printlogo


کد خبر: 219476تاریخ: 1399/2/24 00:00
نگاهی به مجموعه‌شعر «بهانه‌ها»ی پروانه نجاتی
غزل‌هایی سرشار از عاطفه

الف. گیلوایی: پروانه نجاتی از جمله شاعرانی است که اواسط دهه 70 خود را به جامعه ادبی شناساند؛ شاعری با اشعار انقلابی، دفاع مقدسی و آیینی و بالطبع اشعار عاطفی و اجتماعی و...؛ شاعری که کم‌وبیش قالب‌های معمول شعر کلاسیک و نیز شعر نیمایی را آزموده است اما همواره دلبسته غزل بوده و کمیت و کیفیت اشعارش را نیز باید در این قالب مشاهده کرد. پروانه نجاتی متولد سال 1347 بوده و تاکنون چند مجموعه‌شعر منتشر کرده است که «بهانه‌ها» به احتمال قوی آخرین‌ مجموعه‌شعر چاپ‌شده او باشد. مجموعه‌شعر «بهانه‌ها» را انتشارات شهرستان ادب که از معدود ناشران تخصصی در حوزه شعر است، منتشر کرده است. این مجموعه‌شعر در 84 صفحه، خوب و شکیل، با طراحی دل‌انگیزی فضای زنانگی را روی جلد کتاب به تصویر کشیده است. 
مجموعه‌شعر «بهانه‌ها» شامل 32 غزل است و شاعر در پایان کتاب 2 مثنوی به زبان محاوره سروده که اولی خطاب به دخترش چکاوک است:
«چکی مامان بیا صمیمی باشیم
مثل دو تا دوست قدیمی باشیم...»
 و مثنوی دومی را نیز خطاب به پسرش چکاد سروده است:
«چکاد! مامان! قدو بالاتو قربون
این همه شوخی و اداتو قربون...»
بی‌شک برای شاعرانی که شاعر انقلاب و دفاع‌مقدس بوده‌اند، هنوز انقلاب و دفاع‌مقدس به صورت‌ها و اشکال دیگر و حتی شاید گسترده‌تر در ایران و جهان جاری است.با این‌ همه، پس از گذشت 40 سال از پیروزی انقلاب و پشت سر گذاشتن جنگ ایران و عراق، شاعران در فرصت مغتنمی که برای تمرکز بیشتر پیدا کرده‌اند، هم شعرهای کمتر اما پخته‌تری می‌گویند، هم از شعار فاصله بیشتری می‌گیرند و تمرکز بیشترشان سبب عمق و گستره بیشتر در حوزه شعر آیینی و انقلاب و دفاع‌مقدس می‌شود، البته در فضایی دیگر و شکل‌ها و صورت‌های دیگر:
«روح اراده معجزه کرد، انقلاب شد
تاریخ ایستاد و مسیر انتخاب شد...»
در واقع این فرصتی که از آن گفتیم، دست شاعران را نیز برای سرودن اشعار اجتماعی و عاشقانه بازتر گذاشته است؛ هرچند شاعران انقلاب و آیینی در هر زمان اشعار اجتماعی و عاشقانه نیز می‌گفتند، حتی در بسیاری مواقع این عاشقانه ‌سرودن در اشعار آیینی و دفاع‌مقدسی و انقلابی جلوه‌های آشکار و پنهانی پیدا می‌کرد و گاه این‌گونه عاشقانه و اجتماعی ‌سرودن عمیق‌تر و زیباتر هم می‌شد. در غزل‌های پروانه نجاتی بیش از هر عنصری، عنصر عاطفه و زبان عاطفی تغزل را به حرکت درمی‌آورد و گویا می‌کند؛ یعنی زبان تخیل و تصویر در غزل‌های پروانه نجاتی چندان جلوه‌گری نمی‌کند. شاید اگر زبان عاطفی بسیار زیبا و مسلط پروانه نجاتی از راه درآمیختگی با تخیل خود را نشان می‌داد یا حداقل در کنار تخیل، بیشتر از آنی که هست غزلش را می‌آراست و می‌پروراند، ما با غزل برتری روبه‌رو بودیم. همان‌گونه که هرازگاهی با این درآمیختگی عاطفه و تخیل روبه‌رو هستیم:
«ماییم و عشق، شاخه‌نباتی که هست و نیست
اسکندریم و آب حیاتی که هست و نیست
سرگشتگان دایره تنگ زندگی
در جست‌وجوی راه نجاتی که هست و نیست
برهم زند شلاله گیسوی خواب را
هر شب، خیال صبح و ثباتی که هست و نیست...»
هرچند که بسیاری از شاعران از همین داشته خود چنان بهره می‌برند که شعر خود را از دیگر عناصر بی‌نیاز می‌کنند. اگرچه در چنین مواقعی، کم نیستند ابیاتی از این دست غزل‌ها که به سمت عواطفی آبکی گرایش پیدا می‌کنند؛ مثل این ابیات از پروانه نجاتی:
«بالا گرفته کار من و حرف‌های تلخ
دیگر رسیده کارد به این استخوان، برو»
یا:
«خوشا تبسم شیرین و دلگشایی که
شکفته کنج لب مردم سخن‌سنجش
دمیده هرچه ملاحت به دامن شیراز 
خدا کند که نبینیم عسرت و رنجش»
همان‌طور که غزل‌های عاطفی را خطر خاص از نوعی که عرض شد تهدید می‌کند، از طرف دیگر غزل‌های پرتصویر و پرتخیل را نیز کمبود عاطفه و احساس می‌تواند تهدید کند. پس چه بهتر که غزل‌ها از هر دو بهره ببرد اگرنه، در نوع کار خود باید کاملاً مواظب لغزیدن‌ها بود!
در پایان مجموعه نیز با غزل‌های زیبای آیینی روبه‌رو هستیم؛ درباره حضرت علی(ع) و درباره کربلا و همچنین اشعار دفاع‌مقدس و نیز غزلی درباره انقلاب. در میان این غزل‌ها که بیشترشان از غزل‌های خوب این کتابند، یک شعر عاطفی که با ملاحتی از تخیل درآمیخته، به بخش وقایع عاطفی دفاع‌مقدس می‌پردازد؛ به دختری که 18 سال صبر کرد و چشم‌انتظار ماند به امید رسیدن پدرش که مفقودالاثر بود؛ و اینک زمان عقدکُنان اوست:
«عاقد دوباره گفت وکیلم؟ پدر نبود
ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود
گفتند: رفته گل... نه، گلی گم... دلش گرفت
یعنی که از اجازه بابا خبر نبود
هجده بهار منتظرش بود و برنگشت
آن فصل‌های سرد که بی‌دردسر نبود
ای کاش نامه یا خبری، عطر چفیه‌ای
رویای دخترانه او بیشتر نبود
عکس پدر، مقابل آیینه‌شمعدان
آن روز، دور سفره به جز چشم تَر نبود
عاقد دوباره گفت: وکیلم؟ دلش گرفت
یعنی به قاب عکس امیدی دگر نبود
تا گفت: با اجازه بابا، بله، بله
مردی که غیر خاطره‌ای مختصر نبود».

Page Generated in 0/0057 sec