دکتر حسین روزبه*: بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی محیط، ماهیت و ساختار بینالمللی تغییر یافت. آمریکاییها در طراحیهای راهبردیشان برای مدیریت جهانی بعد از این رویداد بزرگ به گسترش حکمرانی جهانی خود فکر کردند. و به این منظور به طراحی و تدوین استراتژی «بنا نهادن قرن جدید آمریکا» دست زدند. هرچند برجستگان تفکر نظام سلطه در شیوه اجرایی کردن این استراتژی دیدگاههای متعددی مطرح میکردند اما همگی به لزوم تحقق آن برای رسیدن به حکمرانی جهانی در قرن آمریکایی معتقد بودند. از این رو دولتهای مختلف روی کار آمده در آمریکا پس از 1991 بهرغم برخورداری از وجوه افتراق در شکلدهی سامان نظام بینالمللی مبتنی بر ارزشها به منافع و امنیت شبکه صهیونیسم بینالملل پایبند بودند. برای رسیدن به این «رویای بزرگ» و «قرن جدید آمریکایی» شبکه زرسالاران جهانی صهیونیسم به فکر سامان دادن به روندهای موجود در محدوده جغرافیایی از تنگه جبلالطارق تا دریای عمان و خلیجفارس که مبتنی بر نگاههای سلطهگرانه غربی خاورمیانه میخوانند، افتادند. این منطقه به دلایل بسیار مهم مادی و هویتی مهمترین پایه تشکیلدهنده نظم نوین جهانی است. تاثیرگذاری این منطقه بر نظم نوین جهانی مبتنی بر ویژگیهای مادی قدرت عبارتند از:
1- جمعیت: انبوه جمعیت موجود در این منطقه و 2/1 تا 4/1 میلیارد انسان عمدتا جوان سرشار از استعدادهای بشری مهمترین عامل و قدرت تاثیرگذاری این پهنه جغرافیایی بر نظم نوین جهانی است.
2- موقعیت استراتژیک: موقعیت استراتژیک این محدوده جغرافیایی منحصر به فردترین موقعیت جغرافیایی دنیا را در خود جای داده است. وجود ۶ آبراه استراتژیک دنیا که بر جریان اقتصاد و امنیت جهانی تاثیرگذاری مستقیم دارد و همچنین نقطه اتصال 3 قاره آسیا، اروپا، آفریقا و شمال و جنوب جهان از مزیتهایی است که توسط برخی استراتژیستها و کارشناسان ژئوپلیتیک غربی به «قلب عالم» تعبیر شده است.
3- منابع طبیعی: گستره وسیع جغرافیایی این محدوده و غنی بودن این سرزمینها از ثروتهای خدادادی ارزشمند نظیر نفت، گاز، معادن و کشاورزی و دریا باعث شده است ارزش این منطقه به لحاظ راهبردی برای کسانی که در سر رویای حکمرانی بر جهان را میپروراند بیش از پیش شود.
در کنار این شاخصهای قدرت مادی منطقه، برخورداری از سویههای هویتی موثر، وزن و جایگاه این محدوده را در سامان نوین جهانی بیش از پیش ارتقا بخشیده است. این ویژگیهای هویتی را میتوان در 2 بخش سابقه تمدنی و گفتمان موثر برای آینده بشر تعریف کرد:
سابقه تمدنی: این منطقه وسیع در طول تاریخ دیرپای خود همواره گاهواره تمدنهای بزرگ و طولانی بوده است. آثار به جا مانده از این تمدنها که در سراسر کشورهایی چون ایران، عراق، یمن، سوریه، ترکیه، لبنان، فلسطین، مصر، لیبی و... به چشم میخورد گواه سابقه توانایی مردمان این سرزمین در شکلدهی اراده سیاسی در افق تمدنی است.
توانایی و تجربه تاریخی این ملتها در صورت به وجود آمدن شرایط بروز و برخوردار از یک تفکر راهبردی امکان ارائه به دنیا: منطق راهبردی حکمرانی برای آینده بخشی از توانایی هویتی مردمان این پهنه جغرافیایی وسیع است. این منطق راهبردی که تجلی تمام عیار آن در گفتمان و تفکر انقلاب اسلامی نهفته است با به میدان آوردن تواناییهای یک ملت و تاسیس حکومت مقتدر جمهوری اسلامی، اعتماد به نفس از دست رفته مردمان عموما مسلمان این منطقه را به آنها بازگرداند و تجربه جدیدی برای مقابله با سلطهگری و به دست گرفتن سرنوشت خود به دست ملتهای مظلوم منطقه با بیدار کردن وجدانهای آگاه مردمان این کشورها ارائه کرد.
