن در بلندای من
از اعجاز نام تو وا میشود
گل باغ امروز و فردای من
تو «من» میشوی، من «تو»، ما اینچنین
رها میشویم از قفسهای «من»
اگر من نباشم چنین، وای من
اگر تو نباشی چنان، وای تو
نثار بهاران ناز تو باد
دل من، گل نازکآرای من»
در کنار این غزل، غزل «ثانیهها»، «حیرانی»، «پروانههای باغ تو» و...
ظاهر سارایی در دفتر شعر «نشد پروانه باغ تو باشم»، سطرهایی دارد در ثبت لحظهها؛ همچون عکاس زبردست و تیزبینی که مناظر زیبایی ثبت و به تصویر کشیده است؛ سطرهایی که گاه هرکدام خود ارج و قیمت یک غزل را دارند و به بلندای یک شعر، سر فراز دارند:
«صبح چون خورشید از شرق افق سر میزند
شاخه نیلوفری انگشت بر در میزند» (ص 45)
«ما را غزل آموخت غزالی که تو بودی
با شعر من آمیخت خیالی که تو بودی» (ص24)
و نیز در کنار این سطرهای درخشان، کلماتی هستند که هر کدامشان نشانهاند؛ نشانه عرفان و گرایشاتی از این دست؛ کلماتی نظیر «حیرت» و «سکوت»؛ واژههایی که در گستره حکمت دارای معانی خاصی هستند.
«به حیرت میرسیم از جستوجومان
نشانی نیست گم شد آرزومان» ( ص 14)
«دهان چو آینه واکردهایم از حیرت
که این چه بود خدایا به خواب ما آمد» (ص 75)
«مثل مرگ میوزیم در حوالی سکوت
مثل هیچ میخزیم در حواشی عدم» (ص 23)
منتقدان شعر سارایی، بسیاری از ترکیبسازیهای این دفتر را به ترکیبسازیهای سهراب سپهری نزدیک و شبیه میدانند که به نظر من، این شباهتها تنها سبب تاثیرپذیریهایی در سطح است که عمومی شده است؛ یعنی سارایی نیست که فقط از این ترکیبها در شعرهایش استفاده کرده است، بلکه بیش از 50 درصد از شاعران امروز تابع یک جوّ عرفانزده بوده و هستند، که از دهه 60 و 70 چنان به شعر سهراب رو آوردند که هنوز هم ادامه دارد. اگر چه دیگر این ترکیبها از فرط تکرار و استعمال بسیار، امروزه دیگر عادی و بیخاصیت شدهاند؛ ترکیبهایی نظیر: وسعت آبی، نشئه نور، بیشه نسیم، آبی بینشان، آبی ناگهان، وهم سبز، پیله خواب، رشته هوش، پژواک تصویر، درخت بیداری و...
در پایان، باید بگویم که این مجموعه با همه فرود و فرازهایش، دفتری خواندنی است، چرا که کدام مجموعه و شاعر است که شعرها و دفتر شعرش فراز و فرود نداشته باشد. این دفتر چند غزل درخشان دارد و مابقی غزلهای خوب یا تقریبا خوب یا متوسط هستند؛ غزل «حیرانی» حسنختام این کلام است:
«ای سروش فطرت عرفانیام
ای شگفتی تا کجا میخوانیام
ای بهاری از نسیم نام تو
روزهای داغ تابستانیام
با من از پرواز میگویی؟ چه سود
من که در زندان خود زندانیام
جذبه مهری مرا بیرون نبرد
از مدار بسته حیرانیام
یک ستاره در شبم سوسو نزد
یک ستاره، در شب ظلمانیام
دستم از آزادگی کوتاه کرد
آرزوی تا ابد طولانیام
آه از این انگیزه اهریمنی
آه از این اندیشه شیطانیام».