الف. م. نیساری: دفتر غزلهای «خوابی که آغازش تویی» از ناصر حامدی، دفتری کوچک است در 61 صفحه، شامل 38 غزل عاشقانه. چند شعری هم که شاعر درباره «شب قدر»، امام حسین(ع)، امام رضا(ع) و «روزه» سروده است، نگاهی عاشقانه دارند:
«اگر چه پای دل خستگان به بند تو باشد
خدا دلی بدهد مورد پسند تو باشد»
ناصر حامدی، شاعری است که جامعه ادبی او را میشناسد؛ از کارنامه شعری او میتوان به این امر رسید. ناصر حامدی 42 ساله 2 گزیده اشعار دارد به نامهای «باشد برای بعد» از انتشارات تکا و گزیده ادبیات معاصر شماره 59 از انتشارات نیستان و 5 مجموعهشعر با نامهای: «خوابی که آغازش تویی»، «شب دنبالهدار»، «درخت سوخته در باران»، «قطار روم خراسان» و دفتر «چم به را».
ناصر حامدی تلاش دارد غزلش تازه باشد اما این تازگی را که شاعر نباید به قیمت هر تشبیه و استعارهای ناقص، کمالنایافته، سست و نامربوط به دست آورد و ارائه دهد! تمام تعابیری را که شاعران قدیم با قدرت و سلامت زبانشان توانستند در اشعار خود ماندگار کنند و در واقع، از این راه شعرشان را به مقام کلاسیکشدن برسانند، سبب سازش تازگی نگاه و پشتوانههای معرفتی و ذوق سلیمشان بوده است؛ پشتوانه و ذوقی که تعابیر، تشبیهات، استعارات و در کل تخیل شاعر را سخت دچار استحکام و هارمونی میکند. و تو به عنوان مخاطب حیرت میکنی که این شاعر چگونه توانسته با تخیل خود پدیدههای متفاوت و متضاد را در یک بستر، به رنگ و بوی هم درآورد. در واقع، شاعر با درستی و با ذوق سلیمش میتواند در ایجاد و انجام انسجام و یگانهکردن اجزا، پدیدهها، اشیا و حتی افکار متفاوت و متضاد بکوشد و آنها را در بستر یگانگی آورد. و این یعنی اگر از بالا بنگریم، جهان متضاد و پراکنده پر میشود از یگانگی، یکرنگی و انسجام؛ و عشق در این حال و جایگاه قابل تعریف، تفسیر و تاویل است؛ پس شاعران چون عاشقان تنها کارشان این است که در شعر و زندگی عاشقی کنند و بس؛ چون همهچیز جهان جز این نیست.
حال اگر ناصر حامدی با این سابقه شاعری نتواند این هماهنگی را درک کند یا یک جاهایی سهل و سست از کنارش بگذرد، آن هم به این خیال که تازگی ورزیده و... دیگر خود شاهراه را گذاشته و از جادهخاکی رفته!
یعنی چطور ناصر حامدی «ماهی کوچک را صرفاً به این سبب دلسپرده دانسته که یک عمر از سفره دریا، آب و نمک خورده؟!» آیا هر جا صحبت از «نان» و «نمک» شد، ما میتوانیم مرام و معرفت را پیش بکشیم و تصور کنیم که ذوقی سلیم خرج شده است؟ تازه حامدی بهجای «نان» و «نمک» و «سفره»، «نان» را که اصلیترین چیز بوده به ناچار و از سر اجبار و در تنگنای «دریا» قرار گرفتن حذف کرده و از آن طرف هم، «معرفت» و «مرام» و «مردانگی» را که حاصل «نان» و «نمک» است، با «دلسپردن» یکی و دارای یک معنا دانسته است!
حامدی در این بیت، یک مصالح اصلی را که «نان» بود کم داشت. اگر کلمه «آب» را نمیآورد، میشد نیاوردن «نان» را منتفی دانست و توجیه کرد. میتوانست بگوید «از سفره دریا نمک خورده و معرفت کسب کرده است».
اینگونه است که شاعر (در اینجا حامدی) ایجاد تنافر کرده و این ایجاد تنافر در شعر از هزار راه ایجاد میشود.
دیگر اینکه به کار بردن تعابیر بد «تا سر شکستن» و از این قبیل نمیتواند کنایه مناسبی برای «پاخوردن قالی» باشد که سبب باکیفیتتر یا گرانتر شدن قالی میشود! تشبیه با متشابه و در کل مصراع اول با مصراع دوم باید از هر لحاظ توازن و تعادل داشته باشند!