از این رو این منطقه پهناور که در ادبیات سیاسی گفتمان انقلاب اسلامی و مبتنی بر اصالت داشتن قدرت مردمان ساکن در این سرزمینها، غرب آسیا و شمال آفریقا تعریف شد، با برخورداری از ویژگیهای از پیش گفته به نقطه کانونی ۲ اراده برای شکلدهی سامان و نظم حاکم بر این منطقه و در نهایت تعریف حکمرانی جهانی مدنظر خود تبدیل شد. شبکههای درهم تنیده قدرت و ثروت جهانی که بر ساختار سیاسی آمریکا چیره شدهاند با به قدرت رسیدن نومحافظهکاران پرده از رازهای سرپوشیده و سر به مهر خود برای این منطقه در قالب «خاورمیانه جدید» و «خاورمیانه بزرگ» برداشتند. نئوکانها سرمست از وصول به قدرت برای تاسیس قرن جدید آمریکایی و در قالب استراتژی «صدور دموکراسی» و «جنگ جهانی علیه ترور» و با هدف تثبیت مولفههای حکمرانی مد نظر خود در این منطقه وارد میدان شدند.
مداخلهگری آمریکاییها برای ترسیم نظم منطقهای مدنظر خود در این جغرافیای وسیع، بهرغم در برداشتن شعار «صدور دموکراسی» با خشنترین سویه قدرت آمریکایی یعنی بعد نظامی آن انجام پذیرفت. آمریکاییها با شکلدهی ائتلاف نظامی و نادیده گرفتن اراده مردم این سرزمینها و انکار ریشههای هویتی دیرپای آنان، به دنبال ترسیم الگوی مطلوب نظام سلطه در منطقه برآمدند. این اراده از سال ۲۰۰۳ با عریانترین شکل خشونتبار خود شروع به عملیاتیسازی راهبردهای مد نظر خود در منطقه کرد. گفتمان انقلاب اسلامی که در بنیانهای اصلی خود به مبارزه با ظلم و سلطهگری باورمند است و رهایی مستضعفان عالم را یک وظیفه انسانی، اسلامی و قانونی برای خود ترسیم کرده است در مقابل این سلطهگری جهانی نمیتوانست بیطرف باشد. لذا منطبق بر دکترینهای راهبردی مبتنی بر باورمندی به «اصالت داشتن اراده ملتها و غلبه ارادههای بیدار و آگاه ملتها» به میدان مبارزه با سلطهگری و جنگطلبی نظم نوین جهانی آمد. جمهوری اسلامی با عملیاتی کردن مدل خود در اعتماد به ملتها و توانایی آنها برای به دست گرفتن سرنوشت خود در مقابل این طرح پیچیده، خطرناک و بلندمدت ایستاد و با سامان دادن به ارادههای متنوع و موجود در این منطقه توانست در برابر ائتلاف بزرگ جهانی به رهبری آمریکا برای مطیع کردن مردم این کشورها برای اجرای پروژه خاورمیانه بزرگ به تولید امنیت نسبی و سامانبخشی کلان روندهای موجود در منطقه در قالب نهضتها و جنبشهای اسلامی ملی که دل در گرو به سرنوشت و آینده خود و کشورشان داشت، بپردازد.
نهضتها و جریانات معتقد به مقاومت در برابر مداخلهگری آمریکا، نظامیگری، اشغال و جنگافروزی این کشور در منطقه برای تعریف و ترسیم منطقه با ارزش، منفعت و امنیت خود آنچنان عمق یافت که از این سالها به بعد اراده حقیقی و طبیعی مردم منطقه در چارچوب گفتمانی- اندیشهای «مقاومت» تعبیر شد. این اندیشه توانست اراده خود را بر نقشههای ساماندهی منطقه با مداخله مستقیم نظامی تحمیل کرده و مداخلهگر آن را مجبور به عقبنشینی و قبول ناکامی در رسیدن به اهداف خود کند. با غلبه اراده مردم معتقد به مقاومت عراق بر اراده مداخلهگران اشغالگر و پیروزی حزبالله بر رژیم اشغالگر قدس مرحله اول تاسیس نظم منطقهای همسو با حکمرانی جهانی مدنظر آمریکایی محقق نشد.
اما برای زرسالاران صهیونیسم بینالملل، اهمیت و جایگاه راهبردی منطقه از چنان برجستگیای برخوردار بود که شکست در مرحله اول از یک طراحی چندمرحلهای، آنان را برای تسلط بر خاورمیانه محبوبشان منصرف نمیکرد. طراحان راهبردی با تغییر راهبرد کلان خود از مداخلهگری گسترده نظامی به مدیریت جریانات مسلح موجود در منطقه کوشیدند تا با پوشاندن دستکش چدنی خود در پوششی از مخمل از دکترین نیابتی برای ترسیم سامان منطقه مطلوب خود رونمایی کنند.
