تحول در مفاهیم و ساخت دنیای جدید بر پایه فطرت انسانی در درون دنیای مدرن، انقلاب اسلامی را به عنوان نسخهای مترقی در مقابل تمدن غربی پدیدار کرده است
کمیل نقیپور: انقلاب اسلامی ایران سرآغاز جنگ تمدنی میان 2 تمدن اسلام و غرب بوده است. نگاه به انقلاب اسلامی به عنوان یک تحول تمدنی از این حیث حائز اهمیت است که یک تحول مفهومی در مقولات اساسی سیاست، اجتماع، فرهنگ و دیگر جنبههای زندگی به وجود آورد. ریشه این تحول اما در تفاوت در جهانبینی اسلام و مدرنیته است.
در نوک قله عالم مدرن «انسان غربی» ایستاده است. انسان غربی دنیا را با عینک عقل معاش میسنجد. بایدها و نبایدها بر مبنای منفعت شخصی تعریف میشود. چنین نگاهی به زندگی دنیای جدیدی را میسازد. انسان «گرگ انسان» میشود، چرا که جهان به مثابه جنگلی است که هر شخص باید گلیمش را خود از آب بیرون بکشد. مسابقه در جهت کسب «نفع بیشتر» و سامان دادن به زندگی است که در آن تلذذ مادی هدف غایی است. معنویت هم باید با عقل معاش منطبق باشد و اگر ایجاد مزاحمت کند در سالن نماز کلیساها در روز یکشنبه محدود میشود. جنگ مشروع میشود، البته زمانی که منفعت بیشتری را نصیب آن کشور کند. در این جهان عدالت مفهوم «خاص»ی دارد. عدالت یعنی اصالت دادن به تفاوتهای موجود در جامعه (حتی اگر این تفاوتها ذاتی نباشد و برساخته جامعه باشد و در نتیجه سیاستهای دولتها عدهای متفاوت از عدهای دیگر باشند)؛ اینگونه میشود که تامین اجتماعی رنگ میبازد. در چنین دنیایی «فضیلت» بر مبنای منفعت تعریف میشود. انسان فاضل انسانی است که بهتر از بقیه بتواند جیب خود را پر کند. مقولات رنگ مادی به خود میگیرد، حتی مابعدالطبیعه در راستای مادیات تعریف میشود.
اما در تمدن اسلامی «انسان دینی» محوریت دارد. انسان دینی یعنی انسانی که بنا بر آموزههای فطری جهان را فهم میکند. باید و نبایدها تقسیمبندی سختی ندارد، امر خوب امری است که ذات پاک انسان آن را خوب بداند. عدالت مهم است، چرا که ذات انسان عدالتطلب است. برای همین تمام ساختارها و قوانین ناعادلانه، ظالمانه و نامشروع به حساب میآید. مبارزه با ظلم پسندیده است، چون فطرت پاک انسانی ظالم را پلید میپندارد. تقوا و دانش صحیح نیکو است، چرا که مسیر سعادت واقعی را برای انسان ترسیم میکند. همین نقطه، یعنی بازگشت به فطرت انسان نیاز به انقلاب «درونی» و «برونی» دارد؛ انقلاب در ساختارهای فاسد و طاغوتی و انقلاب تار و پودهای تنیده شده بر فطرت آدمی. معجزه اصلی انقلاب اسلامی وقوع همین 2 انقلاب توأمان بود. سیاستورزی پیامبرگونه امام خمینی(ره) ساختارهای رژیم طاغوت را منهدم کرد و نفس امام خمینی(ره) انسان را نوید «بازگشت به خویشتن» میداد. دفاعمقدس عرصه ابراز وجود تربیتیافتگان مکتب امام خمینی(ره) بود. شهید همتها، باکریها، حاج قاسمها، خرازیها و صیادها در این عرصه وجود خود را صیقل دادند. پس از رحلت امام خمینی(ره) نیز تداوم این دو انقلاب، نیاز به رهبری با ویژگیهای امام خمینی(ره) داشت. ادامه مسیر رهبری امتِ «به فطرت برگشته» بر عهده آیتالله خامنهای بود. ولی فقیه جامعه در راس یک حکومت دینی توأمان وظیفه تربیت نفوس و وظیفه همراه کردن مردم برای مبارزه با طاغوت را برعهده داشت و دارد. امام جامعه هدایتگر و رهنمونساز مردم است. آیتالله خامنهای ساختار بنیان نهاده شده توسط امام خمینی را قوام بخشید، نهال دستههای مقاومت را با تدبیر و حکمت آبیاری کرد و جغرافیای نوینی در جهان بنیان نهاد؛ جغرافیایی که «جبهه مقاومت» نام نهاده شد. برخورد تمدنی ایران و غرب در این دوران وارد فاز جدیدی شد. اگر در زمان امام خمینی جرقه جنگ تمدنی با تحول در مفاهیم زده شد در زمان زعامت و رهبری آیتالله خامنهای این جنگ شعله کشید. فارغ از آنکه انسان سرخورده غربی صدای انقلاب ایران را شنیده است یا نه، تمدن نوین اسلامی، «دیگری» تمدن غربی به حساب میآید؛ تمدنی که دنیای جدیدی بر مبنای آموزههای فطری بنا نهاده است، یعنی تهدید دائمی برای تمدنی که شرافتی غیر از کسب لذایذ ندارد. به بیان دیگر در یک سوی جهان، انقلابی با مفاهیم فطری و همهفهم برای همه مردم جهان در حالت رشد و نمو است و در سوی دیگر تمدنی که در تعریف «غایت زندگی» دچار حیرانی و سرگردانی است و مسیر کلیاش رو به افول.
معجزه امام خمینی(ره) تعریف جدیدی از دنیا در دل دنیای مادیزده تمدن غربی بود و معجزه آیتالله خامنهای رشد و نمو انقلاب اسلامی و امتداد آن به فراسوی مرزها. رهبر معظم انقلاب، انقلاب «درونی و برونی» را دیگر نه در سطح یک کشور، که در سطح منطقه و جهان تسری دادهاند؛ انقلابی که هدف نهایی آن زدودن تار و پود استکبار و استقرار عدل جهانی است. انشاءالله آن روز نزدیک است.