نکته دیگر اینکه شیوخ و عرفا و فقها چون شیخ و عارف و فقیه بودند، از بالا با مردم حرف میزدند و حرفشان رنگ و بوی نصیحت میگرفت؛ آن هم معمولاً نه در غزل، بلکه در منظومهها که پای شعر کمتر در میان بود. امروز دیگر این حرفها برای شاعر جوان قرن 21 اینچنین از بالا... نوبر است والله!:
«عشق را از دستبرد بیوفایی دور کن
گرگ بیشک بره قربانیاش را میخورد»
یا:
«راستی! بار کج خود را به منزل میبرد
آن که دارد نان بیوجدانیاش را میخورد»
دیگر اینکه این حرفها (که پر است در این مجموعه!) نهتنها شعر نیست، بلکه حتی به عنوان یک مشت نصایح از جانب کسی که مقام ملوکانه ادبی و علمی و عرفانی و اجتماعی ندارد، پذیرفتنی نیست. چون که همچون سعدی و صائب و مولانا نمیتواند مفاهیم معرفتی را آنگونه که یک مفتی و عارف و شیخ کسب کرده و دارد، بیان کند. بعد این بزرگان با غزلیاتشان شعر میگفتند و حرفهای دیگر و حکمیشان را در مثنوی و بوستان و گلستان میزدند که اگر نصف بیشترشان نظم هم شد، اشکالی بر ایشان از منظر شعری وارد نشود، اگر چه جزو شاهکارهای ادبی (نه شعری) جهان هستند. حال بعد از انقلاب ادبی نیما و تحولات بزرگ ادبی معاصر، ناصر حامدی هنوز میخواهد در غزلهای خود حرفهای بوستانی و گلستانی و مثنویگونه بزند! آنوقت تازه به گرد آن حرفها و مثالها هم نرسد و نیز تفسیرهای عالمانه و معرفتی و حکیمانهای هم از آن حکایتها و داستانها به دست نیاورد!
آقاجان! شما اگر میخواهی شعر عاشقانه بگویی، چرا آسمان ریسمان میبافی؟! بیا تو هم مثل همین فریدون خان مشیری خودمان یا همین محمدعلی بهمنی گُلمان، در حال و هوای اشعار ماندگار «بیتو مهتابشبی...» شعر بگو یا در حال و هوای غزلهایی که عشقهای زمینی و زمینیوار پاک و نجیب را میستایند شعر بگو. اگر مخاطب عادی، مخاطب حرفهای و باسواد از شعر شما معرفت و عشق را درک و احساس نکرد، بیایید یقه مرا بگیرید. حرفهای قُلمبه و سُلمبه و تشبیهات نامربوط، به دنبالش معانی نامربوط و شلخته به همراه دارد.
ناصر حامدی باید به «چای تلخ» بازگردد، به معرف ساده و بیشیله و پیلهای که اغلب ابیاتش دیالوگ شاعر با یار واقعی است:
«مراقب سخنت باش و کم بگو از عشق
شنیدهام که مجازات عشق سنگین است
به قدر خوردن یک چای تلخ با من باش
که تلخ با تو عزیزم هنوز شیرین است».
آری! صدای عشق از بالا تحکم نمیکند، متواضع است و در سادگیهایش ناگهان یک جرقه در مصراعی و بیتی میزند که تمام ابیات معمولی دیگر را تحت شعاع نورانیت و عرفان و معرفت خود قرار میدهد؛ یکبار دیدی «روی عطر شال»، «روی شیشه اقبال»، «در دو پای مهربان»، «در سن و سال بالا» یا «خندهای که عین شهر ماسال است»؛ کار غزل، غزل سرودن و عاشقانه گفتن و عشق ورزیدن است. والاترین معرفتها را در غزلیات حافظ و مولانا میتوان یافت؛ در عاشقانههایشان؛ مهم آن حسی است که یک غزل القا میکند، نه معنایی که بسیاری آن را بهتر از من و تو بلدند. معرفت را باید در مغازله یافت، اگر در توانایی و احساس شاعر باشد:
«خوب کردی آمدی، خوب است با تو حال من
با توام، هرچند بالا رفته سن و سال من
صبح با عطر نفسهای تو صبح سال نوست
هرچه دارم مال تو، صبح نگاهت مال من
با دو دست ناتوان افتادهام دنبال تو
با دو پای مهربان افتادهای دنبال من
من دلی را داشتم روزی به دستت دادهام
وای... از دستت نیفتد شیشه اقبال من
شهروندی خستهام، گاهی به روی من بخند
خندهات را دوست دارم، خندهات ماسال من»
پایانبخش حرفهای ما 3 بیت اول از غزل «تحویل سال» است که هم در معنای شعر نشان تحول است و هم در زبان شاعر.
ناصرحامدی با همه فرودهایش، در 2 غزل «چای تلخ» و «تحویل سال» نشان داده است که راهی از راههای غزل گفتن را خوب بلد است؛ خب! بهتر است که همان راه را انتخاب کند:
«تحویل داده عشق به ما سال دیگری
محبوب من! ببخش مرا حال دیگری
من سالهاست در تب و تابم نیافتم
غیر از تو کعبه آمال دیگری
این بالها مناسب پرواز با تو نیست
باید خدا به من بدهد بال دیگری...»