در این طرحریزی اجرایی جدید نظام سلطه برای رسیدن به خاورمیانه بزرگ و جدید خود نه یک کشور که پهنه منطقه محل طراحی واقع شد. با به میدان آوردن بقایای دستگاه امنیتی رژیم صدام و تکمیل کردن این گروهها با تروریست اروپایی متصل به خود در کنار ایجاد انحراف در بیداری ملتهای منطقه سعی در تحمیل اراده خود به کشورهای منطقه و منطق گفتمانی انقلاب اسلامی کردند. در این مرحله گفتمان مقاومت توانست حرکت تکمیلی خود را برای ترسیم نظم منطقهای که در آن اراده ملتها در برابر اشغالگران ترجیح داشته باشد، انجام دهد. اراده طبیعی ملتهای منطقه در چارچوب مفهومی مقاومت در یک کشور به مقاومت در پهنه یک منطقه ارتقا یافت. در این زمان مقاومت از چارچوب گفتمانی- سیاسی موجود در بین نهضتها و گروهها به یک خواست فوری پرجاذبه و اثربخش برای رساندن ملتها به خواست تاریخی خود تبدیل شد. انبوه ارادههای متراکم موجود در منطقه در قالب ائتلافهای رهاییبخش و نجاتدهنده در یک چارچوب مفهومی«محور مقاومت» تجلی یافت. این محور در گام نخست توانست کشورهای منطقه بویژه عراق، سوریه و لبنان را از فروپاشی در مقابل مداخلهگران نیابتی نجات دهد و آنگاه معادلات راهبردی جهانی را برای ترسیم مرزهای جدید منطقه غرب آسیا مقهور خود کند. مقاومت بعد از تأسیس نهضتهای رهاییبخش و نجاتدهنده در سالهای ۸۲ تا ۸۶ به تثبیت نظم منطقهای مدنظر و مطلوب مردمان این منطقه بین سالهای ۸۹ تا ۹۶ دست زد.
در این مرحله محور گسترشیافته مقاومت برای نخستینبار در ۳۰۰ سال گذشته توانست در یک مقیاس بزرگ منطقهای در برابر تحمیل اراده مداخلهگرایانه سلطهگران مقاومت کند، خواست ملتهای منطقه را در برابر اراده شبکه جهانی زرسالاران صهیونیست به کرسی نشانده و شیرینی مقاومت را به مردم منطقه بچشاند. آنچه در مرحله دوم این نبرد ارادهها رخ داد و باعث در هم فرو ریختن اراده و اتحادهای مداخلهگران بینالمللی در منطقه شد، سبب ترسیم و تشکیل جبهه توانمند و ائتلافی از مقاومت در منطقه شده است. این شکلگیری محور مقاومت باعث شده است تا تحولات تاثیرگذار بر حکمرانی جهانی و نظم بینالمللی بدون نقش دادن به این اراده نوظهور اما توانمند و رو به تعالی مقاومت به جایی نرسد. این اثرگذاری و دیده شدن از چنان قوتی برخوردار است که در بازتعریف مفاهیم پذیرفته شده علمی نیز اثر خود را بر جای گذاشته است. از این رو است که اندیشمندان و استراتژیستهای علمی دنیا اکنون به جای تعریف این محدوده جغرافیایی در نسبت با غرب (خاورمیانه) به فکر نشاندن این مهمترین کانون تاثیرگذار بر حکمرانی جهانی به جایگاه واقعی خود و تعریف نسبت دنیا با این منطقه (غرب آسیا) افتادهاند.
بدون تردید آنچه این روند تاثیرگذار را برای ترسیم جهان فردا و دنیای آینده مدیریت کرده، اندیشه راهبردی بزرگمردی است که با تکیه بر تدبیر و عقلانیت و صبوری راهبری استراتژیک خود در کمتر از 3 دهه توانست پایههای منطقهای نظم مورد نظر نظام سلطه را در منطقه غرب آسیا فرو بریزد و ساخت عزت و اقتدار این منطقه که مقدمه تاسیس تمدن نوین اسلامی و تاسیس حکمرانی جهانی صلح و عدالت است را بنیان نهد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی زمانی سکانداری انقلاب را تحویل گرفتند که تلاطم امواج تاثیرگذار بر کشور در ابعاد منطقهای و جهانی به بالاترین حد اثرگذاری خود رسیده بود. رهبری ایشان که با پایان گفتوگوهای ایران برای عملیاتیسازی قطعنامه ۵۹۸ آغاز شد، با فروپاشی شوروی و حمله عراق به کویت و متعاقب آن حمله ائتلاف بینالمللی به رهبری آمریکا به عراق همزمان شده بود. سنگینی و سرعت بالای این تحولات و پیچیدگی همه آنها با موضوعات انقلاب اسلامی بسیاری از تحلیلگران سیاسی و بینالملل را متقاعد کرده بود که استمرار خط مشی انقلابی جمهوری اسلامی در محیط جدید بینالمللی امر غیرممکنی است اما راهبری هوشمندانه و مدبرانه رهبر معظم انقلاب در طول سالهای متمادی رهبری ایشان، ایران را از محاصره آتش در سالهای نخستین رهبری ایشان به مرحلهای رهنمون کرده است که اکنون نهتنها تحولات منطقه بدون حضور و اراده جمهوری اسلامی امکان اجرایی شدن ندارد، بلکه قدرتهای جهانی نیز دریافتهاند تحولات جهانی مرتبط با منطقه غرب آسیا بدون حضور و تامین اراده ایران تلاشی بیهوده خواهد بود.
*عضو هیأت علمی دانشگاه